چو شمع ذرهذره آب میشوند
همسر یک رزمندهام
خانم رستمی میگوید: همیشه دوست داشتم با یک رزمنده ازدواج کنم. اعتقاد داشتم کسی که از جانش برای دفاع از خاک و ناموسش میگذرد انسان شریف و باایمانی است. من باوجود مخالفت خانوادهام با عدنان ازدواج کردم و از زندگی با او هیچوقت احساس خستگی و پشیمانی نمیکنم. بلکه باافتخار میگویم؛ که من همسر یک جانباز شیمیایی هستم.
همسر این جانباز شیمیایی از مشکلات زندگیاش هم میگوید: مشکلات ما از زمانی شروع شد که عوارض شیمیایی شدت پیدا کرد. همین موضوع باعث شد نیمی از زندگی ما در بیمارستان بگذرد.
شرایط سختی است چراکه همسرم نمیتواند کار کند و ازنظر مالی با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم میکنیم.
وی ادامه میدهد: خودم مجبور هستم کارکنم تا مخارج درمان همسرم را تهیه کنم که این آمدن و رفتن به بیمارستان باعث مشکلاتی در کارم شده است.
دخترم مشکلات زیادی دارد. او همیشه در خانه تنها میماند. همین موضوع باعث شده تا دچار افسردگی شود.
اما من با تمام این مشکلات بازهم افتخار میکنم که با یک جانباز زندگی میکنم و خوشحالم که میتوانم به یکی از این جانبازان خدمت کنم.
رستمی خاطرنشان میکند: از خداوند برای تمام جانبازان آرزوی سلامتی و شفا و برای خانوادههای آنها صبر و بردباری میخواهم.
امیدوارم مردم و مسئولان جانبازان را تنها نگذارند. به یاد داشته باشیم که این مملکت را مدیون همین کسانی هستیم که الآن بر روی تختهای بیمارستانها چشمانتظار کمی توجه و کمک مسئولین هستند.
یکی از ناجیان ایران
این جانبازان همان کسانی اند که مملکت را از دست دشمنان بیرحم نجات دادند و حال نیازمند توجه و محبت مردم هستند. پس بیایید جانبازان را به دست فراموشی نسپاریم.
در ادامه با این جانباز دلیر و شجاع گفتگو کردیم، وی اینگونه آغاز میکند: عدنان صفر زاده متولد 1342 در ایلام هستم.
سال 60 از طریق بسیج به تیپ 55 هوابرد شیراز ملحق و در گردان 126 فعالیت میکردم.
ماجرایی شیمیایی شدنش را میگوید: در منطقه عملیاتی فکه مستقر بودیم. بچهها عملیات را با موفقیت انجام دادند. من بهعنوان راننده مجروحین را به پشت خط منتقل میکردم. ناگهان دشمن شروع به بمباران شیمیایی کرد. به هر زحمتی بود بچهها را به بیمارستان صحرایی منتقل کردم و منطقه شدیداً آلودهشده بود. خیلی از بچهها همانجا شهید شدند. پس از انتقال مجروحین به عقب، برای پاکسازی منطقه به خط اعزام شدیم.
در حال پاکسازی بودیم که بار دیگر دشمن شروع به بمباران کرد. این بار حمله، گستردهتر از قبل بود. حواسم به بچهها بود کهتر کشی بهپای من اصابت کرد، براثر خونریزی شدید بیهوش شدم. بعد از چند ساعت که در منطقه آلوده بودم، نیروهای امداد آمدند و من را به عقب منتقل کردند.
عدنان صفر زاده از ادامه درمان خود در بیمارستان میگوید: بعد به بیمارستان منتقل و از ناحیه پا تحت درمان قرار گرفتم به علت خونریزی شدید و عفونتی که پایم داشت مدتی را در بیمارستان بستری بودم. بعد از بهبودی دوباره به جبهه برگشتم.
تا آن زمان متوجه عوارض شیمیایی نشده بودم، گاهی چشمانم میسوخت و احساس تنگی نفس میکردم ولی علتش را نمیدانستم.
عدنان از تأثیر عوارض شیمیایی بعد از 13 سال میگوید: فکر نمیکردم شیمیایی شده باشم؛ ولی از سال 80 عوارض این درد مهلک و جانکاه آغاز شد. سرفههای شدید امانم را بریده بود، هر بار که سرفه میکردم، از گلویم خون میآمد، سرگیجه و سردردهای شدید داشتم. خانوادهام نگران حالم بودند.
یکشب حالم بهشدت بد شد؛ به بیمارستان منتقل شدم. با انجام آزمایش، پزشک معالج تشخیص داد که عوارض گازهای شیمیایی است.
از همان زمان هرماه در بیمارستان بستری میشوم. بااینکه درمان قطعی برای جانبازان شیمیایی وجود ندارد، ولی پزشکان تلاش میکنند تا از پیشرفت عوارض جلوگیری نمایند.
عوارض شیمیایی هرروز تازهتر میشود اما جانبازان پیرتر و کمتحمل تر میشوند. این عارضه وجود آنها را مثل شمں ذرهذره آب میکند.
منبع: سایت قربانیان سلاح شیمیایی