تبیان، دستیار زندگی
محمد حاتمی، کارگردان نمایش «پرواز ایکار» معتقد است اجرای نمایش های فانتزی مانند راه رفتن روی طناب است، چراکه اگر طنز و کمدی آن درست اجرا نشود، به ورطه لودگی می افتد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حاتمی روی طناب بندبازی


محمد حاتمی، کارگردان نمایش «پرواز ایکار» معتقد است اجرای نمایش‌های فانتزی مانند راه رفتن روی طناب است، چراکه اگر طنز و کمدی آن درست اجرا نشود، به ورطه لودگی می‌افتد.

محمد حاتمی، کارگردان نمایش

تماشاخانه ایرانشهر روزهای شلوغی را سپری می‌کند؛ این مجموعه در فروردین ماه، میزبان چهار نمایش در ژانرهای مختلف است. «پرواز ایکار» به کارگردانی محمد حاتمی، یکی از این نمایش‌هاست که در فضایی فانتزی با حضور بازیگران شناخته شده تئاتر به صحنه رفته است. به بهانه اجرای این نمایش، سایت ایران تئاتر با محمد حاتمی گفت‌و‌گوی زیر را انجام داده است.

این دومین همکاری شما با آقای حسین پاکدل به عنوان نویسنده است، در مورد چگونگی شکل‌گیری این اثر و همکاری توضیح دهید؟

با آقای پاکدل تجربه دیگری داشتم به نام «پروانه‌های آسیایی» که بر اساس رمان «تنهایی پرهیاهو» نوشته هرابال بود. آقای پاکدل این اثر را معرفی و به صورت نمایشنامه نوشت که سال‌ها پیش در سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر به صحنه رفت. این دومین همکاری ماست. دو سال قبل، آقای پاکدل، رمانی به نام «پرواز ایکار» به من دادند که آن را خواندم. او به من گفت که این اثر می‌تواند نمایشنامه شود. سال گذشته تصمیم به اجرای متنی داشتم، بنابراین از آقای پاکدل خواستم این متن را به صورت نمایشنامه درآورد. نگارش این نمایشنامه نزدیک به یک سال طول کشید.

تا چه اندازه در کارگردانی و نویسندگی به داستان اصلی وفادار بودید؟

نویسنده نمایشنامه، در تبدیل متن، دخل و تصرف کرد؛ البته نه در به‌هم ریختنش، بلکه در دراماتورژی کار. او شخصیتی به نام راوی را وارد نمایش کرد؛ شخصیتی که به دراماتورژی بسیار کمک و آن را پویاتر کرد. اگر اصل متن را بخوانید، می‌گوئید، رمان-فیلمنامه است و خواص تئاتر را ندارد، اما آقای پاکدل آن را نوشت و دراماتورژی کرد.

در اجرا هم بسیار تصویری شده است.

بافت داستان این مسئله را می‌طلبد. اصولاً در کارگردانی علاقمند به تصویر سازی هستم، اعتقاد دارم جلوه بصری موجب دلنشین شدن یک داستان می‌شود. ما هزاران قصه داریم، اما وقتی آن را تبدیل به فیلم یا تئاتر می‌کنیم، باید ببینیم جذابیت بصری ایجاد می‌کنیم یا نه؟ یعنی آنچه در متن وجود دارد را بیرون می‌آوریم، به نمایش می‌گذاریم و تماشاگر آن را می‌بیند، نه آن‌که بشنود. طبیعتاً وقتی باید دید، بایستی به‌گونه‌ای باشد که قابل به تصویر کشیدن باشد.

اما با وجود داشتن ماجرا و فضایی غیر‌واقعی، داستان باورپذیر بود.

بله، متن این را می‌طلبید. متن فضای فانتزی دارد و دو جهان را به تصویر می‌کشد؛ جهان واقعی و جهان مجازی.

طناب بندبازی

نمایش‌های فانتزی زیادی توسط کارگردانان مختلف به صحنه می‌روند،‌ اما بسیاری از آنها موفق نیستند. این نوع نمایش‌‎ها چه ویژگی‌هایی باید داشته باشند که شما تلاش کردید در این اجرا لحاظ کنید؟

این مسئله یک ساختمان‌بندی کلی را می‌طلبد، تنها این نیست که متنی دارای ویژگی فانتزی را انتخاب کنیم و بعد ببینیم در اجرا چه می‌شود! جنس بازی و بیان بازیگر باید به سمتی برود که از واقعیت فاصله داشته باشد. ما در دنیای واقعی محض قدم نمی‌زنیم، بلکه وارد فضای فانتزی می‌شویم و دستمان باز است. دیواری نداریم که به آن تکیه دهیم یا دری که از آن رد شویم. تمام این موضوعات باعث می‌شود ذهن تماشاگر، فضایی سیال داشته باشد، که بخشی از آن را خودش تصور می‌کند. من چهار پله را به مثابه 40 پله می‌گذارم، ورود و خروجم را به گونه‌ای قرار می‌دهم که به فضای لایتناهی برود.

