تبیان، دستیار زندگی
اشعاری از شاعران معاصر ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همیشه عكس‌ِ تكی‌ِ تو زیباتر بود

اشعاری از شاعران معاصر ...

فرآوری : زهره سمیعی-بخش ادبیات تبیان
شعر


کوروش اسماعیلی/ بهار

شروع‌ِ زیستن را زمین
طوافی دوباره سر داد
با هفت نماد‌ِ همیشگی
این عادلانه بود كه باور كنیم زنده‌ایم!
تولدی دوباره را قناریها در هفت قانون نوا سر دادند:
بهار، امید، بهار
این عادلانه بود كه باور كنیم
زنده‌ایم!


**
گروس عبدالملکیان/ كوچ

تورم را
از تمام دریاها جمع می‌كنم
ماهیها
زیباتر از شعرهای من‌اند

مسیر‌ِ خانه‌ات را
از حافظه كفشهایم پاك كرده‌ام
غمگین نباش!
خودت هم می‌دانی
همیشه عكس‌ِ تكی‌ِ تو زیباتر بود

زیبایی تو و خستگی‌ِ این دیوار
كه به هر حال به من تكیه داده است

دلم گرفته
درست مثل ل‍َك‌ل‍َكی
كه بالهایش را برای كوچ امتحان می‌كند
دلم گرفته و می‌دانم
این هواپیما هیچ‌وقت
بر دریاچه‌ای فرود نمی‌آید
دلم گرفته و
باز نمی‌شود
در‌ِ این قوطی

سرانجام
قرصها را خواهم خورد
و تا تصمیمم عوض نشده
بهتر است
این شعر را تمام كنم.

**
مجتبی طهمورسی/ «ستاره»


وقتی كسی را به آسمانها می‌برند
ستاره‌ای بر زمین می‌افتد،
تا تعادل برقرار باشد.
زمین ستاره را می‌بلعد
و آسمان
از ستاره‌های دنباله‌دار
بر سینه خود مدال خواهد آویخت.

**
مرتضی نور بخش/ بازخوانی انسان معاصر


ابرهای خفته در زهدان دریاها
روزها، شبها
بعد از این دیگر شماها را نخواهم دید
هم،
ای زمانهایی كه می‌آیید بعد از من
از هم‌اینك با شما بدرود گفت آدم
و شما ای میوه‌های مانده بر شاخه
یادتان باشد
برگریزان و بهارانی‌ست با فردا
و بدین‌سان
اولین پیغمبر عشق از جهان كوچید
بعد از آن كم‌كم
سیب و گندم منتشر شد بر بسیط خاك
كوه،
اولین مأوای انسان شد
صبحها می‌دید انسان، غار
لقمه‌های نور را با حرص می‌بلعد
گفت:
سفره‌ای از تخته‌سنگ تیره خوش‌بادم
تك‍ّه‌ای از قرص خورشید از برای ناشتایی نیز
لقمه‌ای از نور خورد، آن‌گاه
تشنه از فردا
شد به سوی چشمه‌ای جاری، برهنه‌پا
از زلال‌ِ آن كفی، نوشید
سنگلاخی بود و موجی از خزه‌ ـ گسترده در آنجا.
گسترای كوه را پیمود
آسمان را میل باران اتفاق افتاد
خیس‌ِ خیس‌ِ خیس از باران‌ِ فروردین
سنگها او را صدا كردند با پیوستنی از رود تا دریا
و در آنجا دید
فوجی از مرغان ماهیخوار عاشق را
كه در آغاز بعدازظهر
با صدفهای تهی
منقارشان را
پاك می‌كردند
از تكاپو خسته، بر ساحل، كمی لم داد
نغمه مرغان دریایی، و موسیقی دریا
در تلاقی بود
باد نیز
از برایش سایه‌بان از ابر می‌آورد
ابر، نه... گیسوی دریا بود
ـ افشان در هوا
گاهی ـ
روی زیراندازی از شن خواب‌‌ِ خوبی كرد
خواب دید:
ماهیان در دسته‌های بیش و كم
با هم
پهنه‌های امن دریا را به گلگشتند
با درخشان فلسهای آرزو
چون كاسه خورشید
ناگهان بیدار شد در نیمه راه‌ِ خواب
آسمان‌‍‌ِ عصر، آغوش تماشا بود
در مسیر روز
غازهای وحشی آوازخوان
بودند در پرواز
دورترها نیز پ‍ُر می‌شد
كاسه خورشید از دریا
دید؛
اجتماع آبها زیباست
اجتماع سنگها زیباست
دید در عمق‌ِ كنف‌زاران
باد می‌گوید:
تور باید بافت
زندگی دریاست
گفت اینك اجتماع سبز‌ِ انسانها
هست زیباتر
جنگلی انبوه باید بود
و درختان مجاور را
دوست باید داشت
زندگی با عشق
هست دریاتر
قرنها طی گشت، بی‌برگشت
آب بود و خاك و انسان
چون گوزن تشنه‌ای
بر پرتگاه تیره‌ای
مانده
تا كه از آن سوی بارانهای خورشیدی
صدایی بی‌كران آمد
و زمین از آسمان پ‍ُر شد
ولی انسان
برد سهم اندكی از آن
اینك انسان معاصر را
در م‍َث‍َل دنیا ق‍ُر‌ُقگاهی‌ست،
تا ق‍ُر‌ُق را بشكند صی‍ّاد
ای آرامش‌نصیبان!
خون‌ِ این صیدی كه اكنون ریخته بر برف
كیست صیادش؟!

