تبیان، دستیار زندگی
سخنان اسماعیل یوردشاهیان اورمیا؛ شاعر، نویسنده و پژوهشگر هم روزگار ما در باب جهانی شدن ادبیاتمان.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امید به گذر از دروازه تاریخ

گفته های اسماعیل یوردشاهیان اورمیا؛ شاعر، نویسنده و پژوهشگر هم‌روزگار ما در باب جهانی شدن ادبیاتمان.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
اسماعیل یوردشاهیان اورمیا


 
این روزها، رابطه شعر و ادبیات فارسی با ادبیات جهانی بسیار اندک است، اگرچه ایرانیان مهاجر به‌خصوص نویسندگان و شاعران مهاجر دریچه‌هایی برای آشنایی گشوده‌اند و مردم به‌خصوص نویسندگان و شاعران دیگر کشورهای میزبان را با زبان فارسی که زبان بسیار نرم و قابل انعطاف برای شعر و داستان است آشنا ساخته‌اند؛ اما در کل چندان گسترده نیست.
حقیقت این است که ادبیات ما جهانی نیست و برای جهانی شدن نیازمند خیلی از مسائل است از سیاست فرهنگی حکومت گرفته تا سرمایه‌گذاری که در عرصه تولیدات ادبی و شعر داریم و تلاشی که در ترجمه و عرضه آثار نویسندگان و شاعرانمان در عرصه جهانی به‌کار می‌بریم متاسفانه بسیار ناچیز است. اگر بگویم ما بیشتر مصرف‌کننده ادبیات بوده‌ایم تا عرضه‌کننده، نباید تعجب کنید.
مشکل دیگر، جهان غرب است که دوست دارد بیشتر تولیدات فرهنگ خود را مصرف کند، البته مسائل دیگری هم در جهانی شدن نقش دارند، جدا از زبان فارسی که زبان بین‌المللی نیست، مسائل و عوامل مهمی چون باورهای فرهنگی و ساختار اجتماعی یک سرزمین. متن، ساختار، سوژه، فرم‌وشکل آن و خیلی چیز‌های دیگر. من هرگز باور ندارم که یک اروپایی یا آمریکایی و ژاپنی برای نمونه از رمان «جای خالی سلوج» محمود دولت‌آبادی اگر رغبتی به خواندنش داشته باشد، لذت ببرد  یا از بعضی فضای احساسی ما در شعر و عناصر و مسائلی که در آن مطرح می‌کنیم لذت ببرد. مسئله‌ای که می‌گویم مربوط به روانشناسی ادبیات و ساختارها و باورهای فرهنگی است. مبحث بسیار گسترده‌ای است و نیاز به ساعت‌ها بحث و بررسی دارد. فکر می‌کنم همین‌قدر اشاره کافی باشد. با این تأکید که برای جهانی شدن باید جهانی فکر کرد و آن قسمت از باورهای فرهنگی و روابط اجتماعی و احساس‌های شخصی و انسانی‌مان را باید در رمان و شعر و نوشته‌هایمان انعکاس دهیم که قابلیت فهم جهانی را دارد و برای مردم جهان تازه و لذت‌بخش و قابل تأمل و پذیرش است.

