تبیان، دستیار زندگی
شهاب حسینی در نخستین تجربه کارگردانی اش یعنی «ساکن طبقه وسط» دست روی فیلمنامه ای گذاشته که روایت متفاوتی به نسبت فیلم های اخیر تولید شده در سینمای ایران دارد، فیلمی که رگه هایی از درام، کمدی و فلسفه را در خود دارد و به فراخور داستان هر سه پیش می روند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سرگشتگی های شهاب حسینی


شهاب حسینی در نخستین تجربه کارگردانی اش یعنی «ساکن طبقه وسط» دست روی فیلمنامه‌ای گذاشته که روایت متفاوتی به نسبت فیلم‌های اخیر تولید شده در سینمای ایران دارد، فیلمی که رگه‌هایی از درام، کمدی و فلسفه را در خود دارد و به فراخور داستان هر سه پیش می‌روند.

سرگشتگی های شهاب حسینی

از اولین باری که شهاب حسینی فیلمنامه «ساکن طبقه وسط» نوشته محمدهادی کریمی را خوانده 10 سال می‌گذرد. او در آن زمان تنها به بازی در این فیلم فکر می‌کرد، بازی در نقشی که شاید برای هر بازیگری یک فرصت ویژه باشد، اما هر بار که دوباره این فیلمنامه را می‌خواند زاویه دیگری از آن را کشف می‌کرد، تا آنجا که سال گذشته تصمیم به ساخت آن گرفت و تا اندازه‌ای در آن حل شد که دیگر به قول خودش، شهاب حسینی را کنار گذاشت و با عشق، اولین کار خود را کلید زد. امروز حاصل علاقه 10ساله شهاب حسینی به فیلمنامه «ساکن طبقه وسط» روی پرده سینما‌هاست.

چرا در طول این 10 سال «ساکن طبقه وسط» ساخته نشد؟

یک فیلمنامه خیلی خوبی که ممکن بود هیچوقت ساخته نشود به دست من رسید و خواستم آن را بسازم. آن هم در شرایطی که چنین فیلمنامه‌ای اصلاً ساخته نمی‌شود، در شرایطی که چنین فیلمنامه‌هایی ممکن است اصلاً پروانه ساخت و نمایش نگیرند ولی همه این اتفاقات افتاده است. پس این نشان می‌دهد اگر متاع خوبی ارائه کنیم نه پروانه ساختش مشکل خواهد داشت نه نمایش آن. باید بتوانی با توجه به شرایطی که داری کاری کنی که نه از اصل خودت دور شوی نه از آن چیزی که تبدیل به قانون شده است.

یعنی در طول این 10 سال اقدامی برای ساخت آن صورت گرفته بود؟ به نظر می‌رسد درک این فیلمنامه روی کاغذ کمی مشکل است، اما وقتی تبدیل به فیلم شد خیلی خوب با مخاطب ارتباط برقرار کرد.

این فیلمنامه طی10 سال حداقل نزد هفت، هشت تهیه‌کننده رفت، اما ترسیدند، با آن ارتباط برقرار نکردند. گفتند فیلمنامه گیج است، اصلاً حرفش چیست؟ چه می‌خواهد بگوید؟ ساخته شود نمی‌فروشد و..، اما من می‌گفتم می‌شود و وارد کار شدم. یکی از تهیه‌کنندگان می‌گفت «یک دختر، یک پسر، یک اپل کورسا... این فیلم می‌فروشد» آیا با این حساب من هم باید می‌رفتم این تیپ کار‌ها را بسازم؟ همین گروه پینک فلوید که من در فیلم به آن اشاره می‌کنم سال 1963 کارشان را شروع کردند. یعنی زمانی که اوج سبک راک‌ اند رول و گروه بیتلز بود. پس گروه پینک فلوید هم می‌توانستند بگویند امروز راک ‌اند رول روی موج جامعه است و کارشان را شروع نکنند. اگر می‌خواستند اینطوری فکر کنند سال 1979 بهترین آلبوم موسیقی جهان را خلق نمی‌کردند. پس پینک فلوید بر اصالت ذاتی خود استوار و ثابت قدم بود اما دنبال فرمول‌های اجتماعی گشتند و آن‌ها را پیدا کردند و تبدیل به پدیده شدند. سهروردی مگر تنها عالِم در زمانه خودش بوده؟ نه. بلکه تنها عالِمی بوده که بر آنچه قلبش به او گواهی می‌داده استوار بوده است. گالیله هم همینطور و...

