چرا مردم همچنان کتاب نمیخوانند؟
هفته کتاب در حالی به پایان رسید که 22 دوره برگزاری این رویداد در سطح ملی هنوز نتوانسته است نسبتی میان مخاطب و کتاب در کشور ایجاد کرده و در زمینه معرفی آثار برتر تولید شده در قالب ویترینی مناسب گامی جدی بردارد.
هفتهکتاب در این میان و بر خلاف تمامی نگاههای زیبای مترتب به آن بهانهای است برای یادآوری دردهای نشسته بر بدن پیکر نشر کشور و نبودن عزم و برنامهای برای حل آنها و غیر از این هیچ. سادهترش یعنی اینکه هفته کتاب و بودنش در بهترین حالت یادآور حسرتهای دور و درازی است که دیگر این روزها یادآوریاش به قول سعدی شیراز، مفرح ذات ناشران و کتابفروشان و اهالی نشر شده است.
اما به راستی علت چیست که حتی یک مراسم نمادین هفتگی نیز نمیتواند منشاء رونق صنعت نشر کشور حتی به صورت نسبی باشد.
هفته کتاب و تاسیس آن نمادی برای برپایی جشنی ملی حول و حوش کتاب بود اما ریزشهای کمی و کیفی از بدنه اجرایی آن در کنار نبود برنامه برای استفاده از این ظرفیت ملی در نهایت منجر به این شده است که بود و نبود این هفته به ظاهر تنها برای مدیرانی اهمیت پیدا کنند که فهرست مطولی برای سخنرانی و خودنمایی در این ایام برای خود تدارک دیدهاند.
عبدالعظیم فریدون مدیر انتشارات محراب قلم و رئیس هیئت مدیره انجمن فرهنگی ناشران کودک و نوجوان در این زمینه میگوید: من نفس برپایی هفته کتاب را اقدامی پسندیده میدانم چون میتوانیم در آن ایام به ارزیابی فعالیتهای یکساله و بلند مدت خودمان در حوزه نشر بپردازیم اما اگر حس میکنیم که با همه این فعالیتها و مناسبتها در نهایت کتاب از سوی مخاطبان دیده نشده و مورد توجه قرار نمیگیرد به معنای این است که دچار نوعی ضعف مدیریت هستیم.
وی ادامه میدهد: در مراسمی مانند هفته کتاب مخاطب از اساس نقشی ندارد. مساله اصلی این است که ما به عنوان بدنه نشر باید بتوانیم از او بخواهیم که به ما بنگرد.
یوسف علیخانی مدیر نشر آموت نیز در همین زمینه میگوید: من از نیمه تابستان امسال در بسیاری از نمایشگاههای کتاب استانی حضور داشتهام و به جرات میتوانم بگویم که علاقه مردم ما به کتاب بینظیر است. مردم با کتاب قهرند؟ نه. من باور نمیکنم. به نظرم مشکل اصلی در نوع دعوت کردن مردم به کتابخوانی از سوی نهادهای مربوطه است.
وی تاکید میکند که مردم ما کتابخوانند و به دنبال کتاب خوب و اگر این کتاب با تبلیغ صحیح در ایامی مانند هفته کتاب به دست آنها برسد آن موقع خواهیم دید که مخاطب تا چه اندازه با کتاب در ایران انس دارد.
کتاب و رسانه ملی به مثابه دو خط موازی
ضعف اطلاع رسانی کاربردی در ایام هفته کتاب جان کلامی بود که علیخانی مطرح میکند. موضوعی که به سادگی میشد در ایام هفته کتاب در رسانه ملی، صدای جمهوری اسلامی ایران، فضای مطبوعات و بالاتر از آن در تصمیمگیریهای ارشد سیاستگذاران کتاب در کشور سراغ از آن گرفت. بیتوجهی رسانه ملی به داشتن برنامههای ترویجی با موضوع کتاب و معرفی ناشر و نویسنده به صورت مستقیم، تبلیغات صحیح و بسیار در مورد یک کتاب و حتی کتابخوانی به صورت عمومی ولو در همین مقطع کوتاه و نیز پوشش مناسب برنامههای این هفته در برنامههای خبری در کنار صفخات اول روزنامههایی که هیچ گاه حتی در ایام کتاب جز به خاطر مرگ یک نویسنده تن به صحبت از کتاب در صفحات اول خود نمیدهند حاکی از صحت این مدعی است.
