تبیان، دستیار زندگی
دکتر سعید حمیدیان :درباره حافظ بیش از دیگران شتابزدگی کرده ایم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ارتباط حافظ با ارواح قدسی!

دکتر سعید حمیدیان :درباره حافظ بیش از دیگران شتابزدگی کرده‌ایم

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
حافظ شیرازی

سخنان دکتر سعید حمیدیان در باب حافظ شناسی :

در طی هفتاد ـ هشتاد سال گذشته جریانی داشته‌ایم به نام «حافظ‌پژوهی» که به‌کلی با آن چه در قدیم بوده تفاوت دارد. این دوره‌ای است جدید که مقتضیات جدیدی دارد. درست است که نقادی دقیق‌تری نسبت به متون کهن داشته‌ایم ولی در عین حال شتابزدگی‌هایی هم بوده است. متاسفانه این شتابزدگی‌ها درباره حافظ بیش از دیگران بوده است.

نخست باید گفت که ما هر چه درباره‌ی حاف1 یا دیگر بزرگان شعر فارسی، بگوییم مقام شامخ آن‌ها تغییری نمی‌کند. آن‌ها در شیوه و رسته‌ی خود کارشان را به بهترین شکل ممکن انجام داده و رفته‌اند. عرایض بنده درباره‌ی خودمان است؛ ما که حافظ‌خوان و حافظ‌دوست هستیم.

هر عیبی هست از حافظ‌پژوهی ماست

گفته‌اند: حافظ اعرف عرفا، اشعر شعرا، احکم حکما، فیلسوف‌ترین فیلسوفان است. که چه؟ کجا بوده در طول تاریخ که چنین دیدی نسبت به حافظ داشته باشند؟ هرگز چنین چیزی نبوده. تا همین دویست سال پیش کسی حافظ را عارف نمی‌دانست. چون اگر بگوییم حافظ عارف است مولانا و عطار را چه کار کنیم؟ آیا باید حق آن‌ها را بخوریم؟ این یک نمونه از مطلق‌گرایی است. در واقع با آمدن رضاقلی خان هدایت و «ریاض العارفین» او بود که برای اولین بار مبالغه‌ای در عرفان حافظ شد.

در این که حافظ در بیانِ زیبا، نابغه و ژنی است، حرفی نیست. حافظ ژنی دارد که بیشتر مربوط به شکل و بیان و زبان است. مساله در محتوا نیست، در بحث شکل است. در مورد حافظ می‌خواهیم بر کدام محتوای انگشت بگذاریم که دیگران، قبل از حاف1 آن را کهنه نکرده باشند؟ اگر کل اشعار حافظ را سَرَند کنیم که بخواهیم ببینیم چه چیزهایی گفته که شاعران دیگر نگفته‌اند، باور کنید که تعداد آن‌ها روز به روز کمتر می‌شود. چون بر هر بیتی که بخواهیم انگشت بگذاریم در شاعران قبل از حافظ می‌بینیم. باز تاکید می‌کنم که نبوغ حافظ در شکل بیان و زبان است.

محبوبیت بیشتر حافظ با آرمان‌گرایی ایرانیان

یک دلیلی که باعث محبوبیت بیشتر حافظ در زمان ما شده مربوط به نوعی آرمان‌گرایی حافظ است. ما معمولاً چنین آرمان‌گرایی‌ها را دوست داریم.

وقتی می‌خواهیم این آرمان‌ها را به حافظ نسبت بدهیم و بگوییم حافظ فوق اختلافات قومی پرواز می‌کرده، خوب است کمی هم به واقعیت‌ها توجه کنیم. یعنی خودمان را جای حافظ و امثال حاف1 آن هم در محیط پُر از تعصب آن زمان قرار بدهیم. آن هم محیط اهل تسنن و فرقه‌ی شافعی که اکثریت داشتند. من سوال می‌کنم آیا حاف1 که مسلماً اهل تسنن و احتمالاً شافعی بوده است، می‌توانسته ورای عقاید انسان‌ها حرکت کند؟ آیا آن دوره و زمانه اجازه‌ی چنین چیزی را می‌داده است؟ مسلماً نه. نظر من این است که اگر می‌خواهیم حافظ و هنر و نبوغ او را بیشتر دریابیم، واقعی فکر کنیم نه آرمانی. مطلق نسازیم. اما حکایت حافظ به ابتذال کشیده است. ما حافظ‌خوانان و حافظ‌دوستان به ابتذال کشیده‌ایم، نه خود حافظ.

حافظ‌پژوهان چیزی غیر از حافظ نمی‌شناخته‌اند

اجازه بدهید عرض کنم آن‌هایی که در عصر ما مشهور بوده‌اند به حافظ‌شناس یا حافظ‌پژوه متاسفانه به طور کلی چیزی غیر از حافظ نمی‌شناخته‌اند. فرض کنیم که حافظ را خیلی خوب هم خوانده‌اند (آن هم شک دارم درباره‌ی بعضی‌ها). اما قبل از آن که حوصله‌ی مطالعه داشته باشند حرف می‌زنند. وقتی ما چیزی غیر از حافظ ندیده باشیم معلوم است که حافظ در نظر ما حد کمال و مطلق خواهد بود. چون ندیده‌ایم. این حافظ‌پژوه عامیانه است.

