آثاری کاملا درون گرایانه
همراه با علی اصغر حداد
نام علی اصغر حداد مترجم نام آشنای عرصه ادبیات در ایران با نام کافکا گره خورده است. او بیشتر به خاطر ترجمه داستانهای آلمانی و آلمانی زبان شناخته شده است.
ترجمه آثاری چون محاکمه (اثر کافکا)، مجموعه نامرئی (ترجمه مجموعه داستانی از نویسندههای آلمانی زبان نظیر فریدریش دورنمات، توماس مان، اشتفان تسوایگ و آرتور شنیسلر)، داستانهای کوتاه کافکا و "آمریکا" (اثر فرانتس کافکا) از جمله ترجمههای او هستند که مورد توجه جامعه ادبی ایران قرار گرفتهاند. به نظر حداد دلیل تمایل جامعه کتابخوان ایرانی به آثار کافکا بیشتر مربوط به بررسیهایی است که این نویسنده از ضمیر پنهان آدمی به دست میدهد.
حداد در آخرین تجربه خود مشغول ترجمه مجموعهای از داستانهای آرتور شنیسلر نویسنده آلمانی زبان اهل اتریش است. به بهانه این تلاش با او گفتوگویی انجام داده که بخشهایی از سخنان او درباره ی آرتور شنیسلر و معرفی آن، در ادامه مطلب آمده است:
درباره ی آرتور شنیسلر
مجموعه آثار آرتور شنیسلر در حدود 2400 صفحه است که از این بخش حدود 700 صفحه شامل سه رمان بلند است و مابقی آن داستانهای کوتاه را در بر میگیرد. این داستان کوتاهها از نوشتههای 70 صفحهای را شامل میشود تا داستانهای یک صفحهای. از این مجموعه چند کار او را پیش از این ترجمه کردهام. "رویا"، "بازی در سپیده دم" و "ستوان گوستل" (یکی از داستانهای مجموعه "نامرئی") را از او ترجمه کردهام. مجموعه جدیدی که هم اکنون در پی انتشار آن هستم شامل 12 داستان کوتاه است. کتاب هم اکنون در دست وزارت ارشاد است و منتظر اعطای مجوز آن هستم.
کسی مثل شنیسلر برای خود من کششهای زیادی ایجاد میکند. شنیسلر از جمله آن نویسندگانی است که از 1910 تا 1930 نویسندگی کرده است. او نویسندهای برای آغاز قرن بیستم و البته از پایه گذاران ادبیات مدرن اتریش است. امروزه او و برخی از هم دورههایش را کلاسیکهای مدرن میدانند. از آنجایی که او در تکامل ادبیات مدرن اتریش نقش عمدهای را به عهده داشته نویسنده بسیار مهمی است.
آرتور شنیسلر درست مثل کافکا آثاری کاملا درون گرایانه دارد. بیشتر نقد درون میکند تا بیرون. او بیشتر به دنبال آن است تا کشمکشها، ترسها، امیدها و نگرانیهایی که در دل آدمها وجود دارد را بررسی کند. از این لحاظ شنیسلر، درست مثل کافکا برای من جذاب است. او در عرصهای تحت عنوان ادبیات درون گرای اتریش یا اکسپرسیونیستی اتریشی قرار میگیرد. آرتور شنیسلر هم دوره زیگموند فروید است و با او آشنا بوده. کاری که فروید به صورت علمی در عرصه روانکاوی انجام میداد توسط شنیسلر در عرصه ادبی انجام شد. پدر او پزشک بود و باعث شد آتور به زیر و بم مسائل درونی انسانها آگاهی پیدا کند. او یکی از کسانی است که گذار جامعه اتریش را از دوره امپراطوری ( دوره حکومت اشرافی) به دوره مدرن به شدت نقد میکند. او ترسها و نگرانیهای آدمها خصوصا افرادی را که متعلق به طبقه متوسط رو به بالا هستند به خوبی نشان میدهد و آنها را نقد می کند. همین نگاه باعث جذابیت شنیسلر برای من شد.
من در جمعها زیاد رفت و آمد ندارم. البته نه به آن خاطر که فکر میکنم این محفلها باعث پسرفت انسان میشوند بلکه به آن دلیل که فرد گوشهگیری هستم بنابراین زیاد در جمعها حضور پیدا میکنم. در مورد سوال بالا باید بگویم شباهتهایی که بین کارهای شنیسلر و ایران وجود دارد فراوان هستند. به عنوان مثال دوره امپراطوری اتریش دورهای است با ارزشهای اشرافی فراوان. آنها در مقابل توهین دوئل میکنند، برخی از آدمها را تحقیر میکنند و ... . این حالت در پایان دوران امپراطوری از درون فاسد شد و تنها چیزی که از آن باقی ماند پوسته بیرونی سنتهای اشرافی بود. شنیسلر درست در همین وضعیت وارد میدان میشود و این شرایط را مورد انتقاد قرار میدهد.
به نظر او حتی اگر اخلاقیات سابق جنبههای مفیدی داشتند در شرایط جدید آن نفع را به کلی از دست دادهاند. تنها چیزی که باقی مانده پوسته ماجراست. جالب است بدانید او یهودی بود و از یهودی ستیزی که در دوران زندگیاش در کل اروپا خصوصا اتریش به راه افتاد انتقاد کرد. با این وجود انتقاد او دقیقا خلاف ماست. انتقاد از گذشته یکی از شباهتهایی است که بین جامعه ایران و اتریش وجود دارد اما تفاوت چیست؟ ما هم دوران قاجار را به سخره میگیریم و آن دوره را دوران خوبی نمیدانیم. میگوییم حاکمان ما در آن بازه زمانی سطحی نگر بودند و از فرهنگ بویی نبرده بودند. چه چیزی را نقد میکنیم؟ بزرگان را. پادشاهان را. پس نقد خودمان چه میشود؟ همیشه این ظاهر را مورد توجه قرار میدهیم که ما ایرانیها آدمهای خوب و مهمان نوازی هستیم. ما تمیزیم و راستگو. تمام صفات خوب را ما داریم اما حکمرانان ما و سردمداران حکومت خوب نبودند. بنابراین هیچ وقت از خودمان نمیپرسیم این حکمرانان از کجا آمدهاند. پادشاهان ما که از آسمانها نیامدهاند! آنها هم ایرانی بودند بنابراین نقد از طبقات پایین اصلا وجود ندارد.
در آثار شنیسلر نقد از پایین موج میزند. بیشتر انتقادهای او از همین جنس و از همین زاویه دید است. او با نوشتههایش آنچه در جامعه اتریش در جریان است را معرفی میکند و آن را به نقد میکشد.
بگذارید به گونهای دیگر بحث را مطرح کنم: نقد بالا و گفتن اینکه بالاییها بد هستند نه سخت است و نه پیچیدگی دارد. اثر ادبی که فقط قصد نقد بالاییها را دارد و پیش فرضی به این صورت دارد اصلا اثر ادبی نیست. وقتی نقد عمیق و جدی است که بفهمد در زیر لایه بیرونی جامعه چه چیزی در جریان است. تنها بنابراین برای رسیدن به آنچه اتفاقات غلو آمیز در بالا را موجب میشود باید لایههای زیرین ماجرا را مورد کند و کاو قرار داد. باید ببینیم در این جامعه چه اتفاقی افتاده که ما با این وضعیت مواجه میشویم.
منبع:
هنرآنلاین