عبدالعظیم فریدون در این زمینه به میگوید: رسانهملی مهمترین کارکردش جلب توجه مردم به مقوله کتابخوانی است و چه زمانی بهتر از هفته کتاب برای این کار میتوان پیدا کرد. متاسفم که باید بگویم حتی در این هفته نیز کتاب در اولویت چندم رسانه بود.
این ناشر تاکید میکند: در تمامی برنامههای هفته کتاب چه آنها که اجرا شده و چه آنها که در رسانهها منعکس میشوند مردم به عنوان مخاطب اصلی کتاب بسیار کم حضور دارند.
جاذبه کتابخوانی و دافعه برنامهریزی
بحران مخاطب در صنعت نشر ایران مسالهای قدیمی و پیچیده است و حتی بهانهای مانند هفته کتاب هم نتوانست حتی در تلنگر زدن به دستاندرکاران برای مواجهه با آن جدی به شمار برود. اما به راستی مشکل اصلی در کجاست؟
رضا امیرخانی نویسنده آثار پرفروشی مانند «قیدار» و «من او» در این زمینه میگوید: طبق آمارها هر ایرانی سالی دو یا دست بالا چهار کتاب میخواند. در این وضعیت نهایت تلاش همه ما باید این باشد که یک کتاب به این عدد اضافه کنیم. این یک کتاب سرانه مطالعه کتاب را 20 یا 30 درصد بالا می برد! حالا هر کدام به نوعی...
وی در عین حال تصریح میکند: تا کتاب از جنس مثلا افلاطونی باشد در ذهن برگزارکننده گان، هیچ اتفاقی نمی افتد. مخاطب غیرکارشناس را می فرستیم در دریایی با 30 یا 50 یا 70 هزار عنوان کتاب و می گوییم تصادفی یکی را انتخاب کن! کتاب از جنس موجود زنده است. گوشت دارد. پوست دارد. و مهم تر از همه نام دارد. از هر کسی که حرف کلی راجع به کتاب زد و گفت کتاب بخوانید سریع باید بپرسیم کدام کتاب؟! مساله این است.
امیرخانی نیز از زاویه نگاه خود به موضوع اصلی مغفول مانده در میان تمامی برنامههای هفته کتاب اشاره میکند که چیزی جز معرفی اثر مناسب در ویترین مناسب برای مخاطبان کتاب نیست.
یک نگاه ساده به تمامی برنامههای پیش از این هفته کتاب در سطح کشور نشان میدهد که به درستی مخاطبان به کمترین شکل ممکن در پروسه برنامهریزی در این هفته دیده شده و اهمیت معرفی اثر خوب به آنها برای انتخاب و نیز داشتن ویترینهای مناسب برای آشنایی با این پیشنهادها به مراتب کمتر از اهمیت معرفی و خودنمایی یک سازمان در قالب اهدای هدایایی از سوی آن به جمعی از اهالی قلم، دیده شده است.
نجفعلی میرزایی مدیرعامل موسسه خانه کتاب نیز در این زمینه می گوید: فعالیتهای مناسبتی هیچ گاه منجر به تغییرات بنیادین نمیشود چون به طور معمول این فعالیتها با شتاب در برنامه ریزی و ارائه همراه است. هفته کتاب هم در زمره همین مساله است. 22 دوره است که در دولتهای مختلف این برنامه در دست اجرا قرار گرفته است اما به دلیل نگاه ایدئولوژیک حاکم بر ما، نگاهمان مناسبت زده است در حالی که مناسبتهایی مانند هفته کتاب روز برداشت به شمار می رود نه روز کاشت.