خسته از دیروز
با سكوت سهمگینی از تماشا
باز می‌گردم
روبه‌رویم
باغ سرسبزی‌ست از نارنج
روی هر شاخه شبیه آفتاب صبح
می‌درخشد میوه نارنج در برف زمستانی
ای آدم!
سیب سرخ آرزو
امروز نارنجی‌ست،
می‌دانی؟!

**
حمیدرضا شکارسری

هر جا كه شد
زیر سنگی در نوك نوك اورست
یا ته ته گودال ماریان
زیر یخهای ضخیم قطب
یا نوك برشته درختان نارگیل هاوایی
در كیسه كانگورویی استرالیایی
یا در كاسه غذای میمونی خوشبخت در هندوستان
گوشه گمشده معبدی كهنه در لهاسا
یا در كوزه‌ای شكسته در پستوی كاروانسرایی متروك در دل كویر لوت
در كلاهخود یادگار دن‌كیشوت
یا در جیب كت نظامی كاسترو
زیر پای تماشاگران ورزشگاه ماراكانا
یا در بتن فنداسیون آسمانخراشی در توكیو
در سطل زباله‌ای در كوچه پس كوچه‌های هارلم
یا پشت گوش ابوالهول
پشت آجری از دیوار چین
یا زیر پای شبح دیوار برلین
لای چرخ‌دنده‌های ساعتهای سویسی
یا در كپرهای گرسنه اتیوپی
بر امواج تایمز
یا زیر آوارهای فلوجه
پای كج برج پیزا
یا در كوله پشتی معطر قاچاقچیان كلمبیا
لای نامه‌های سی‌ساله ماندلا
یا پشت عینك شبانه‌روزی پینوشه
زیر عمامه بن لادن
یا در آستین گشاد قذافی
پشت تابلویی در لوور
یا زیر سبیل مجسمه لنین در لنینگراد سابق
پیچیده بر سنگی بر انتفاضه
یا در كیف یكی از بانوان نیكوكار بانكوك
لای شاخ و برگهای درختان آمازون
یا اصلا‌ً سوراخ لایه ازن چطور است؟
حالا كه به انتها نزدیك می‌شویم
دیگر فرقی نمی‌كند
خواننده محترم!
این شعر را پس از مچاله كردن
هر جا كه خواستید
پرت كنید!


منبع: وبلاگ شاعران