تبیان، دستیار زندگی
آیا فرهنگ و ادبیات در تحولات اجتماعی نقش و جایگاهی دارند؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ادبیات برای اجتماع

آیا فرهنگ و ادبیات در تحولات اجتماعی نقش و جایگاهی دارند؟

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
دفتر

این پرسش وسوسه‌برانگیز دیرگاهی است که بسیاری از نویسندگان و صاحبان اندیشه را با خود درگیر ساخته است که چه کنیم یا چگونه بیندیشیم تا حاصل زندگی فکرمان در جهت حفظ و صلاح جامعه‌مان باشد و خلاصه و فرجام کار در قلمرو اندیشه و فکر چه تاثیری در روز و روزگارمان خواهد داشت؟ آیا نوشتن و نویسندگی هنر نوشتن انشا است؟ آیا نویسندگی نشستن و کلمه بر کلمه انبان کردن است؟ اگر چنین است این كار و فعالیت برای دیگران چه حاصلی دارد؟ آیا می‌تواند تاثیری در بهتر شدن حال و زندگی مردم داشته باشد؟ اگر چنین تاثیری دارد چه نوع نوشتاری بهترین و بیشترین تأثیر را دارد؟ از مشخصات بارز و غالب ارتباطات و فرهنگ عمومی در جوامع توسعه‌یافته جهان استفاده از رسانه‌ها و تبلیغات برای معرفی محصولات است. یعنی همان جوری كه خودرو، لوازم خانگی، لوازم تزییناتی و هزاران كالای مصرفی تولید و تبلیغ می‌شوند ادبیات و محصولات فكری جامعه نیز نیاز به معرفی دارند. به این معنی كه اگر تولید شدند بایستی خوب معرفی و به مصرف‌كننده خود عرضه شوند. ما از این چرخه غافل و به نوعی محروم مانده‌ایم. این محرومیت سنگین را می‌توان بخشی از نظام رفتاری كنار نهادن اندیشه و فكر از بدنه اجتماع دانست. چیز غریبی نیست. در جهان این اتفاق تجربه شده است و اثراتش را نیز می‌توان مرور كرد. در این‌جا تأملی خواهیم داشت بر موضوع واقعیت‌ها در جهان ادبی.

آرمان گودرزی یكی از مترجمان با دغدغه است كه از زبان فرانسه ترجمه می‌كند. اهم توجهات این مترجم در تقابل‌پذیری ادبیات و واقعیت‌های اجتماعی را می‌توان در صورتبندی موارد زیر دریافت:

کاری که هنر و در درون آن ادبیات انجام می‌دهد، انعکاسی از واقعیت‌ها هستند. ما حتی در فانتزی‌ترین آثار ادبی و هنری هم نقش واقعیت را می‌بینیم.

جامعه، عوامل اجتماعی، تاریخی و سیاسی، تاثیر بسیار زیادی بر ادبیات دارند، ضمن این که ادبیات هم تاثیر بسیار زیادی بر مسائل سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی دارد.

ادبیات و آثار ادبی هیچ‌وقت بیهوده به‌وجود نمی‌آیند. عواملی باعث پیدایش آثار ادبی می‌شود که دارای یک هدف هستند؛ حتی اگر هدف فردی نویسندگی باشد که مسلما آن هم دارای یک رسالت اجتماعی است.

مثالی می‌زنم که کمی از قرن هجدهم فاصله بگیریم: در قرون وسطی در فرانسه منظومه رولان را داریم و در ایران تقریبا می‌توانیم بگوییم یک قرن قبل از آن شاهنامه فردوسی را داشتیم. منظومه رولان مجموعه‌ای حماسی است که در دوران جنگ‌های صلیبی ایجاد شده است. در زمانی که صلیبیون اروپا نیازمند قهرمانانی هستند که بتوانند شوالیه‌گری را پیش ببرند و جنگجو باشند؛ در ایران نیز در دوره سلطنت غزنویان شاهنامه یک حماسه پهلوانی است؛ ضمن این که این اثر بسیار غنی‌تر از حماسه‌های هم عرض خود است، به این خاطر است که شاهنامه فقط یک حماسه جنگ‌آورانه نیست و ما با مسائل بسیار زیادی در این اثر ارزشمند روبه‌رو هستیم؛ ولی به‌هرحال می‌بینیم که در دوران جنگ‌های سلطان محمود غزنوی، تا حد زیادی شرایط برای ایجاد یک حماسه مثل حماسه شاهنامه ایجاد می‌شود.