از رنگ استفاده می‌کنم، نه رنگ خالص. من هیچ وقت از گل‌بهی استفاده نمی‌کنم، قرمز به‌کار می‌برم، زرد را زرد می‌گیرم، نه آغشته به رنگ دیگری، به این خاطر که خودش جلوه می‌کند. در کارهای واقع‌گرا، رنگ‌ها را تلفیق می‌کنیم، ولی در این فضا، خاکستری نداریم، یا مشکی محض است یا سفید. رنگ‌ها شادند و فضایی را القاء می‌کنند که مخاطب آن را در دنیای واقعی نمی‌بیند. از سوی دیگر، جنس بازی از واقعی بودن دور، اما باور پذیر است. تمام این طراحی‌ها با یکدیگر هماهنگ و تبدیل به ارکستری می‌شود که می‌توان از تمام سازهای آن یک موضوع را شنید.

تغییرات صحنه‌ای زیادی در طول اجرا وجود دارد، این تغییرات سبب خستگی و سردرگمی مخاطب نمی شود؟

تنوع باعث پویایی ذهن می‌شود، من نمایش‌های بسیاری دیده‌ام که تمام اتفاقات آن دو ساعت تمام در یک لوکیشن می‌افتد. تصویر سازی و تغییر، تنوعی ایجاد می‌کند که شما اتفاقات جدید را ببینید. اتفاق‌ها را در یک اتاق می‌بینید، اما زمانی‌که قصه به سمت مکان دیگری می‌رود، نمی‌توانیم شما را در همان مکان نگه‌داریم. داستان اکنون در خانه است، بعد به جنگل می‌رود و... من نمی‌توانم جنگل را در خانه نشان دهم. تماشاگر باید همراه من بیاید، حوصله کند و ببیند داستان چه می‌شود. این مسئله در نمایش «پرواز ایکار» نقطه قوت محسوب می‌شود.

چرا سالن قاب عکسی استاد ناظرزاده را برای اجرا انتخاب کردید؟ اجرا در یک سالن بلک باکس بهتر نبود؟

انتخاب من نبود، این مسئله به من تحمیل شد. از ابتدا سالن سمندریان را می‌خواستم، چون مناسب اجرای این نمایش بود. وقتی گفتند باید در این سالن اجرا بروم، شوکه شدم، چون آقای پاکدل بر اساس سالن سمندریان نمایش را طراحی کرده بود و من بر اساس آن میزانسن‌ها را چیده بودم. این مسئله همه چیز را به‌هم ریخت و باید فکر دیگری می‌کردم. فضای کارم میدانی بود، یعنی تماشاچیان باید دورتادور می‌نشستند، در واقع بخشی از فضا و دکور خود تماشاچیان بودند که متاسفانه امکان‌پذیر نشد.

چه مسئله‌ای سبب باورپذیر شدن یک نمایش فانتزی برای مخاطب می‌شود؟ این تنها به نوع اجرا و هدایت آن باز می‌گردد؟

انیمیشن سرتاسر فانتزی است، گرگی، یک خرگوش را دنبال می‌کند و صدبار از بالای دره می‌افتد، اما اتفاقی برایش نمی‌افتد، شما هم آن را باور می‌کنید. از حقیقت اطلاع دارید، ولی هم‌پای کارگردان وارد دنیای فانتزی می‌شوید. در سینما می‌دانید شخصیتی به نام  ادوارد دست قیچی وجود ندارد، اما با تیم برتون حرکت می‌کنید، برای این‌که او شما را به باور می‌رساند. در فلسفه فرمولی وجود دارد که می‌گوید تصور هر چیزی موجب تصدیق آن است. اول تصور کن، بعد ایجاد می‌شود. چرا در تعزیه دجله و فرات یک تشت است؟ چون آن را باور می‌کنیم. پیتر بروک معتقد بود تعزیه  کهن‌ترین نمایش مدرن است. این خاصیت نمایش است.

”در کارگردانی نمایش‌های فانتزی،این خطر وجود دارد که کار در ورطه لودگی بیفتند. این نمایش‌ها کمدی دارند، که اگر دقت نشود، به این ورطه می‌افتند. کارگردانی نمایش‌های فانتزی مانند روی طناب راه رفتن است که هر لحظه امکان سقوط وجود دارد“

مهم‌ترین آسیب‌هایی که این نوع نمایش‌ها با آن روبه‌رو هستند، چیست؟

این‌که در ورطه لودگی بیفتند. این نمایش‌ها طنز و کمدی دارند، طنزی که اگر  رعایت نشود، به این ورطه می‌افتد. مانند روی طناب راه رفتن و بندبازی است که هر لحظه امکان سقوط وجود دارد. البته برای آن بایستی ابزار ساخت نمایش فانتزی را داشت. چیزی که ما با فقر آن روبه‌روئیم. ما نمی‌توانیم از سالن به طور کامل استفاده کنیم، نمی‌توانستم چیزی را به شکل فیکس بگذاریم  یا از سقف آویزان کنیم. از نصف نور باید استفاده می‌کردیم. چون بعد از ما گروه دیگری به صحنه می‌روند و آنها هم حق دارند. این مسئله سبب می‌شود جلو ابتکاراتم گرفته شود و نتوانم از تمام ایده‌هایم استفاده کنم. تنها نیمی از خلاقیت و فکرهایم عملی می‌شوند. من می‌توانم بسیار خیال کنم، اما تا چه اندازه می‌توانم آنها را جامه عمل بپوشانم؟

قسمت عمده طنز این نمایش برعهده سه شخصیت نویسنده است، درست است؟

نه، فرد خاصی را به عنوان عامل طنز قرار ندادم. این طنزی است که در زندگی و موقعیت وجود دارد. طنز کلامی نیست، اگر کسی نتواند طنز کلامی را ادا کند، لوس می‌شود. طنز باید در دل داستان نهفته باشد.

