حذف روح حماسه از ادبیات سوگواری
نگاهی به ادبیات دینی و آیینی در گفتوگو با رشید كاكاوند
گاهی از اشعار كوچه بازاری غیر مرتبت با اضافه كردن یك "یا حسین" استفاده میكنند و كارشان هم میگیرد.
رشید كاكاوند مدرس و كارشناس ادبیات، كه چهره و صدای او به دلیل حضور همواره در رادیو و تلویزیون بیش از نوشتهها و پژوهشهایش برای مخاطبان آشناست، بارها برنامههایی مناسبتی برای ایام محرم برگزار کرده و با مهمانان مختلف به گفتوگو نشسته است.
با رشید کاکاوند درباره فراز و نشیبهای این روزهای ادبیات دینی و آیینی گفت و گویی انجام شده؛ او در این گفتوگو سعی کرده با توضیح ترمهای مختلف، تفاوتهای اساسی آنها را تبیین کرده و همچنین آنها را در ذیل گفتمانی با عنوان ادبیات آیینیِ ملی و مذهبی توضیح دهد.
کاکاوند در این گفت وگو همچنین منتقد سرسخت انحصارگرایی در حوزه ادبیات آیینی است.
بخشهایی از سخنان او:
معنا و مفهوم ادبیات آیینی خیلی گستردهتر از مفهوم دین است و آیینهای باستانی، ملی، سنتی و ... را هم در برمیگیرد. ادبیات دینی زیرمجموعهی ادبیات آیینی است اما چون مصطلح شده به معنی ادبیات دینی و بهعنوان ادبیات اسلامی در فرهنگ ما مرسوم است. كاربردش خطكشیهای خیلی مشخصی ندارد چون دین آن موضوعی نیست كه مستقیما در اثر ادبی منعكس شود، خیلی وقتها درون مایهی آثار متصل به دین است.
مثلا بخش مهمی از ادبیات ما ادبیات عرفانی است كه كاملا تلفیق شده با دین و وجه دینی دارد. در بسیاری از منظومهها شاعران ما با تحمیدیه شروع كردهاند.
به شكل طبیعی در فرهنگ ما انگار شعر اهمیت بیشتری داشته است. در غیر شعر مثل نثر چه به شكل سنتی چه نوی آن كه داستان باشد، این نوع ادبیات چندان بررسی نشده است و نمونههایی مثل مقتلهای "منصور" را هم ادبیات عاشورایی در نظر گرفتهاند. ما داستانهای زیادی از نویسندگانی داریم كه مستقیما به ادبیات دینی متصل نیستند ولی جزء ادبیات دینی محسوب میشوند. جنس ادبیات كلاسیك ما چه از جهت قالب چه نوع تفكر جنسیست كه با ادبیات دینی ما همواره در ارتباط است.بخش بزرگی از ادبیات سنتی ما ادبیات تعلیمی است و این ادبیات تعلیمی خود به خود به ادبیات فكری و ایدئولوژیك میپردازد چه عرفان باشد چه مباحث اخلاقی، خود به خود مقولات دینی در آن قرار میگیرد. ادبیات معاصر حتی اگر از قالبهای دینی استفاده كند چون یك رویكرد معاصر دارد تقریبا جنبهی تعلیمی از آن حذف شده است، چرا كه انسان معاصر در جایگاهی قرار نمیگیرد كه مخاطبش را راهنمایی كند.