قرن هجدهم فرانسه به عصر روشنگری و انوار نیز در جهان معروف است. این عصر را عصر فیلسوفان نامگذاری می‌کنم، زیرا در زمانی است که فیلسوفان به مفهوم دوستدار علم و دانش پا به عرصه اجتماع می‌گذارند. در قرن هجدهم میزان بسیار زیادی آثار علمی، سیاسی و اجتماعی در فرانسه به‌وجود آمد که در نهایت اوج به ایجاد اثر بزرگی به نام دایره‌المعارف می‌رسد.

دایره‌المعارف اثری است که تمامی دانسته‌های انسانی را جمع‌آوری کرده و مخاطب آن نیز عامه مردم هستند، در حقیقت دایره‌المعارف این دانسته‌ها را از انحصار کلیسا و طبقه خاص بیرون آورده و کاری که می‌کند این است که مسائل مختلف را برای مردم باز کرده و در عمل اولین گام را برای برابری داشتن علم و دسترسی به آن ایجاد می‌کند که این «برابری» یکی از شعارهای انقلاب کبیر فرانسه است که در پایان قرن هجدهم اتفاق می‌افتد.

ادبیات سلسله‌ای از شبكه‌های دانش است كه از گذشته‌های دور دست ما تا امروزمان وجود دارد و امتداد می‌یابد.

مساله‌ای که وجود دارد و باید به آن توجه داشته باشیم این است که چیزی که به‌عنوان مکتب‌های ادبی تا چند دهه پیش خیلی درباره آن صحبت می‌شد، یک عنوانی قراردادی است. مثلا هیچ‌وقت نمی‌توانیم بگوییم نویسندگانی چون ویکتور هوگو، آلفرد دوموسه و لامارتین سرآمد رمانتیک‌ها هستند. درحقیقت نمی‌توانیم آنها را در یک طبقه قرار دهیم، چون آثارشان با هم بسیار تفاوت دارد، یعنی این دیدگاه طبقه‌بندی علمی که به‌صورت مکتب انجام می‌شود تا حد زیادی صرفا قراردادی است.

اولین متنی که ژان ژاک روسو نوشته و به واسطه آن معروف شده متنی است با عنوان علل و دلایل نابرابری اجتماعی و نژادی؛ درواقع روسو با یک متن و رساله نسبتا اجتماعی و سیاسی معروف شده است.

منتسکیو که نامه‌های پارسی آن بسیار معروف است، خود از طبقه اشراف است. اما شروع می‌کند به نقدکردن و به طنز کشیدن جامعه اشرافی فرانسه از دیدگاه دو ایرانی از اصفهان؛ مسأله این است که در حقیقت کسانی که خودشان جزو طبقه حاکمه هستند، شروع می‌کنند به تغییر و دگرگونی شرایط اجتماعی از طریق متون ادبی.

قرن هجدهم یعنی صد‌ سال تمام دوره گذار است. در ابتدای قرن هجدهم ما نزاع بین قدما و مدرن‌ها را داریم و در پایان قرن هجدهم این نزاع آن‌قدر ادامه پیدا می‌کند که به انقلاب کبیر فرانسه منجر می‌شود.

اتفاق دیگری که در قرن هجدهم افتاد، به کمال رسیدن خرد‌گرایی دکارتی است. فلاسفه بزرگ قرن هجدهم فرزندان دکارت و نحوه نگرش دکارتی هستند، به همین خاطر وقتی از خرد صحبت می‌کنیم، می‌بینیم که از این خرد کلامی نهایتا در قرن هجدهم به خرد تجربی می‌رسیم. یعنی فقط کلام نیست و مشاهده و تجربه هم در آن هست.

