با اجازه مامانماینا؛ بله!
اگر با چنین فردی آشنا شده اید یا قصد ازدواج دارید، شاید بد نباشد پیشاپیش اطلاعات بیشتری درباره وابستگی و زندگی با یک فرد وابسته پیدا کنید.
وابستگی تا این حد؟!
در خیلی از خانوادهها معمولا یک نفر (در بیشتر اوقات یکی از والدین) هست که همه به او اعتماد دارند و تصمیم نهایی را به او میسپارند اما این مورد دیکتاتوری محسوب نمیشود اما اینکه یک فرد برای هیچ بخشی از زندگی خودش حق اظهارنظر نداشته باشد، هیچ نظری هم از او پرسیده نشود و فقط نظر فرد دیگری (که همیشه اعمال نظر میکند) در تمام امور تحمیل شود، دیگر اینکه «من» که هستم و «من» چه میخواهم و... معنی نخواهد داشت و دیگر چیزی به اسم «هویت» در کودک این خانواده درست شکل نمیگیرد و موارد دیگری که زیرشاخههای هویت محسوب میشوند نیز در این فرد به وجود نخواهد آمد.
بنابراین چنین فردی در آیندهاش نمیداند چه ویژگیها و علاقههایی دارد و سلیقهاش چیست و... گاهی هم ممکن است کودک به دلیل همذاتپنداری با والد همجنس (یعنی دختر با مادر و پسر با پدر) که فردی منفعل است، شخصیتی وابسته پیدا کند بنابراین نمیتوان گفت همیشه دیکتاتور بودن والدین باعث شکلگیری شخصیت وابسته در فرزندان میشود و عامل شکلگیری چنین شخصیتی، در خانوادههای مختلف متفاوت است.
اختلال شخصیتی یا فقط «وابستگی»؟
بر اساس یک رفتار نمیتوان گفت فرد دچار «اختلال شخصیتی» است و این کار بسیار اغراقآمیز خواهد بود چون افراد با هم متفاوت هستند و بر اساس الگوهای تربیتی، خانوادهای که در آن رشد کردهاند و هزاران عامل دیگر، رفتارهای متفاوتی دارند بنابراین نمیتوان گفت فردی که برای همه کارهایش منتظر تصمیمگیری پدر و مادر (یا دیگران) میماند، دچار اختلال شخصیتی خاصی است، اما شاید بتوان گفت این افراد شخصیت وابستهای دارند و در مورد همه چیز از غذا، رنگ و مدل لباسشان گرفته تا انتخاب همسر هیچ اظهارنظری ندارند و همیشه منتظرند تا والدینشان برایشان تصمیم بگیرند و این قضیه تا بعد از ازدواج هم ادامه دارد. البته دیده میشود که گاهی افراد، بر اساس عوامل متفاوتی که در روند رشدشان تاثیرگذار بوده، ممکن است تا مدتی فقط نظر پدر و مادر (یا یکی از آنها) برایشان مهم باشد و بعد نظر فرد دیگری (مثلا همسر، رئیس یا یک دوست) برایشان اولویت پیدا کند.
ازدواج با فرد «وابسته»
به طور مطلق نمیتوان گفت کسانی که شخصیتی وابسته دارند، به درد ازدواج و زندگی مشترک نمیخورند اما مسلما هر دختر یا پسری که قصد تشکیل خانواده دارد، باید به سطحی از استقلال رسیده باشد و اگر فردی از هر نظر، وابستگی شدید داشته باشد، قطعا در زندگی مشترک با مشکل مواجه خواهد شد. معمولا وقتی بچهای از همان کودکی هیچوقت نظرش مهم نبوده و هرگز از او نظرخواهی نشده، حتی در مورد نیازهای خاص خودش و طبق خواسته پدر و مادرش رفتار کرده، همیشه مطیع نظرات والدینش خواهد ماند و ازدواج نمیتواند این الگو را تغییر دهد.
