تبیان، دستیار زندگی
شعر مدرن و تأثیرپذیری از ادبیات کلاسیک در همراهی با رضا چایچی.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رسیدن و دست یافتن به ناممکن‌ها

شعر مدرن و تأثیرپذیری از ادبیات کلاسیک در همراهی با رضا چایچی.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
رضا چایچی

رضا چایچی در پنجمین دهه عمرش‌، یکی از تأثیرگذارترین شاعران نسل خود است، شاعری که در 25 سالگی، به شاعری نام‌آشنا در دهه 60 بدل شد و پس از آن، گرچه خاستگاه و خواستگاه شعری‌اش، مُهر این دهه را بر‌خود داشت، با این همه در دهه بعد، بسیاری او را به عنوان شاعری دهه‌‌ هفتادی شناختند گرچه در تقسیم‌بندی‌های دوره‌ای شعر عصر نیما، شعر چایچی در همان دهه 60 که حد میانه شعر دهه 50 و دهه 70 است[با تمام خصوصیاتی که از میانگی می‌شناسیم] قابل ارزیابی ‌است. تاکنون از وی هشت عنوان کتاب شعر به چاپ رسیده که نخستین آنها «بی‌چتر، بی‌چراغ» است و واپسین‌شان گزینه اشعارش.

با او همراه می شویم:
بسیاری از شاعران در سال‌های دهه ی شصت فعال بودند‌، با این همه من به زبان و نگاه خودم دست پیدا کرده بودم و به ادامه‌ راه می‌اندیشیدم‌. اگر در آن سال‌ها آثارم مطرح شد تنها به خاطر تازگی و تفاوت جهان شعریم از دیگر شاعران هم‌عصرم بود. همین امر هم باعث شد تا صاحبنظرانی مثل هوشنگ گلشیری در تأیید این جهان شعری مطالبی بنویسند.
من خود را شاعر دهه‌ 60 نمی‌دانم. با اینکه شعرهایم، بر بسیاری از شاعران دهه‌ 70 تأثیر گذاشت، خود را شاعر دهه‌ 70 هم نمی‌دانم‌. من اصولاً به این‌گونه تقسیم‌بندی‌ها اعتقادی ندارم‌. مبحث تأثیرپذیری و تأثیرگذاری در ادبیات، امر دلپذیری تلقی می‌شود‌. آنچه زشت و قابل انتقاد است سرقت‌های ادبی و تقلیدهای ناشیانه و دست و پا شکسته است که دیر یا زود افشا و بر‌ملا خواهد شد.  خلق آثار ادبی در روزگار ما کاری فردی است و به کسی که خالق آثار درخور و ماندگار و تأثیرگذار است، اعتقاد دارم. برای بررسی آثار شاعران یک دهه نمی‌توان همه را تحت یک عنوان دسته‌بندی کرد، زیرا زبان و نگاه شاعران و سبکی که به آن می‌پردازند یا به آن وفادارند با هم متفاوت است.
اما نکته‌ای درباره ادبیات مدرن و پست مدرن بگویم. برای ورود به این بحث ابتدا اجازه بدهید از یکی از شعرهایم یاد کنم که در سال 64 سروده‌ام‌: «در هیچ یک نگنجیدم/ نه درخت/ نه پرنده/ نه آسمان/فراتر/ در کهکشان راهی‌ست/ که مرا به آن می‌خواند.»  می‌دانید که با درخت که روی زمین است و پرنده و آسمان راهی باز می‌شود و فراتر راه دیگری است که دور و دست نیافتنی است‌، به عبارت دیگر رسیدن به ناممکن‌‌. به نظر من رسالت شاعر رسیدن و دست یافتن به ناممکن‌هاست‌. این اعتقاد سال‌های جوانی، هنوز با من است‌. از این روی در طول این سال‌ها از هر بیانیه و چارچوبی دوری گزیده‌ام، زیرا می‌اندیشم انسان می‌تواند فراتر از مانیفست‌ها و تعاریف مدرن و پست مدرن به جهان بنگرد‌.
ادبیات مدرن به جست‌و‌جوی بدعت و امر نوتر، گذشته را نفی و ویران و تعریف تازه‌ای وضع می‌کند. اما همین مانیفست فردا کهنه است زیرا متعلق به دیروز است و دیروز هم زمانی است کهنه و فراموش شده، پس به همین علت که افق نگاهش آینده است مانیفست دیگری صادر می‌کند و این، دیالکتیک و تفکر سبک‌های ادبی را یکی پس از دیگری ایجاد می‌کند‌.
مکاتبی چون رُمانتیسم‌، رئالیسم‌، ناتورالیسم‌، هنر برای هنر، سمبولیسم و... یکی پس از دیگری سر بر می‌آورند‌. من به سهم خود از خواندن و درک سبک‌های ادبی بسیار آموخته‌ام اما تعلق خاطر دربستی نیز به هیچ‌یک ندارم‌. همان‌طور که خودم را به دهه خاصی متعلق نمی‌دانم‌. هر‌چند که برای نخستین بار اشعارم در دهه 60 منتشر شده است‌. پست‌مدرن هم مولفه‌هایی دارد چون نسبی‌نگری‌، ساختارشکنی و... یا داشتن نگاه انتقادی به ادبیات مدرن و گذشته، اما در عین حال چون ادبیات مدرن کاملاً روی مصالح و ارزش‌های ادبیات کهن خط بطلان نمی‌کشد، اگر قرار باشد ادبیات پسامدرن هم چارچوبی ارائه کند دیگر فرقی با ادبیات مدرن ندارد‌.
من در بسیاری از شعرهایم از مصالح ادبیات کهن استفاده کرده‌ام‌. از اسطوره‌ها و تاریخ و روایت و متون دینی و... پس باید در چنین آثاری مرا پست‌مدرن بنامند، ولی می‌خواهم بگویم اصولاً به این تعریف‌ها دلخوش نیستم هر‌چند مرا ایده‌آلیست بنامند‌. سعی من به عنوان یک شاعر و هنرمند خلق آثاری است که بتواند در همه‌ دهه‌ها و زمان‌ها بر خواننده خود تأثیر بگذارد‌. دوست دارم در شعرهایم عناصری چون تخیل و کشف و احساسات غنی با زبانی درخور بیامیزد.

