سه شهید از کربلای 4
فرمانده خمین
شهید سیدعباس میرهادی در سال 1342ش در روستای میشیجان از توابع شهرستان خمین چشم به جهان هستی گشود. دوران کودکی را با تنگدستی در زادگاهش سپری کرد و تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد. در عنفوان جوانی، سیدعباس به جمع مبارزین علیه رژیم ستمشاهی پیوست. به دنبال پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، شادی و نشاط به خانههای ایرانیان بازگشت اما دیری نپائید که حمله رژیم بعثی، چشمان کودکان بیپناه را گریان کرد. با دیدن این صحنهها، میرهادی به جبهههای جنوب و غرب شتافت تا همانند دیگر برادران غیورش، به دفاع از میهن اسلامی بپردازد. مدتی بعد به عضویت نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و بهعلت توانائی بسیار به سمت فرمانده عملیات سپاه خمین برگزیده شد. برای مدتی نیز مسئولیت واحد آموزش نظامی را بر عهده گرفت. قبل از عملیات والفجر 8، به دستور فرماندهان سپاه به عنوان فرمانده گردان امام رضا (ع) راهی جبهه شد و حماسهای بینظیر آفرید. سرانجام فرمانده دلیر عرصههای نبرد در تاریخ چهارم دیماه سال 1365 هجری شمسی در عملیات کربلای 4، شلمچه را به خون خویش آراست. پیکر پاکش چون ستارهای درخشان در جنوب باقی ماند تا سالکان، راه را گم نکنند. ل ؟
مأموریت گلوله
شهید حجتالاسلام «مهدی(حیدر) عبدوس» مسئول تبلیغات جبهههای جنوب و از شهدای استان سمنان است که در 14 فروردین سال 1341 در خانوادهای مذهبی که مقلد امام خمینی(ره) بودند، متولد شد؛ او تا قبل از رفتن به مدرسه در جلسات قرآن شرکت میکرد.
شیخ عبدوس در دوران تحصیلش با وجود اینکه به خاطر فشار مادی لباس وصلهدار میپوشید، درس و کلاس را ترک نکرد و مورد علاقه معلمش بود و به قول یکی از معلمان دوران ابتدایی که پس از شهادتش مطرح کرد، شهید باعث باحجاب شدن او شده بود.
این شهید علاقه زیادی به اهل بیت(ع) به خصوص حضرت مهدی(عج) داشت؛ در سال 59 عضو سپاه شد؛ در عملیات شکست حصر آبادان به عنوان تکتیرانداز حضور داشت؛ پس از آن با مسوولیتهایی همچون مسوول عقیدتی پادگان شهدای کرمانشاه، تبلیغات گردان، مسوول تبلیغات قرارگاه خاتمالانبیاء، جانشین تبلیغات جبهه جنوب در عملیاتهای زیادی شرکت کرد و حدود 20 ماه در جبهه بود.
سیدمهدی همزمان با حضور در جبهه، تحصیلات حوزوی خود را تا دوره دوم سطح رسائل و مکاسب ادامه داد؛ سرانجام در 4 دی ماه 1365 در عملیات «کربلای 4» به شهادت رسید و پیکر مطهرش را در امامزاده اشرف(ع) نزدیک برادرش به خاک سپردند.
در مورد شجاعت او دوستانش می گویند: «صدام گفته این محبوب کیست؟ هر کس سرش را برای من بیاورد، جایزه دارد.
همرزمان شهید عبدوس در کتاب خاطرات شهدای سمنان درباره این شهید روایت میکنند: رفتار شیخ عبدوس طوری بود که به سایر رزمندهها قوت قلب میداد، در عملیات خیبر، آتش بعثیها به جزیره کمتر شده بود، منطقه در آرامشی نسبی فرو رفت، بچههای گردان موسی کلیمالله خسته شده بودند، دیگر رمقی در بقیه نیروها نمانده بود؛ در آن چند روز تعدادی شهید داده بودیم، مجروحان هم کمتر از شهدا نبودند.
شهید عبدوس در حجم کم آتش فرصت را غنیمت شمرد و سنگر به سنگر رفت؛ حرف میزد و شوخی میکرد، به او گفتم: «آقا حیدر داری ایستاده میروی، نمیگویی گلولهای به تو بخورد، میترسم طوریات شود».
