متهم ردیف اول!
مرد خانه، تمامقد پای زندگیاش ایستاده است، زن اما کوتاه نمیآید. حاضر است همه جوره تضمین بدهد که برگردد اما طرف دیگر، پایش را کرده است در یک کفش و فقط میگوید: "طلاق" و دیگر هیچ!
نویسنده: شکوری- شبکه تخصصی قرآن تبیان*
از لای بغضش که داشت میترکید میشد حدس بزنی اتفاقی افتاده است.
«دارند از هم جدا میشوند، همین روزها میروند دادگاه، طلاق توافقی و دیگر تمام!»
خودم را جمع و جور کردم و با چشمانی حیرتزده و غرق سوال پرسیدم: آخر چرا؟
-چه بگویم؟! خودمان هم انگشت به دهن ماندهایم. این اواخر یک چیزهایی دستگیرمان شده بود اما از دلشان و زندگیشان که خبر نداشتیم! مثل همه زن و شوهرها، گاهی بگو و مگوهایی داشتند اما صحبت طلاق و این حرفها نبود. پای صحبتشان که مینشینیم تازه میفهمیم چقدر دور بودیم از درکشان!
شاید قرآن بخوانیم اما درنگ نکرده ایم در این دقیقه قرآنی که چرا خدا در همیشه ترین کتابش، از زن، قُنوط و حفظ خواسته است و از مرد، نفقه و حُسن معاشرت را.
مرد خانه تمامقد پای زندگیاش ایستاده است طرف دیگر، اما کوتاه نمیآید یعنی نمیگذارند که کوتاه بیاید.
مرد، حاضر است همه جوره تضمین بدهد که برگردد اما انگار داستان از جای دیگری آب می خورد.
راستی چگونه است دو نفر که از هر جهت، تکّهی هم هستند و تکیه گاه هم، قریب به دو دهه از پس همه مشکلاتی که جبر زندگی، به آنها تحمیل کرده برمیآیند اما به خودشان میبازند؟
آدم نمیداند این را به حساب بازیگریهای دنیا بگذارد یا سرنوشت؟
صادقانه بگویم: هیچکدام!
حقیقت این است که در این داستان، متهم ردیف اول خود انسان است نه دنیا و نه سرنوشت، که این هر دو، ساخته دست بشرند و پرداخته تدبیر او.
ما چوب جهالتمان را میخوریم! صدالبته مسلمانیم و در کسوت اسلام. سلوکمان اما بر مسلک قرآن نیست. این نقشه تمام گنجهای بزرگ دنیا است که روی طاقچه پستوی خانهها به باد فراموشی سپردهایم. شاید قرآن بخوانیم اما درنگ نکردهایم در این دقیقه قرآنی که چرا خدا در این همیشهترین کتاب وحیانی، از زن، "قُنوط" و "حفظ "خواسته است و از مرد، "نفقه" و "حُسن معاشرت" را.
انگار اولینبار است که میشنویم: زنان خوب، در حضور شویشان، متواضعاند( نسبت به خودش). و در غیابشان، مراقب( نسبت به مالش و ناموسش.)(نساء/34).
و اینکه: مردان تکیهگاه زنانند. (بدو دلیل یکی چون) خدا برخیشان را نسبت به برخی دیگر، برتری داده و(دیگر اینکه) چون انفاق میکنند.(نساء/34).
و: با زنان به خوبی معاشرت کنید.(نساء/19).
کاش اندکی در تشبیهات نکته آموزش غور و غوص میکردیم که چرا مرد را ماننده لباس میداند برای زن و به عکس؟ (زن و مرد لباسند برای هم.)(بقره/187).
لباس پاره یا باید رفو کرد یا دور افکند.
لباس نازک را شاید کسی دور نیندازد اما آیا چنین لباسی با چُنان وصفی، تنپوشی گرمابخش هست برای وقتهایی که تندبادهای سرد زندگی بنا به وزیدن میگذارند؟
شما بگویید: لباس کثیف کجا میتواند آبروبخش باشد؟
قرآن حتی برای وقتهایی که کار بیخ پیدا میکند رهنمون دارد. ببینید:
اگر زن و شوی شیپور جدایی نواختند صدالبته خدا شنواست ودانا(بقره/۱۲۷).
اگر زن نخستتان را پوست گاوی از طلا! مهر بخشیدهاید، آنگاه که خواستید همسری دیگر جایگزین کنید، از او هیچ بازپس نگیرید!. (نساء/20)
عجبا! اینهاست شاه کلیدهای همه قفل های ریز و درشت عالم که مع الاسف روی طاقچه غفلت، به فراموشی سپرده ایم.
باید تجدید بیعت کنیم با قرآن! رسم مسلمانی نیست قهر کردن با این همیشه کتاب مهر و صلح.
اجازه ندهیم نام قرآن از صدر لیست جدول اولویتهای زندگیمان خط بخورد و بیفتد ذیل جدول.
همین امروز با عهدنامه خدا آشتی کنیم و مردانه پای عهدمان بایستیم. چه، اگر رهنمون قرآن را به گوش جان نیوشیدیم، ره به صلاح میبریم و گرنه هرگز! جانتان جرعهنوش زلال معارفش! اللهم آمین!
--------------------------------
*این قلم، در پرداخت این مقال، ملهم و متاثر است از بیانات اندیشمند فرزانه، حجت الاسلام و المسلمین، سید علی اکبر هاشمی.