یک دلیلی که باعث محبوبیت بیشتر حافظ در زمان ما شده مربوط به نوعی آرمان‌گرایی حافظ است. ما معمولاً چنین آرمان‌گرایی‌ها را دوست داریم.

جست‌وجوی یک نظام منسجم فکری برای حافظ

یکی از کارهای دیگری که به کرّات انجام داده‌اند جست‌وجوی یک نظام منسجم فکری برای حافظ است. این در حالی است که حافظ هم مثل هر شاعر بزرگی آن چه توانسته در عرصه‌ی شعر مطرح بکند آورده و جالب این جاست که در عرصه‌ی این اندیشه‌ها تناقض هم کم نیست. هر چه را در دیوان او انگشت بگذارید نقیض آن را هم می‌توان در همان دیوان نشان داد. برای مثال حافظ در یک جاهایی معتقد به تأثیر کواکب در زندگی بشر است. یک جاهایی هم نیست. مثلا می‌گوید: «بگیر طره‌ی مه چهره‌ای و قصه مخوان/ که سعد و نحس ز تأثیر زهره و زحل است» این جا نفی می‌کند. در یک جایی هم برعکس. درباره‌ی همسرش می‌گوید: «از چنگ مَنَش اختر بد مهر بدر برد / آری چه کنم فتنه‌ی دور قمری بود». این جا تأثیر کواکب اثبات می‌شود (بعضی‌ها گفته‌اند این بیت درباره‌ی مرگ پسر حافظ است. این هم از اشتباهاتی است که شتابزده درباره‌ی حافظ می‌کنند) و بسیاری چیزهای دیگر. چگونه می‌توان در این جا نظام منسجم فکری برای حافظ بشناسیم؟ این فیلسوف است که باید نظام فکری داشته باشد و در نظام فکری او تناقض نباشد اما از شاعر چنین انتظاری نباید داشت.

 سعید حمیدیان

آیا حافظ جبرگرا بوده یا اختیارگرا؟

یا قول به جبرگرایی و اختیار. چند شاهد می‌دهند که مثلا اثبات جبرگرایی حافظ بکنند. یا چند شاهد می‌دهند که دلالت بر اختیار حافظ می‌کند. شاهدان را هم اگر درست انتخاب کرده باشند، باز گیج می‌شوند و نمی‌دانند حافظ جبرگرا بوده یا اختیارگرا. من می‌گویم هر دیوان شعر فارسی را بگردید این دو تا ترکیب شده است. نیمی اختیار است و نیمی جبر. چرا؟ برای این که قسمت اعظم مضامین شعری همین مساله جبر و اختیار است. اما پایه پژوهش‌های ما آن قدر سست است که این بیت را دلیل اختیار حافظ گرفته‌اند: «زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت/ کان که شد کشته‌ی او نیک سرانجام افتاد». چون این جا فعلی را به خودش نسبت می‌دهد و می‌گوید باید بروم زیر شمشیر غم او، این را نشانه‌ی اختیار گرفته‌اند.

در مورد «زهد و عشق» هم فقط حافظ را مطرح کرده‌ایم. در حالی که از قرن چهارم تا یومنا هذا جدال بر سر زهد و عشق در سراسر شعر و ادب فارسی مطرح بوده است. دیوان‌ها پُر است. دیگر این شاعر و آن شاعر ندارد. ما شاعری را نمی‌شناسیم ( به‌ویژه در عرصه غزل) از نیمه‌ی دوم قرن پنجم (یعنی عصر سنایی) تا عصر حافظ (چون عجالتا با حافظ کار داریم) که غیر از این بوده باشد. چرا همه را رها کرده‌ایم و حافظ را گرفته‌ایم؟

آیا حافظ با ارواح قدسی ارتباط داشته است؟

عارفانه‌ترین شعرهای حافظ آن‌هایی است که با نبوغ در زبان بیان شده است. من باور نمی‌کنم حافظ با ارواح قدسی ارتباط داشته. این از ارزش حافظ کم نمی‌کند. چون مثل خود ما بشری است. یک موقع داشته، یک موقع هم نداشته. وقتی داشته می‌گفته: «گل در بر و می در کف و معشوق به کام است/ سلطان جهانم به چنین روز غلام است.» روزی هم که نداشته طوری صحبت می‌کند که در حد دریوزگی است. چنان فقر و فاقه‌ای داشته که به خواجه یا ندیم خواجه متوسل می‌شود و تقاضای پول می‌کند. حافظ قطعه‌ای دارد که مطلقاً از اوست چون در همه‌ی چاپ‌های حافظ هست. می‌گوید:

به سمع خواجه رسان ای ندیم وقت‌شناس/ به خلوتی که در آن اجنبی صبا باشد

لطیفه‌ای به میان آر و خوش بخندانش/ به نکته‌ای که دلش را بدان رضا باشد

پس آنگهش ز کرم این قدر به لطف بپرس/ که گر وظیفه تقاضا کنم روا باشد؟

سوالی هم می‌گوید. یعنی اجازه می‌دهید تقاضا بکنم؟ همین شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی به جایی رسیده که چنین گفته است. این حال حافظ در فقر و تنگدستی است. هیچ اشکالی هم ندارد. لنگ زندگی بوده و چند روز زودتر تقاضای مقرری کرده است. این اهانت به حافظ نیست. پس در این جا و در بحث رفاه یا فقر هم نباید او را مطلق کنیم.


منبع:
شهرکتاب