سرگشتگی های شهاب حسینی

با این حساب احتمالاً فیلمنامه «ساکن طبقه وسط» که پس از ده سال جلوی دوربین رفت، برای نزدیک‌تر شدن به شرایط امروز جامعه نسبت به نسخه اولیه آن تغییری نکرده است.

تقریباً هیچ تغییری نکرده، فقط برخی سکانس‌ها در فیلمنامه اولیه کوتاه‌تر بود که ما حجم آن سکانس‌ها را در فیلمنامه نهایی بیشتر کردیم. این فیلمنامه چند بار بازنویسی شد اما نسخه اولیه آن بهترین نسخه‌اش است، بازنویسی‌های دوم و سوم به کیفیت نسخه اول نبودند ولی لحظات درخشانی در آن بازنویسی‌ها خلق شد که از آن‌ها استفاده کردیم.

اولین بار که فیلمنامه را خواندید تصورتان صرفاً بازی کردن در آن بود یا‌‌ همان زمان به ساخت آن هم فکر کرده بودید؟

آن زمان فقط دوست داشتم نقش را بازی کنم. آن دوره تازه استارت بازیگری من به شکل حرفه‌ای در سینما خورده بود، اما از زمانی که این فیلمنامه را خواندم تار و پود احساسم با آن آمیخته شد. اول این میل و عشق و اشتیاق در زمینه بازیگری خودش را نشان داد. سال 82 من فیلمنامه را خواندم، تا سال 85 یا 86 تصور می‌کردم این نقش بهترین نقشی است که می‌توانم بازی کنم. از سال 86 تا 89 احساس می‌کردم این فیلمنامه چقدر ساختار نوشتاری خوبی دارد، چقدر کلاژ خوبی است و در آن همه چیز به درستی پشت هم ردیف شده است. در واقع نگاهم به فیلمنامه کمی عمیق‌تر شد، اما در سال 92 وقتی فیلمنامه را یک بار دیگر خواندم احساس کردم چقدر جالب است که این فیلمنامه بعد از ده سال هنوز هم تازگی دارد و با توجه به این‌که یک دهه سن و سال من هم بیشتر شده بود، مفهوم فیلمنامه خیلی بیشتر و عمیق‌تر از گذشته مرا درگیر کرد. اگر آن موقع خودخواهانه فقط به این فکر می‌کردم که این نقش را بازی کنم در سال 92 باید به این فکر می‌کردم که چگونه باید این نقش را بازی کنم که این مفهوم درست انتقال پیدا کند. در حقیقت از سال 90 به این طرف خیلی زیرساختی‌تر به این فیلمنامه و مفهومش نگاه کردم.

شهاب حسینی خودش آدم سرگشته‌ای است. فکر می‌کنم کلاً ذات زندگی سرگشته بودن است چون هیچوقت هیچ چیز برای انسان قطعیت لازم را پیدا نمی‌کند. این عدم قطعیت مقوله ایمان را با خودش به همراه می‌آورد زمانی که تو باید بر تمام این سرگشتگی‌های ذاتی‌ات فائق شوی و به چیزی اعتقاد پیدا کنی.

