تبیان، دستیار زندگی
امشب مرا به خانه ی مادر ببر که باز آنجا نشسته چشم کبودش به انتظار ما را ببر که گریه بریزیم پشت در مانند بچه های عزادار و بی قرار
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آنجا نشسته چشم کبودش به انتظار

حضرت فاطمه

از خود فرار کردم و لا یمکن الفرار
امشب دوباره آمده ام بر سر قرار
 
رسوای خویش گشته ام و غرق خجالتم
من آمدم ولی تو به روی خودت نیار
 
من در میان راه زمین خورده ام بیا
از بس که بار آمده بر روی دوش بار
 
آن قدر در حجاب خودم غوطه می خورم
حتی تو را ندیده ام این گوشه و کنار
 
امشب که گریه های تو باران گرفته است
از چشم خشکسال منم قطره ای ببار
 
اصلا وکیل ما تو و ما هیچ کاره ایم
ما خویش را به دست تو کردیم وا گذار
 
در انتظار آمدنم ایستاده ای
شاید به این امید که می آیمت به کار
 
امشب برای این که بیایی به پیش ما
انگشت روی روضه ی دلخواه خود گذار
 
امشب مرا به خانه ی مادر ببر که باز
آنجا نشسته چشم کبودش به انتظار


ما را ببر که گریه بریزیم پشت در
مانند بچه های عزادار و بی قرار

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


رحمان نوازانی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.