دوران کلاسیک‌ها به پایان نرسیده و ما هنوز هم آثار کلاسیک داریم؛ مسأله‌ای که در دیدگاه مکتب ادبی وجود دارد این است که می‌گوید کلاسیک که به وجود می‌آید، باروک از بین می‌رود، رمانتیک که به‌وجود می‌آید کلاسیک از بین می‌رود. اما این درست نیست، زیرا اینها در کنار همدیگر حرکت می‌کنند و در دوران‌هایی یکی از آنها اوج پیدا می‌کند.

جامعه شناسی ادبیات و جامعه شناسی ادبی

«جامعه شناسی ادبیات» که بخشی از جامعه شناسی عمومی است به «فرامتن» و بهتر بگوییم هرآنچه که خارج از خود متن است، می پردازد. در این حوزه، تولید و توزیع کتاب، خوانندگان، نویسندگان، منتقدان، نهادهای ادبی و... قرار می گیرند و اما «جامعه شناسی ادبی » که یکی از شاخه های علوم ادبی است، توجه خود را به «متن و معنای متن» معطوف می کندو به دنبال گسترش درک متن و تأویل آن است و با رویکردی زبان شناسانه از دیدگاههای واج شناسی، آواشناسی، دستور زبان، نشانه شناسی و معناشناسی به بررسی متن و معنا و تفسیر آن می پردازد. ژاک دریدا، میشل فوکو، رولان بارت، ویلتای و لویی آلتوسر از جمله دانشمندان معاصری هستند که در این حوزه فعالیت می کنند.

درحوزه جامعه شناسی ادبیات دو دیدگاه قابل طرح و مورد بحث است. یکی دیدگاه ماتریالیستی و دیگر دیدگاه ایده آلیستی که البته به هر دو دیدگاه انتقاداتی نیز وارد است. ماتریالیستها بین ادبیات و جامعه پیوندی بازتابی و مکانیکی برقرار می کنند و ادبیات را تنها به بازتاب مسائل اجتماعی و بویژه اقتصادی محدود می کنند. نگاه آنان به ادبیات تک بعدی است و استقلال زیبایی شناختی ادبیات و پدیده های ادبی را نادیده می گیرند. در واقع جامعه شناسان ادبیات که دیدگاهی ماتریالیستی دارند با سطحی نگری قادر به درک و تعریف پدیده پیچیده ای چون ادبیات نیستند و همچون دیدگاه مجرد ایده آلیستی که مدعی استقلال مطلق آفرینش هنری وادبی است. ایده آلیستها ارتباط پیچیده بین آفرینش ادبی با واقعیت اجتماعی را نادیده می گیرند و آنقدر با ادبیات مجرد و ایده آل برخورد می کنند که به روح مطلق می رسند و از واقعیت اجتماعی دور می شوند. آنان به کلی منکر پیوند ادبیات با پدیده های اجتماعی و تاریخی می شوند.

جامعه شناسی ادبیات سه جزو لاینفک کتاب، اثر ادبی و خواندن دارد که هر کدام به طور تخصصی در شاخه های جامعه شناسی کتاب، جامعه شناسی آفرینش ادبی و جامعه شناسی خواندن مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرند.

تأمل بر این دیدگاه‌ها ما را به این نكته می‌رساند كه نذرت بودن، دلمشغولی داشتن به ادبیات و نویسنده بودن به منزله این نیست كه یكباره همه چیز را در سراشیبی بگذاریم و راه خود را از آغاز بیاغازیم. ادبیات سلسله‌ای از شبكه‌های دانش است كه از گذشته‌های دور دست ما تا امروزمان وجود دارد و امتداد می‌یابد. درست شبیه به همین اجتماع و جامعه‌ای كه در آن زندگی می‌كنیم و نفس می‌كشیم.


منبع:
روزنامه شهروند
فرهنگ شناسی

مطالعه نقادانه

روزگار ادبیات پوچی گذشته است

پیوندهای میان ادبیات و فلسفه