شما درگیر این فیلمنامه شدید، فیلمنامه‌ای که موضوع اصلی‌اش سرگشتگی است. جالب است که ماندگار‌ترین نقش‌های شهاب حسینی در سینما و تلویزیون هم زمانی شکل گرفته که به نوعی نقش آدم‌های سرگشته را بازی می‌کند، چرا؟

به یک دلیل ساده، این‌که شهاب حسینی خودش آدم سرگشته‌ای است. فکر می‌کنم کلاً ذات زندگی سرگشته بودن است چون هیچوقت هیچ چیز برای انسان قطعیت لازم را پیدا نمی‌کند. این عدم قطعیت مقوله ایمان را با خودش به همراه می‌آورد زمانی که تو باید بر تمام این سرگشتگی‌های ذاتی‌ات فائق شوی و به چیزی اعتقاد پیدا کنی. من الان 40 ساله هستم ولی مطمئنم اگر 140 سال هم زندگی کنم این سرگشتگی همیشه همراه من خواهد بود.

سرگشتگی های شهاب حسینی

همیشه دغدغه تان این بوده که بعد از هر نقشی که بازی می کنید دوست دارید که به آرامش برسی. الان در کل این فیلم هم آدم ها همگی دنبال آرامش اند. یعنی در نهایت آن سرگشتگی، به آرامش ختم می شود. با توجه به دغدغه ای که داشتید اگر فیلمنامه «ساکن طبقه وسط» فاقد این درونمایه بود، باز هم علاقه ای به ساخت آن پیدا می کردید؟

از یک جایی به بعد اگر نمی توانی روندت را به صورت صعودی ادامه دهی، باید سعی کنی آن را در همان سطح نگه داری. این خیلی سخت است چون به مراتب شاهد فیلمنامه های قدرتمندتری هستی. من بعد از اینکه یک کار ضعیف انجام دهم، چطور می توانم خاطره اش را از ذهن مردم پاک کنم؟ خب این اتفاق باعث می شود که تو مجبور می شوی کم کار شوی. وقتی می روی سر کاری که نمی دانی نتیجه اش چه می شود، خب بهتر است کار خودت را انجام دهی.

گریم‌ها در «ساکن طبقه وسط» جز یکی دو مورد بسیار خوب از کار درآمده‌اند. تعامل شما به عنوان کارگردان با گریمور امتحان پس داده‌یی به نام سعید ملکان چگونه بود؟

اولا که سعید ملکان عشق من است و با تمام توانش در این کار حضور داشت. در واقع او توانایی‌اش را در طبق اخلاص گذاشت اما این نکته مهم را بگویم که ما با سعید ملکان قرار نگذاشتیم که شبیه‌سازی کنیم چون شخصیت اصلی فیلم آن آدم نیست بلکه خودش را در قالب آن آدم تصور می‌کند. این تصور ریشه‌اش از کجا می‌آید؟ از سریال شوق پرواز. آنجا هم سعید ملکان گریمور بود و ما در مورد این موضوع خیلی با هم صحبت کردیم که من بشوم شبیه شهید بابایی یا المان او باشم. وقتی شدم المان شهید بابایی هر دو ارتباط بیشتری با گریم برقرار کردیم. به همین دلیل هم هر گاه در سریال ما به زمان حال می‌رفتیم و به خانواده شهید نزدیک می‌شدیم در پلان‌ها عکس‌های واقعی شهید بابایی را می‌دیدیم نه عکس‌های من را. حتی در روزنامه‌یی که خبر شهادت شهید کار شده بود عکس واقعی ایشان بود. در «ساکن طبقه وسط» هم همین رویه را پیش گرفتیم. تمام گریم‌ها بر مبنای تلقی شخصیت اصلی از آن شخصیت‌های مشهور بود نه خود آنها. یعنی تماشاگر اگر چه‌گوارا را می‌بیند اول بگوید این چه‌گواراست ولی بعد به این نتیجه برسد که این همان شخصیت اصلی است که خودش را در قالب چه‌گوارا یا دیگر شخصیت‌ها تصور کرده است. یعنی ما کاری کردیم که مخاطب احساس کند درون ذهن شخصیت اصلی فیلم است و گریم‌ها باعث نشود که مخاطب از درون ذهن او بیرون بیاید.

فرآوری : منیژه خسروی

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منابع: هفت صبح / اعتماد / صبا

مطالب مرتبط:

با شهاب حسینی ،ساکن طبقه ی وسط

با شهاب حسینی از زندگی تا سینما (1)