بعضیها شاید فکر کنند ازدواج با فردی که هیچ حرفی برای گفتن ندارد و همیشه چشمش به دهان والدینش بوده، میتواند به نفعش باشد! چون میتواند این فرد را با نظرات خودش همسو کند و هر تصمیمی که خودش بخواهد، برای زندگی مشترکشان بگیرد. یا شاید بعضیها فکر کنند بعد از ازدواج میتوانند همسرشان را عوض کنند و رفتارهایی را که در او دوست ندارند (مثلا همین وابستگی) تغییر دهند که هر دوی این گروه در اشتباهاند!
تغییر، آن هم چنین تغییرات بنیادی که در مورد نوع زندگی یک انسان است، اصلا چیزی نیست که بخواهیم بر اساسش یک زندگی را شروع کنیم؛ وقتی افراد خودشان متوجه مشکلات خلقی و شخصیتی خود شده و آن را میپذیرند و دوست دارند خود و شیوه زندگیشان را تغییر دهند، به متخصصان حوزه روان مراجعه میکنند و با وجود اینکه خودشان خواهان چنین تغییری هستند، باز هم راه سخت و پرپیچ و خمی را پیش رو دارند تصور اینکه فرد دیگری بخواهد او را تغییر دهد، کاملا اشتباه است چراکه تا فرد خودش نخواهد، دیگری نمیتواند او را تغییر دهد.
وقتی مرد به مادرش وابسته است
اگر با چنین فردی ازدواج کرده اید یا قصد ازدواج دارید باید بدانید که والد (معمولاً مادر) همسر شما، ممکن است رقیبی جدی برای شما باشد. معمولاً تلاش برای بر هم زدن این وابستگی دو سویه و افراطی راه به جایی نمی برد؛ زیرا از طرفی والد هیچ گاه حاضر به ترک این وابستگی نیست و از طرف دیگر فرزند توانایی رها شدن از بار احساس دین نسبت به والدش را ندارد. اگرچه معمولاً خود این والدین همسری برای فرزندشان انتخاب می کنند، یعنی برای مثال عروس همیشه انتخاب مادر شوهر است، ولی ترس از تنهایی و تنها شدن گاه چنان قوی است که استقلال فرزندان باعث اضطراب تنهایی والدین می شود.
در چنین شرایطی، به عنوان یک همسر بهترین کاری که می توانید انجام دهید نزدیک شدن به والد همسرتان است. اگر رابطه شما با والد همسرتان خوب باشد، او شما را رقیب خود نمی بیند و کم کم استقلال فرزند خود را می پذیرد.اگر همسرتان نیز دریابد که شما مورد تأیید والدش هستید، به شما اطمینان بیشتری پیدا می کند و به مرور زمان وابستگی اش را به شما منتقل می کند. از آن جا که این وابستگی برای وی لذت بخش تر است، چون احساس دینی در آن وجود ندارد، به سرعت افزایش می یابد و فرزند را از وابستگی شدید به والدش رها می کند.نکته مهم دیگر این است که اغلب این افراد معمولاً همیشه وابسته هستند، چه به والدین و چه به همسر و اعتماد به نفس زیادی ندارند حتی اگر خلاف آن را وانمود کنند.
سعی کنید رابطه عاطفی خود را با همسرتان بیشتر کنید و احساس صمیمیت بیشتری بین خودتان به وجود بیاورید.هنگامی که همسرتان به طور مستقل درباره موضوعی اظهار نظر میکند حتما وی را تحسین و تشویق کنید. اعتماد به نفس او را بالا ببرید.هیچ وقت به همسرتان پیشنهاد قطع ارتباط با خانوادهاش را ندهید فراموش نکنید که این موضوع باعث موضع گیری و لجاجت بیشتر وی خواهد شد.
برای اطلاع از طرح همسان گزینی تبیان اینجا کلیک کنید
فراوری: فاطمه ایمانی
بخش کلوب ازدواج تبیان
برگرفته از: بهار، تندرستی
مطالب مرتبط:
وابستگی همسرتان را به خانواده اش کم کنید
این شوهران، مادر میخواهند نه همسر
روش های مقابله با دخالت مادرشوهر