معنای مدرنیته
وقتی از دنیای مدرن و مدرنیته صحبت می‌کنیم از یکی شدن و ساختاری دیگر حرف می‌زنیم از یک عصر تازه، متاسفانه در جامعه ما هم در معنا و هم در عمل، مدرنیته را با تجدد و تغییر و نو شدن اشتباه گرفته‌اند. درست است که تغییر و تازگی و عصر جدید حاصل کارکرد مدرنیته است اما تمام آن نیست. عصر روشنگری سرآغار شکل‌گیری دوران مدرن بود. در همان زمان شروع دوران مدرن را پایان تاریخ و پایان تراژدی گفتند. حقیقت این است که هر دورانی حاصل کارکرد فکری و تاریخی مردم سرزمین و منطقه‌ای است که در آن زیست می‌کنند، چیزی که سال‌ها فکر، علم، فلسفه، تغییر ابزارها، ماشینی شدن مراحل تولید و رشد صنعت دوران مدرن را نتیجه داد. اگر بخواهیم به کنکاش ساختار مدرنیته بپردازیم به‌طور مختصر می‌توان گفت فلسفه مدرنیته و دوران مدرن بر پایه ٤ اصل یا پایه‌ و رکن شکل گرفت: علم، تکنولوژی، فرهنگ (خرد جمعی) و زیباشناسی که هرکدام از این رکن‌ها حمایت‌گر و تکمیل‌کننده رکن‌های دیگر هستند که حضور، معنا و مفهوم کارکردی دارند برای مثال اگر از زیباشناسی حرف می‌زنیم، می‌دانیم که علم رهگشا و روشن‌کننده بسیاری از تاریکی‌ها و معماها بوده و تکنولوژی امکان وتوانایی‌های تازه آفریده و فرهنگ عامل ساخت دیگر‌سان شده تا ما نگاه دیگرسان در تنظیم و آفرینش جهان تازه داشته باشیم و همین امر و دگرگونی و به وجود آمدن نگاه تازه در عصر تازه باعث نفی دنیای گذشته شد.

باید بگویم ما هنوز زندگی و بودنی مدرن نیافریده‌ایم که بخواهیم یک‌شبه پست‌مدرن شویم. من همیشه از سد راه‌ها و مانع‌ها، دلتنگ و رنجور بوده‌ام و امید دارم ما بتوانیم روزی با یک جهش از دروازه تاریخ بگذریم و در کنار دیگر جوامع عصر فرامدرن را بسازیم.

پست‌مدرن‌ها در دهه ٧٠میلادی برای احیای گذشته با ساختار و فکر دیگر در عصر و فضای مدرن بسیار تلاش و اقدام کردند اما امکان‌پذیر نشد و برای همین هم پست‌مدرن چند صباحی بود و دیگر نه و اگر انعکاس آن چندین دهه بعد به سرزمین ما رسیده باید بگویم ما هنوز زندگی و بودنی مدرن نیافریده‌ایم که بخواهیم یک‌شبه پست‌مدرن شویم. من همیشه از سد راه‌ها و مانع‌ها، دلتنگ و رنجور بوده‌ام و امید دارم ما بتوانیم روزی با یک جهش از دروازه تاریخ بگذریم و در کنار دیگر جوامع عصر فرامدرن را بسازیم.
ما باید سهم خود را در علم و هنر به فرهنگ جهان بپردازیم و برای همین هم است که همیشه منتقد شعر و نوشته و رمان و دیگر آثار نویسندگان و شاعران وهنرمندان بوده‌ام. لطفا کمی در شعر و کتاب‌های شاعران معاصر تامل کنید به گروه پسا نیمایی‌ها، گفتاری‌ها، ساده‌نویس‌ها. کدام نشانه جهانی شدن را در هریک آثار این گروه‌ها و دیگر شاعران به‌خصوص شاعران دهه ٧٠ خورشیدی، که بیشتر خود را آوانگارد می‌خواندند اما هیچ نبودند، چون دارای آن سواد و بینش و استعداد جهانی نبودند. می‌بینید اثری که حتی شاعر و نویسنده‌اش هم توان مرور آن را ندارد و از هیچ منطق شعری و نوشته و متنی برخوردار نیست و به فرهنگ و اندیشه سرزمینش هم وفادار نمانده، چگونه چنین آثاری می‌تواند جهانی شود؟ فقط تاسف من از خیانت بعضی بزرگان. نه، بهتر است بگویم پیشکسوت‌های کارگاه‌ساز در تأیید و تبلیغ و تشویق آنهاست که جای تامل و شرم دارد. نه دوست شاعرم، ادبیات معاصر ما هنوز راه بسیار در فهم جهان مدرن و تاثیر در ادبیات جهان دارد.


منبع: شهروند