اغراق لازمهی این ادبیات است
از نگاه من بهخاطر آن تقدس و دور از دست بودن این موضوع و وجوه تاریخی اش، كه در زندگی ما به شكل عینی وجود ندارند، غلو ایجاد میشود. یعنی انسان معاصر هم با توجه به وجه مذهبی شخصیتش وقتی روبهروی حرم امام رضا (ع) قرار میگیرد دیگر آن انسان معاصر نیست. انسانیست در برابر پدیدهای محترم، شگفت انگیز و بزرگ كه به شكل درونی احترام اغراق آمیزی برای این وجه مواجههی خود قائل است. به هر حال چه حماسی به زندگی ائمه نگاه كنیم چه عاطفی و چه اعتقادی درجاتی از اغراق، بیش از آنچه خاصیت شعر است نسبت به این موضوعات داریم. در داستان یك مقدار این نگاه تعدیل شده است. چون داستان خلق جهانیست كه در آن شخصیتها باید ویژگیهای داستانی داشته باشند.همانطور كه میدانید تفاوت داستان با شعر هم همین است كه شاعر در شعرش تماما خود را بروز میدهد ولی در داستان ممكن است هیچ اثری از نویسنده دیده نشود. اما هنوز هم اغراق در آثار نویسندگان و شاعران ما وجود دارد. در باور عمومی مردم هم این غلو وجود دارد و نمیتوان گفت این صنعت ادبی بین خالق اثر و مخاطب فاصلهای ایجاد كرده است.
ادبیات عاشورایی ما به گفتمانی تحلیلی در درون خود تن نداده و صرفا راوی و توصیفگر وقایع بوده است؛تا روزی كه شاعر و نویسندهی ما بهعنوان یك مساله كاملا شخصی و خلاقانه به این موضوع نپردازد و روایتهایش همان روایتهایی باشند كه از متون قبلی به او رسیده است و نگاه به شخصیتهایش در آن نگاه اساطیری بماند اوضاع همینطور باقی خواهد ماند و توصیفگری جزء لوازم اولیهی این نوع ادبیات خواهد بود.توصیفها هم دیگر چیز تازهای به ما نمیدهند. یعنی شما آن تصویری كه از حضرت عباس (ع) و وقایع عاشورا داشتید تغییری نكرده است و فقط صورخیال در آنها كم و زیاد میشود. البته باید توجه داشته باشیم كه جامعهی مذهبی ما چقدر این موضوع را برمیتابد. تا به حال چند بار سابقه داشته است كه كسی سراغ سربازان سپاه ابنزیاد برود؟ شخصیت حر هم از روایات به ما رسیده است نه اینكه برداشت خلاقانهی خودمان باشد. ما سپاه ابنزیاد را مطلقا سیاه میدانیم و كنار میگذاریم. البته گاهی نویسندههای ما به شكل غیرمستقیم سراغ این موضوع رفتهاند؛ مثلا بیضایی در فیلمنامه "روز واقعه" خود را از هفتاد و دو تن و میدان كربلا جدا میكند و از اطراف به آن نگاه میاندازد. اما ما نگاهی اعتقادی به واقعهی عاشورا داریم و روایتهای غیر از آن را هم نمیپذیریم. هیچ جسارتی برای تاویل شخصی در فرهنگ اعتقادی ما وجود ندارد. حتی اگر شخص جسارت كند جامعه قدرت پذیرش آن را نداشته و اجازهاش را به نویسنده یا راوی نمیدهد.
امری كه دیگر بدیهی بهنظر میرسد این است كه واقعهی عاشورا اكنون تنها به مثابهی یك رخداد مطرح نیست و به فرهنگی تبدیل شده كه گزارههای پیشنهادیاش شامل مفاهیمی چون آزادیخواهی، مبارزه با ظلم و... است. ما در ادبیات عاشورایی موفق نبودهایم زیرا اندیشهی قالب در فرهنگ عاشورا كه قرار است به ما پند بدهد، در حد شعار باقی میماند؛ "مرگ سرخ بهتر از زندگی ننگین است" یا "اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید" را تحلیل نكرده و پشتوانهای برای آن نساختهایم تا جایی كه در شكل شعاری خود باقی مانده است. شاید بهخاطر شرایط اجتماعی و اعتقادی یا متونی كه از تاریخ به ما رسیده است باشد كه بیشتر به وجه عاطفی این موضوع اهمیت میدهیم و طبق روایاتی گمان میبریم كه باید دههی آغاز محرم را سوگواری كنیم و به مویه كردن بپردازیم. در نتیجه برای القای یك فرهنك تلاشی نكردهایم. برای سوگواری هم شما روحیهی حماسی نیاز ندارید. پیروان آن حضرت كه عزاداری میكنند باید از تفكر و شخصیت آن بزرگوار چیزهایی دریافت كنند كه در خیلی مواقع مانند ادبیات ما در این امر موفق نبودهاند.