هر شاعر خلاق باید مصالح کار خود را پیدا کند و بیافریند‌. برای همین می‌گوییم این شاعر نگاه و زبان و سبک خود را آفریده است. بحث سبک در ادبیات جهان از این رو مهم است‌.


هر شاعر خلاق باید مصالح کار خود را پیدا کند و بیافریند‌. برای همین می‌گوییم این شاعر نگاه و زبان و سبک خود را آفریده است. بحث سبک در ادبیات جهان از این رو مهم است‌. شاعری چون «ریلکه» دوره‌ها و سبک‌های چندگانه‌ای می‌آفریند‌. شاعری چون «تی‌. اس‌. الیوت» سبک فردی خود را خلق می‌کند. برای همین نسخه پیچیدن برای دیگر شاعران کاری عبث است‌. شاید هریک از شاعران حق داشته باشند از ویژگی شعرهای خود بگویند‌، اما حق ندارند پسند یا سلیقه ادبی خود را چون لباسی متحدالشکل بر تن شعر دیگران کنند‌. بسیاری از شاعران زبانی پیچیده یا دشوار برگزیده‌اند و چهره‌ای جهانی کسب کرده‌اند‌. برای مثال می‌توانیم از «ای‌. ‌ای‌. ‌کامینگز» نام ببریم‌. ادبیات و شعر، دنیای تنوع و تکثر و رنگ‌ها و عطرهای گوناگون است‌. همین تنوع زبان و نگاه و سبک‌هاست که شعر و ادبیات را خواندنی‌می‌کند‌.

ما تا صاحب نقد قدرتمندی نشویم‌، بجز داوری‌های شتابزده‌، نان قرض دادن به دوستان‌، یارگیری‌های کودکانه‌ و... صاحب چیز دیگری نخواهیم شد‌. بد نیست اینجا برای تفنن هم که شده بگویم ما در محیط ادبی‌مان کسانی را می‌شناسیم که در طول سی سال گذشته حتی برای نمونه یک کتاب هم منتشر نکرده‌اند اما با این و آن گفت‌وگو می‌کنند و درباره‌ شعر و شاعری نظر می‌دهند و همان دو سه شعری را که بیست سال پیش برای‌مان خوانده‌ بودند، بازخوانی می‌کنند و اگر به ایشان بگویند که نوع شعر شما خواننده‌ای ندارد، می‌گویند: «خب‌، شعر بقیه‌ شاعران بعد از انقلاب هم خواننده ندارد.» به دنبال آن حرف‌های دیگری می‌زند که خواننده یا شنونده‌ای که از روند و جریان دهه 70 باخبر باشد، ‌از شنیدن‌شان شاخ در می‌آورد! می‌خواهم بگویم وقتی نقد سالمی وجود ندارد هر‌کس برای خود مکتب ادبی راه می‌اندازد و هر‌چه دل تنگش می‌خواهد، می‌گوید‌. شاعر و منتقد دیگری، در نقدی، پنبه‌ همه‌ شاعران صاحبنام را می‌زند اما هر‌چه در نوشته‌اش به دنبال جمله‌ای محکم و درست بگردی، چیزی نمی‌یابی. اما به جایش برای اثبات سواد و دانش خود مدام از واژه‌های فرنگی‌ استفاده می‌کند که ای کاش حداقل همین واژه‌ها را هم بدرستی و بجا به‌کار می‌برد. چه باید گفت! به گمانم باید منتظر گذشت زمان بمانیم‌.



منبع:
روزنامه ایران