وی ادامه میدهد: هفته کتاب باید روز برداشت تلاشهایی باشد که ما در طول سال انجام میدهیم. اگر این اتفاق نمیافتد پس باید پیش از هر چیز به فکر تغییر رویکردهایمان باشیم و تلاش کنیم مناسبتهایی مانند این هفته تنها برای گزارش دهی نباشد. در واقع انتظارات ما باید از مناسبتها معقول باشد.
میرزایی در همین زمینه با اشاره به اینکه برداشت او از بیانات رهبر انقلاب این نکته را به ذهن میرساند که کتاب یک ساختمان فکری است که باید به معنای کامل ساخته شود میگوید: زیرساختهای مدیریتی منجر به ساخت کتاب در کشور ما باید جای خود را از گزارشگیری و مناسبت محور بودن به مطالعات ساختاری بدهد. اگر بر اساس نظر رهبر انقلاب کتاب یک زیرساخت تمدنی است، باید به این توجه کنیم که با یک مدیریت یک ساله نمی توانیم حوزه تولید و معرفی آن را متحول کنیم و به جای آن باید به فکر اصلاح ساختار باشیم. به همین خاطر معتقدم در شرایط فعلی هم باید انتظار ما از چنین برنامه های مناسبتی معقول باشد.
محمود آموزگار رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران با تایید این درد و آسیب عمومی در برنامهریزی برای ایام هفته کتاب اذعان میکند: هدف اصلی ما در ایام این هفته باید این باشد که جاذبههای كتابخوانی را به مردم نشان بدهیم و البته در كنار آن كتابهای جذاب تولید كنیم و دسترسی مردم را به آن تسهیل كنیم.
آموزگار البته تصریح میکند که به نظرم این حوزه در حال پوست انداختن است و اتفاقات خوبی را آن در شاهد خواهیم بود.
*
کم بودن سرانه مطالعه در کشور دلایل متعددی دارد. یکی آن است ما در عصری زندگی می کنیم که رسانه های متعددی بر آن حاکم هستند و بعضا جایگزین کتاب یا مکتوبات چاپی شده اند. مهم ترین آن منابع الکترونیکی و شبکه های تصویری بویژه تلویزیون و شبکه وب است. البته هنوز کتاب چاپی جایگاه خود را دارد، ولی امروزه نیاز داریم در ضرورت چاپ بسیاری از کتاب ها تجدید نظر کنیم. در بسیاری از موضوعات حوزه پژوهش، مرجع نگاری ها و حتی برخی مقولات فرهنگی، اصلا نیاز به چاپ کاغذی کتاب ها نداریم؛ زیرا خیلی از آرشیوهای اسنادی، آرشیوهای صوتی و تصویری، بانک های اطلاعاتی، پورتال ها و وب سایت ها برای ارائه محتوا و اطلاعات تولید شده این حوزه ها کفایت می کنند.
همچنین یکی دیگر از دلایل بااهمیت کتاب نخوانی ما، اقناع ما از فرهنگ شفاهی جاری در جامعه است که با ظهور رسانه هایی مثل رادیو و تلویزیون این معضل تشدید شده است. بنابراین آحاد جامعه ما معمولا برای تامین نیازهای اطلاعاتی خود به هر رسانه ای متوسل می شوند، غیر از کتاب. طی چند دهه گذشته، برنامه ریزی ها و سیاستگذاری های جدی برای رفع این معضل در عرصه ملی به اجرا درنیامده است. هنوز متناسب با شأن و نام ایرانی، کار خاصی صورت نگرفته و فرهنگ مراجعه به کتاب یا همان «یار مهربان» آموزش داده نشده است. بنابراین اگر تمام خیابان های شهرمان را پر از قفسه های کتاب کنیم باز هم سطح کتابخوانی جامعه ما تغییری نخواهد کرد. گرانی و کمبود کتابخانه، بهانه ای بیش نیست، چون مردم برای پیگیری سوالاتشان و گذراندن اوقات فراغتشان با وجود کتاب های فراوان و آثار خوب، اصلا احساس نیاز به کتاب نمی کنند.
منابع:
مهر
جام جم آنلاین