ترس هم داشت، عراقیها در عملیات «خیبر» برای پس ندادن جزایر مجنون سماجت میکرد و بچهها هم برای گرفتنش از جان مایه میگذاشتند، او تبسمی کرد و گفت: «هر گلولهای که مأموریت داشته باشد، حتماً میآید، ترس ندارد».
جایزه برای سر محبوب
شهید ابراهیم محبوب یکم تیر ماه سال 1332 در روستای حسن آباد چناران به دنیا آمد. در شش سالگی به همراه خانواده به مشهد مقدس نقل مکان کرد. دوران ابتدایی را در سال 1339 در مدرسه کاشانی آغاز کرد و در کنار تحصیل، برای فراگیری و آموزش قرآن کریم به مکتب رفت و همزمان با تحصیل، قرآن را هم آموخت. ده دوازده ساله بود که در دبستان عکس شاه را از قسمت چشم سوراخ کرد و مورد آزار و اذیت قرار گرفت. در سال 1345 وارد مدرسه راهنمایی ابومسلم مشهد شد و در این مقطع وضع درسی خوبی داشت.
در سال 1348 وارد هنرستان کشاورزی شد و پس از پایان تحصیلات، چون دیپلم کشاورزی داشت، خدمت سربازی خود را به عنوان سپاهی ترویج در روستا سپری کرد و به محرومین کشاورز کمک می کرد. دوران آموزشی را در کرج و بقیه خدمت خود را در دامپزشکی مشهد گذراند و بیش از همه فعالیت خود را در سرخس و فریمان و روستاهای تابع گذراند و پس از آن در دانشسرای راهنمایی در رشته زبان انگلیسی مشغول به تحصیل شد که بعد از مدت کوتاهی به دلیل مفاسد اخلاقی آن مرکز از آنجا انصراف داد و دانشسرا را ترک کرد. او در سال 1355 به استخدام شرکت ملی گاز ایران در آمد. ابراهیم محبوب قبل از انقلاب در تظاهرات به صورت فعال شرکت می کرد و یک بار در شاهرود، در حین تظاهرات دستگیر و زندانی شد که با میانجیگری کارکنان شرکت گاز شاهرود آزاد شد.
به فوتبال علاقه داشت. مدتی را به عنوان بازیکن تیم ابومسلم خراسان و سپس مربی و مدتی را نیز به عنوان داور فعالیت می کرد و عضو فعال و مفید مسجد امام رضا (ع) – واقع در خیابان آبکوه مشهد – بود و هم به عنوان عضو کمیسیون پاکسازی شرکت ملی گاز بود، گاهی اوقات تا ده روز را در ماههای غیر از رمضان روزه می گرفت.
اولین بار در سی سالگی به عنوان بسیجی داوطلب جبهه ها شد و او همان اوایل به عنوان نیروی زبده و قوی مدتهای زیادی را در جبهه فعالیت می کرد تا اینکه از طرف فرمانده لشکر – آقای قالیباف – به سمت فرمانده گردان حزب الله منصوب شد. در پشت جبهه هم فعالیت می کرد و ضمن رسیدگی به بازندگان شهدا و دلجویی از خانواده های آنان، حمایت از محرومان جنگ زده را سرلوحه خود قرار داده بود.او در مدت هشت ماه حضور در جبهه ها دوباره مجروح شد. اولین بار شش ماه در جبهه بود و دو ماه در بیمارستان بستری شد و پس از بهبودی به جبهه بازگشت.
در مورد شجاعت او دوستانش می گویند: «صدام گفته این محبوب کیست؟ هر کس سرش را برای من بیاورد، جایزه دارد. »
ابراهیم محبوب در 4 دی ماه سال 1365 در عملیات کربلای 4 در محل جزیره بوارین به شهادت رسید و پیکرش در منطقه باقی ماند، اما پس از سه سال جسدش پیدا شد و در تاریخ 21 مرداد 1368 پس از تشییع در بهشت رضا مشهد در کنار دیگر همرزمانش به خاک سپرده شد.
فرآوری : سامیه امینی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منابع: کتاب فرهنگ جاودانه های تاریخ، خبرگزاری ایبنا،