جدا ز روضه و ماتم نمی شوم هرگز
حمیدرضا برقعی از شعر آیینی میگوید: چه اشکالی دارد شعر سفارشی بگوییم؟
سیدحمیدرضا برقعی از شاعران جوانی است که گرایش عمدهاش مربوط به شعر آیینی است. او حتی یکبار به عنوان شاعر مردمی جشنواره شعر فجر انتخاب شده است. با او درباره شعر آیینی و مختصات آن صحبت شده است.
به نظر شما حیات شعر آیینی، بیرون از کنگرهها و جشنوارههای رسمی چگونه حیاتی است؟
پویاترین عرصه شعری در ادبیات کشور، شعر مذهبی است. کدامیک از عرصههای شعری در کشور را میشناسید که چنین تریبونی داشته باشند. این عرصه شعر آیینی است که در محرم، ایام فاطمیه و ماه رمضان به بهترین شکل خود برگزار میشود. هیچ یک از عرصههای شعری قابل مقایسه با شعر مذهبی نیست. در حال حاضر روز به روز تکایا و هیاتها گسترش یافته و همانگونه که دغدغههای مردمی به شرکت در مراسم مذهبی بیشتر میشود، نیاز به شعر و شاعر مذهبی هم افزونتر خواهد شد. پس این امر باید مورد سوال قرار گیرد که آیا دیگر عرصههای شعری میتوانند مانند شعر مذهبی پویایی داشته باشند؟
آیا این امر خود نیز باعث مشکلاتی در گسترش شعر آیینی محسوب نمیشود که در این جریان، مداحی اهم شعر قرار گرفته و شاعرانی را وارد عرصه شعر آیینی میکند که آگاهی چندانی به مختصات دینی ندارند؟
هر جریانی وقتی گسترهاش عظیمتر شود، آفاتی نیز آن را تهدید خواهد کرد. وظیفه کنگرهها و انجمنها و حلقههای ادبی نیز این است که در این مساله خود را به روز کنند. مشکل کنگرهها نیز این است که تبدیل به شب شعر شدهاند و نشستهای ادبی و آسیبشناسی در حاشیه آنها کمتر برگزار میشود. در کل با حجمی که از شعرهای مذهبی و گستره آن وجود دارد، به نقد نظری و مکتوب درباره شعر آیینی پرداخته نشده است.
شما چقدر این انتقاد را به جریان شعر آیینی وارد میدانید که برخی شاعران دغدغه حضور در چنین جشنوارههایی ندارند و تنها به خاطر جوایزش در آن شرکت میکنند؟
اگر سوال را اینگونه مطرح کنیم که شاعر چرا باید سفارشی کار کند و آیا سفارشی کار کردن در عرصه شعر آیینی ممکن است؛ آنجاست که باید بگویم اگر شاعر در شعری که به او سفارش شده است خود را به موضوع مطرح شده نزدیک کند و با آن تطبیق دهد، چه اشکالی دارد شعر سفارشی بگوید؟ مثلا در کنگرهای که برای حضرت سجاد (ع) برگزار میشود که موضوع غریبی است، بهانه خوبی به دست آنانی میدهد که شعری درباره ایشان ننوشته بودند. اما به شرطی که شعرش را به ساحت روحانی آن حضرت نزدیک کند. در ثانی ما از دل افراد خبر نداریم. شاید این امر باعث شود که ثواب آن شعر در کارنامه این افراد نوشته شود و آنان را به این سمت بکشاند. مسایل به گونهای است که نمیتوان به این راحتی درباره آنها قضاوت کرد.
پس این امکان وجود ندارد آنان که اعتقادی به شعر آیینی ندارند فقط برای جوایز در این جشنوارهها حضور بیابند؟
ببینید، ما جشنوارهای برگزار کردیم درباره عاشورا و سالار شهیدان. بسیاری از شرکتکنندگان در این جشنواره؛ اهل تسنن، مسیحیان و... بودند. نمیتوان گفت این افراد ارادتی به امام حسین (ع) نداشتند و برای جایزه در این جشنواره شرکت کردند. گاهی شاید جشنواره و بهانه گرفتن جایزه افراد را وارد جریان جدیدی کند و باعث شفاعت آنها از سوی اهل بیت شود. من جرات قضاوت درباره نیت افراد را ندارم.
چند سالیست رشته ادبیات مقاومت در مقطع کارشناسی ارشد و در چند دانشگاه کشور تدریس میشود. با وجود گذشت چند دهه از دو مقطع تاریخی مهم در کشور، انقلاب و جنگ، نیاز به بررسیهای آکادمیک در این حوزه احساس میشود اما بر اساس برخی گزارشها هنوز منابع چندان مدون و جامعی برای تدریس واحدهای درسی این رشته موجود نیست. با این اوصاف ورود ادبیات مقاومت به دانشگاه را که خود میتواند زیرمجموعهای از ادبیات آئینی و کلیتر از آن ادبیات معاصر باشد که هیچیک هنوز راهی به آکادمی نبرده است چگونه ارزیابی میکنید؟
با توجه به اینکه دنیا به سمت تخصصی شدن پیش میرود، نهتنها در عرصه شعر دینی و مذهبی بلکه در دیگر عرصهها نیز باید به سمت تخصصی کردن علوم و ادبیات خود پیش رویم. همانگونه که شعرها به رضوی، عاشورایی، مهدوی تقسیم میشوند، کارهایی زیادی باید انجام شود و حرفهای زیادی باید زده شود تا برنامهها کارشناسی شده انجام شود. در حال حاضر نیز دانشجویان پایاننامههایی را با عنوان شعر فاطمی انتخاب میکنند که موضوعاتی بکر و کار نشده هستند.