بهترین شعر و داستانهای آیینی دههی اخیر
داستان وجه هنری و شخصی بیشتری دارد. جهانی خلق میكند كه حضور مستقیم نویسنده در آن حس نمیشود و دیگر آن مدح و اغراق در كار نیست. هر چه باورپذیرتر باشد بهعنوان داستان مقبولتر است.
"هفتاد و سومین تن" كاری از علی موذنی؛ پیوند یك آدم شیمیایی شده كه روی تخت بیمارستان از تشنگی فریاد میكشد با یاران امام حسین در كربلا است و آن لحظهی هذیانی یا بهتر بگویم رویا و بیداری كه آن فرد حضرت عباس را میبیند كه میرود تا آب بیاورد و امام حسین (ع) سفارش او را هم میكند. یا داستانی كه حسن لطفی نوشته بود دربارهی آن عدهای كه شب آخر امام را ترك كردند و مرض استقساء گرفتند. او این تشنگی را با تشنگی یاران امام مقایسه میكند. ارزیابی جالبی از این شخصیتها و نگاهشان به این ماجرا شده است، اما در شعر بخشی از ادبیات عاشورایی ما با ادبیات دفاع مقدس پیوند خورده است. محرك اصلی و انگیزهای قدرتمند كه جوانان را در میدان جنگ خیلی خوب ظاهر كرد همین الگوبرداری از امام و یاران كربلاییاش بود. شاید آن دوره وابسته به نیازش نگاه حماسی به ماجرای عاشورا بیشتر بود. متصلان به انقلاب كارهای خوبی در این زمینه دارند اما در این دهه ترانهای از عبدالجبار كاكایی در مورد عاشورا مورد توجه است. همین محاوره وموسیقی ترانه بودن آن جالب است اگرچه نگاه تازهای ندارد. علیرضا قزوه هم كارهای بدی در این زمینه ندارد البته توقع ادبی خوانندگان را راضی نمیكند. موسوی گرمارودی و ...كه البته مربوط به اوایل انقلاب بودهاند.
اشعار كوچه بازاری
انحراف اطلاعات در نوحهخوانی و مداحی و مرثیهخوانی تاثیر خیلی زیادی در گرایش به این ادبیات داشته است. ادبیات امروز ما به شكل مكتوب كمكم از بین مردم برداشته شده است. یك دلیل آن این است كه مردم اصلا كتاب نمیخوانند. مردم با رادیو و بیشتر تلویزیون و هیئتهای عزاداری و مجالس راحتتر ارتباط میگیرند. متاسفانه رادیو و تلویزیون هم كاملا مناسبتی با این جریان مواجه میشوند. با این ذهنیتها حرف متفاوت كمتر زده میشود و در هیئتهاست كه حادثه مهم اتفاق میافتد و نزدیك به فاجعه است. بازار آشفتهای كه مداح بزرگ تعریفش این است كه خوب از مردم گریه میگیرد و این گریه گرفتن هدف عاشورایی و ادبیات شفاهی ماست. اگر شاعری شعر بخواند و گریه كردن طبیعی اتفاق بیفتد خیلی مهم است. اما برای گریه گرفتن چه ادبیاتی باید استفاده كنیم؟ ادبیات سوگوارانه در نازلترین شكلش به ظهور میرسد و كاش این اشعار، اشعار عاشورایی سطح پایین باشد! گاهی از اشعار كوچه بازاری غیر مرتبت با اضافه كردن یك "یا حسین" استفاده میكنند و كارشان هم میگیرد.
منبع: هنرآنلاین