٢) جزء سیزدهم قرآن کریم،آیات ٦٧ الی ٧٩ سوره ی یوسف
از یك دروازه وارد نشوید
هنگامى كه یازده برادر یوسف(ع) به سوى مصر روانه شدند، یعقوب(ع) به آنان سفارش كرد كه وقتى به شهر رسیدند، همه با هم از یك دروازه وارد نشوند، بلكه از دروازههاى مختلف وارد شوند. او نگران بود كه اگر یازده مرد خوشسیما و خوشقامت با هم وارد شهر شوند، مورد توجه و حسادت دیگران قرار گیرند و گرفتارى و مشكلى برایشان ایجاد شود. یعقوب(ع) چون پیامبر خدا بود، علم بسیارى داشت و مىدانست حسادت موجب گرفتارى است. برادران یوسف(ع) طبق سفارش پدر از دروازههاى مختلف وارد شهر شدند. سفارش یعقوب(ع) گرچه به او آرامش داد، اما از حوادث حتمى الهى جلوگیرى نكرد كه حكم قطعى فقط از آن خداست. در قرآن چنین مىخوانیم:
و گفت: اى پسران من! از یك در وارد نشوید و از درهاى مختلف وارد شوید و من اصلاً نمىتوانم شما را از خدا بىنیاز كنم كه فرمان فقط از آنِ خداست. بر او توكل كردم و توكلكنندگان باید بر او توكل كنند. و چون همانطور كه پدرشان دستور داده بود وارد شدند، این كار اصلاً آنان را از خدا بىنیاز نكرد، جز این كه حاجتى كه در دل یعقوب بود انجام شد. و به راستى او از آنچه به او آموخته بودیم، داراى علم بود، ولى بیشتر مردم نمىدانند.
آیات 67 و 68
شما دزدید!
برادران نزد یوسف(ع) رفتند. یوسف(ع) در فرصتى مناسب بنیامین را به كنارى برد و به او گفت: «من یوسفم.» سپس ماجراى زندگیش را براى برادرش تعریف كرد و گفت: «من نقشهاى دارم كه تو را پیش خودم نگهدارم. هرچه پیش آمد تو ناراحت نشو!» گویا یوسف(ع) نگران بود كه اگر برادرانش از حقیقت آگاه شوند، نقشه تازهاى بریزند و براى حفظ آبرویشان واقعیت را به پدر نگویند و اینبار جان برادرش هم در خطر باشد. بنابراین، دستور داد شترهاى برادران را بار زدند و جام زرینى را كه براى پیمانه كردن غلات از آن استفاده مىشد داخل بار بنیامین قرار دادند.
هنگامى كه كاروان برادران یوسف(ع) حركت كرد، جارچى جار زد كه: «اى كاروانیان شما دزدید!» برادران با ناراحتى برگشتند و پرسیدند: «چه چیز گم كردهاید كه ما را متهم مىكنید؟»
گفت: «جام زرین گم شده است و هر كس آن را بیاورد یك بار شتر غله جایزه مىگیرد و من خودم ضامن این حرف هستم!»
برادران گفتند: «ما فرزندان پیامبر خدا هستیم و هرگز اهل فساد و دزدى نبودهایم.» گفت: «اگر دروغ بگویید چه؟ اگر جام در بارِ یكى از شما پیدا شود چه؟ به نظر شما كیفر دزد چیست؟»
در آیین حضرت یعقوب(ع)، اگر كسى دزدى مىكرد، بردهی صاحب كالا مىشد. بنابراین، برادران یوسف گفتند: «كیفر دزد، خودش است؛ یعنى خودش بردهی صاحب كالا مىشود. در آیین ما، دزدان را اینگونه مجازات مىكنند.» این را گفتند و با خیال راحت منتظر شدند كه بارهایشان بازرسى شود.
در قرآن آمده است:
و هنگامى كه بر یوسف وارد شدند، برادرش را نزد خود جاى داد. گفت: من برادرت هستم. از آنچه آنان مىكردند، ناراحت نباش. پس هنگامى كه آذوقهشان را آماده كرد، جام را در بار برادرش قرار داد. سپس جارچى جار زد. اى اهل كاروان! شما سارق هستید. روى به آنان كردند و گفتند: چه چیز گم كردهاید؟ گفتند: جام فرمانروا را گم كردهایم و یك بار شتر از آنِ كسى است كه آن را بیاورد و من ضامن آنم. گفتند: به خدا قسم شما مىدانید كه نیامدهایم كه در این سرزمین فساد كنیم و ما دزد نبودهایم. گفتند: پس اگر دروغگو باشید، كیفرش چیست؟ گفتند: كیفرش كسى است كه داخلِ بارش پیدا شود. پس خودش، كیفرش است. ما ستمكاران را این چنین كیفر مىدهیم.
آیات 69 الى 75
وضع شما بدتر است
یوسف(ع) مىدانست طبق دین یعقوب(ع)، كیفر دزد، خود اوست و چون این قانون در مصر اجرا نمىشد، از آنان پرسید كه كیفر دزد چه باشد و با آنان شرط كرد كه جام را در بار هر كس پیدا كند، او را نزد خود نگهدارد. سپس براى این كه برادرانش به نقشهاش پى نبرند، ابتدا، بارهاى آنان را گشت و در آخر جام را داخل بار بنیامین پیدا كرد. و گفت: «بنیامین نزد من مىماند.»
برادران از شدت ناراحتى و اندوه نمىدانستند چه كنند. آنان مىخواستند تهمت را از خود دور كنند و بگویند اشتباهِ بنیامین به مادرش مربوط مىشود نه به آنان و پدرشان؛ بنابراین، گفتند: «عجیب نیست كه او دزدى كرده، چون پیش از این برادرش هم دزدى كرده بود.» یوسف(ع) در دلش غوغا بود، اما فقط گفت: «وضع شما از او بدتر است و خدا به آنچه مىگویید داناتر است.» برادران گفتند: «ما با پدرمان پیمان الهى بستهایم و سوگند خوردهایم كه بنیامین را به او بازگردانیم. یكى از ما را به جاى او بگیر و او را آزاد كن.» یوسف(ع) گفت: «هرگز كسى را به جاى او كه جام را در بارش پیدا كردهام، نمىگیرم.» گفتوگوى یوسف(ع) با برادرانش در قرآن چنین آمده است:
پس، پیش از بار برادرش، بارهاى آنان را جستجو كرد. سپس آن را از بار برادرش بیرون آورد. ما این چنین نقشه را به یوسف آموختیم. او در آیین فرمانروا نمىتوانست برادرش را نگاه دارد، مگر آن كه خدا بخواهد. درجات هر كه را بخواهیم بالا مىبریم و بالاتر از هر دانشمندى، داناترى هست. گفتند: اگر او دزدى كرده، پیش از این، برادرش دزدى كرد. یوسف این را در درون خود پنهان داشت و برایشان آشكار نكرد. گفت: وضع شما بدتر است و خدا به آنچه توصیف مىكنید، آگاهتر است. گفتند: اى عزیز! او پدر پیر سالخوردهاى دارد. پس یكى از ما را به جاى او بگیر. به راستى ما تو را از نیكوكاران مىبینیم. گفت: پناه بر خدا كه به جز آن كسى كه كالاى خود را نزد او یافتهایم را بگیریم كه در آن صورت از ستمكاران خواهیم بود.
آیات 76 الى 79
منبع: آشنایی با قرآن کریم برای نوجوانان
جزء سیزدهم قرآن کریم،آیات ٥٣ الی ١١١ سوره ی یوسف