با توجه به آثار تولید شده به نظر میرسد شاعران مذهبی حضور چشمگیرتری نسبت به داستاننویسان در این حوزه داشته باشند. دلایل موفقیت بیشتر شعر در این حوزه را چه میبینید؟
البته من شعر را به طور کلی جلوتر از داستان نمیدانم. اما گستردگی شعر به خاطر هیات مذهبی ماست که در هیاتها و تکایا آمیخته با شعر است. به این دلیل فضای شعری شاید بیشتر در مردم نفوذ کند.
با توجه به عنوان آئین، بهنظر میرسد ادبیات آئینی باید شمولیت بیشتری داشته باشد و هر نوع آئین سنتی را نیز در برگیرد در حالیکه شاهدیم ادبیات آئینی تنها به موضوعات مذهبی میپردازد. با این اوصاف، بهتر نیست این عنوان را دقیقتر به کار برده و به جای "ادبیات آئینی" گفت "ادبیات دینی یا مذهبی"؟
این نام توسط استاد مجاهدی در کتاب «شکوه شعر عاشورا» برای این نوع ادبیات گذاشته شده است که ایشان خود باید درباره شمولیت این نامگذاری صحبت کنند. این نام، نام بسیار خوبی است و آیین ما به همراه آیینهگی خوب تداعی میکند. منظور نیز آیین مذهبی ماست. اما دعوا بر سر اسم نیست؛ من توانستهام با این نام کنار بیایم. باید به محتواها به لحاظ کیفی و کمی بیش از نامگذاریها توجه کرد.
از مجموعه فرهنگی دولت چه انتظاراتی در راستای اعتلای ادبیات مذهبی دارید؟
با توجه به مناسبات مذهبی و توجه به آن از سوی مراجع تقلید و همراهی آنها در ادبیات مذهبی باید به این عرصه بیش از هر عرصه ادبی دیگری توجه کرد. من مسئول فرهنگی نیستم اما نکتههای که حائز اهمیت است توجه برخی نهادهای فرهنگی و رسانهها به این عرصه است مانند صدا و سیما. دولت باید از خود بپرسد چه برنامههایی در این مدت برای جریان شعر و بهخصوص شعر مذهبی انجام داده است. رسانهها نیز از آنجایی که نقش تاثیرگذاری در این امر دارند همواره باید پوشش دهنده این جریانها باشند.
اشعاری از برقعی:
غروب فرشچیان
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
ذهنش ز روضههای مجسم عبور کرد
در خود تمام مرثیهها را مرور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
«باز این چه شورش است که در جان واژههاست
شاعر شکست خورده طوفان واژههاست»
میرفت سمت روضه یک شاهِ کم سپاه
آیینهای ز فرط عطش میکشید آه
انبوه ابر نیزه و شمشیر بود و ماه
شاعر رسیده بود به گودال قتلگاه
فریاد زد که چشم مرا پر ستاره کن!
«مادر بیا به حال حسینت نظاره کن»
بیاختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب، قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد، واژه لبتشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند
دارد غروب «فرشچیان» گریه میکند
با این زبان چگونه بگویم چهها کشید؟
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا بیریا کشید
بر پیکرش به جان کفن بوریا کشید
در خون کشید قافیهها را، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
خورشید سربریده غروبی نمیشناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن هفده ستاره بود
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...
پیشانیاش پر از عرق سرد و بعد از آن...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...
در خلسهای عمیق خودش بود و هیچکس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...
دلتنگ کربلا
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلاییها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
جدا ز روضه و ماتم نمیشوم هرگز
اگر چه مثل محّرم نمیشوم هرگز
جدا ز روضه و ماتم نمیشوم هرگز
مرا ببخش، مرا چون که خوب میدانم
که توبه کردم و آدم نمیشوم هرگز
اسیر جاذبه حُسن یوسف یاسم
که محو در گل مریم نمیشوم هرگز
گناه کارم و حتی بدون اذن شما
بدان نصیب جهنم نمیشوم هرگز
نمی فرات بیاور چرا که من قانع
به سلسبیل و به زمزم نمیشوم هرگز
قسم به قلب سپیدت سیاهپوش کسی
بجز شهید محّرم نمیشوم هرگز
به جان عشق قسم، غیر چارده معصوم
به پای هیچ کسی خم نمیشوم هرگز
منابع:
هنرآنلاین
سایت کرب و بلا