تبیان، دستیار زندگی
اشعاری از شاعران معاصر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دلم این روزها کمی تنهاست

اشعاری از شاعران معاصر

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
غروب خورشید

کامران فریدی:

به یک مورد شادی نیازمندیم

ترجیحا پرنده داشته باشد برای تنهاییِِ سوت و کورمان

خبره باشد در امور مربوط به رفع دلتنگی

آشنا به عصر دلگیر جمعه‌ها

به غروب‌های دونفره‌ی آبان

به وقت گریه

به حجم درد

بیاید و در دفترِ دلِ ما، بی‌بها و اجاره اسباب بچیند

بیاید و کشتی‌هایمان را از غرق شدن نجات دهد

بیاید و بخندد

عادتمان بدهد به خنده

به یک مورد شادی بی‌منت نیازمندیم

بیاید که بماند

حتی اگر گاهی که با اشتیاق

زانوی غم را بغل کرده باشیم !

*

ستاره جوادزاده:

دیوار چین اگر بریزد

و دیوارهایی که ریخته اند

و دیوارهایی که خواهند ریخت ...

شبیه تو می شود پدر!

و مردمی که می گریند

و مردمی که زیر آوار مانده اند

و مردمی که آواره اند ...

منم!

*

کاوه شصتی:

بر مزار من

نهال ون بنشانید

تا ریشه هایش را در آغوش بگیرم

و تمام خوشدلی هایم را

از آوند ها تا سر شاخه ها بر افرازم

حالا که دستم از دنیا کوتاه است

اشتیاق زندگی را

از زبان گنجشک ها

آواز بخوانم.

*

احسان پرسا:

در من

آدم برفی ای ست

که عاشق آفتاب شده ..

و این خلاصه ی

همه داستان های عاشقانه جهان است...

*

محمدرضا ترکی:

بی خنده ای

بی پرسشی

بی انکه بر لبی گذرد حرفی...

شهر از عبور ابر زمستانی

از روزهای برفی و بارانی

جز سوز دل

نبسته اگر طرفی

در کوچه های شهر چه می گویند

این بی شمار آدمک برفی؟!

*

محمد روحانی (نجوا کاشانی):

دلم این روز ها کمی تنهاست

روزهایم رفیق ِ بی فرداست

به چپ و راست می روم اما

نه مرید چپم نه مرشد ِ راست

من که محرومم از محبت دوست

خانه ی مهربانی تو کجاست

چشم های تو را نشان بدهم ؟

هر که ازمن نشان ِ آینه خواست

پند ِ پیشینیان مگر این نیست

که به ما هر چه می رود از ماست

با دل ِ خسته از خسارت عشق

ستم ِ نا روا چگونه رواست

اشتباهات ِعشق در تصویر

خارج از اختیار آینه هاست

گر نبندیم  دل به  بند ِ صواب

عمل ِ بند بندمان به خطاست

کینه تا چند ، خودسری تا کی

مهربانی  مگر نه حکم خداست

اعتمادی دوباره باید ساخت

به کسانی که سازشان پیداست

دلنشین تر ازین چه می گفتم

تا نگویند نیّت اش نجواست

با همه خستگی ّ و تنگ دلی

آتش افروزی ام همیشه به جاست

*

رسول پیره:

او هم مثل من

دلش برای زیارت لك زده

غم مرا درخت گردویی می فهمد

كه بعد از نوسازی معابر شهری

از حیاط امامزاده بیرون افتاده است


منابع:
وبلاگهای ادبی

 عشق این گونه اتفاق افتاد

آی زندگی، دیدی چه سرت آوردیم

  مرگ؛ هیچ نیست، جز گشودن نگاه ما