موسیقی در این اجرا نقش عمده‌ای را برعهده دارد، حتی اشعاری توسط کاوه آهنین‌ جان خوانده می‌شود؟ لطفاً در مورد بهره‌گیری این چنینی از موسیقی در نمایش و ضرورت آن توضیح دهید؟

نمی‌توانستم با توجه به متن، از موسیقی دیگری استفاده کنم، به این دلیل جنس موسیقی را به سمت سازهای فرنگی بردم؛ از ویلون‌سل به عنوان ساز حجیم استفاده کردم، درام، ریتم دهنده است و فلوت به عنوان ساز سحرآمیز استفاده شده است. همه این‌ها تعریف دارند. جنس موسیقی تعریف دارد و تنها صدا نیست. فقط نغمه نیست، حرف می‌زند و دیالوگ دارد. به این دلیل بعضی سازها را به بعضی کاراکترها دادم، یعنی برای ورود و خروج، آن ساز توسط آنها زده می‌شود و به عنوان شاهد قرار می‌گیرد. گروه موسیقی جزء بازیگران و بافت کار محسوب می‌شود.

طناب بندبازی

نحوه انتخاب بازیگران چگونه بود؟

این نمایش، کار سختی است و باید بازیگرانی می‌بودند که بیان شیرینی داشته باشند، حتی اگر کسی نقش جلاد را بازی می‌کند، شیرین بازی ‌کند، باید دارای تجربه کافی برای مواجه شدن با داستان می‌بودند. البته بازیگران کم‌تجربه هم داریم که باید آنها را در کنار این بازیگران به سطح مناسبی می‌رساندیم.

 شما یک تغییر ناگهانی در تیم بازیگری‌تان هم داشتند؟ این مسئله به کار ضربه نزد؟

بله، آقای کوروش تهامی به دلیل عارضه تنفسی نتوانستند ما را همراهی کنند. من نقش راوی را در نمایش داشتم، از روزی که آقای پاکدل می‌خواستند نمایش را بنویسند، دوست داشتم این نقش را بازی کنم و اولین نقشی بود که انتخاب کردم.

چرا؟

به نظرم خیلی زیباست، متاسفانه نشد و مجبور شدم ایکار را بازی کنم، با وجود این‌که یکی از وسوسه‌های بازیگریم به‌شمار می‌رفت.

نقشی که خانم بهنوش بختیاری ایفا  می‌کند، یک سیر تکاملی دارد، با توجه به بازی‌های او چگونه از تبدیل شدن به تیپ جلوگیری کردید؟

در نمایش فانتزی، شما به سمت تیپ می‌روید، اما تیپی که قوام داشته باشد. نمی‌شود تقسیم بندی کرد. در فانتزی، تیپ‌های مشخص و زیبایی داریم، که بازی کردن آنها کار هر کسی نیست. این نقش یک سیر صعودی دارد و ایفای آن بسیار سخت است. خانم بختیاری تمام تلاش خود را برای ایفای آن انجام داده‌اند.

شما در کارهایتان همیشه دغدغه‌های اجتماعی داشته‌اید، مانند نمایش «سه‌گانه اورنگ» و ... این تغییر مسیر ناگهانی برای چه بود؟

برای تغییر روحیه است. گاهی دغدغه‌های اجتماعی من را درگیر خودش می‌کند و گاهی از آن فرار می‌کنم و جایی برای آزاد شدن ذهنم می‌گذارم تا بهتر فکر کنم. وقتی هر روز روزنامه بخوانم، تبدیل به یک فرد ژورنالیست می‌شوم؛ مبتلا به خبر روزانه، موبایل نگاه کردن و دنبال رسانه‌های مجازی بودن. ولی زمانی‌که رها می‌شوم، وارد قصه و رمان می‌شوم، در واقع وارد سرشت اصلی‌ام می‌شوم، سرشت من کهن است. من روزمرگی را رد نمی‌کنم، چون در آن زندگی می‌کنم، اما گاهی روحم به سمت دیگری می‌رود. من آدم بسیار تخیل‌گرایی هستم و فضاهای این چنینی را دوست دارم. در نمایش «سه گانه اورنگ» هم در دو اپیزود اول، وارد یک فضای واقع‌گرای محض شدم، اما در اپیزود سوم پا به فضای سورئال گذاشتم.

بخش سینما وتلویزیون تبیان


منبع: ایران تئاتر