تبیان، دستیار زندگی
گفت وگو با محمدعلی سجادی به بهانه نمایش نقاشی هایش در گالری مدرن الهیه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

با یك جفت كفش وسط بوم

گفت وگو با محمدعلی سجادی به بهانه نمایش نقاشی هایش در گالری مدرن الهیه

بخش هنری تبیان
محمدعلی سجادی

ما صاحب یك فرهنگ سمبلیك هستیم و اصلااز این نوع نگاه بری نیستیم و نمی توانیم خوانش دیگری داشته باشیم. مثلابه این آثار از منظر رئالیته هم می توان نگاه كرد، ولی این آثار، همان طور كه می گویی رمزی هستند و حتی می توان وجوه سورئالیستی هم در آنها دید

محمدعلی سجادی را به عنوان فیلمساز می شناسیم، با این حال او شعر می گوید، رمان می نویسد و نقاشی می كند. با وجود همه این فعالیت ها، اوج دوره كار سجادی در دهه 1360 و نیمه اول دهه 1370 در مقام سینماگر بود، دوره یی كه نام او را به عنوان فیلمسازی از نسل جدید بر سر زبان ها انداخت. محمدعلی سجادی نمایشگاهی از جدیدترین آثار نقاشی اش را هفته پیش در گالری مدرن الهیه به نمایش گذاشت، مجموعه یی كه شامل تالبوهایی فیگوراتیو از سه موتیف انار، زن و گربه بود. به بهانه همین نمایشگاه با این هنرمند فعال گفت وگو كردیم. هرچند كه تمركز این گفت وگو بیشتر بر آثار نقاشی هنرمند است، ولی با توجه به سابقه كاری هنرمند در حوزه های مختلف هنری، گفت وگو به طور طبیعی به سمت دیگر فعالیت های هنری سجادی هم رفت. این گفت وگو در گالری مدرن الهیه انجام شده است.

شما را بیشتر به عنوان فیلمساز می شناسیم، ولی رمان نوشته اید، شعر گفته اید و حالاكه نمایشگاه نقاشی برگزار كرده اید. از كی نقاشی می كنید؟ تاریخ این مجموعه سال 1391 به بعد است.

اگر به كارنامه كاری من رجوع كنید، من از نقاشی و خط وارد سینما شدم، تا سال 57 هم من به شكل حرفه یی كار گرافیك می كردم، سابقه اش به آنجا برمی گردد، منتها سینما فاصله یی انداخت. ولی این احساس را نداشتم كه نمایشگاه بگذارم و احساس می كردم كه زمان می خواهد و آن زمان در 55 سالگی حادث شد.

فضای هنرهای تجسمی در سال های اخیر خیلی رشد كرده، آیا این رشد شما را به برگزاری نمایشگاه تشویق كرد؟

شاید. مدت ها بود كه می خواستم شروع كنم، دو عامل بیرونی باعث شد شروع كنم، یكی همین نكته یی بود كه شما اشاره كردید، دومی هم این بود كه در دوره آقای شمقدری نگذاشتند ما كار كنیم. در شبی كه می خواستیم از فردایش قسمت دوم «جست وجوگران» را كلید بزنیم، جلوی كار را گرفتند. از فردای آن روز به این نتیجه رسیدم كه نمی گذارند كار كنم و تصمیم ام را عملی كردم و شروع كردم، این اتفاق همزمان شد با اینكه این روزها فضای هنرهای تجسمی در ایران خوشبختانه خوب شده. ولی بیشتر هدفم این بود كه به خودم پاسخ دهم.

به دو دلیل بسیاری از كارهایی كه می خواستم در سینما امكان پذیر نبود، یكی به خاطر ممیزی و دیگری به خاطر تولید، شرایط عمومی، وضعیت بحران اقتصادی مانع می شد. در نمایشگاه اول، «سیاوشان»، موضوع كارهای ام اسطوره بود. از آن دوره دو مجموعه را تمام كرده ام، یكی «سیاوشان» و دیگری «جمشیدشاه» كه دومی را هنوز به نمایش درنیاورده ام.

پس مجموعه كنونی همه حاصل سال 1391 به بعد است؟

بله. داشتم روی رمانی كار می كردم كه از روی آن فیلم نامه یی به اسم «طلاقم بده به خاطر گربه ها» درآمد كه داستان دختر جوانی بود، كار روی آن مجموعه دلیلی شد كه من این مجموعه را شروع كنم. اتودها در بین این دو كار باعث شد كه این تابلوها شكل بگیرند.

همان طور كه توضیح دادید به نظر می رسد كه این مجموعه زاییده سینما است، به نظر می رسد كه هنوز حرفه اصلی و علاقه اصلی تان را سینما می دانید؟ و انگار كار نقاشی جزو حواشی سینما است؟

تقریبا، ولی نقاشی برای من خیلی جدی است. احتمال دارد كه شرایط مناسب برای من پیش بیاید كه فیلم بسازم، ولی این موضوع باعث نمی شود كه دیگر نقاشی نكنم. به ویژه در مورد موضوعی كه خیلی بر آن پافشاری دارم و آن هم بحث اسطوره های ایرانی است و روی نگاره های ایرانی هم خیلی كار كرده ام و به نظرم جایش در فضای هنرهای تجسمی ایران خالی است. فكر می كنم كه امكان ساخت این موضوعات برای من به راحتی فراهم نشود، به همین دلیل ترجیح می دهم كه بر این حوزه ها متمركز شوم، چون این حوزه برای ام خیلی جدی است. ولی من اساسا خودم را نمی بندم، خودم را محدود نمی كنم. ولی همان طور كه گفتی، من سینماگری هستم كه به شكل حرفه یی نقاشی هم می كنم، شعر می گویم و داستان می نویسم.

به نظرم آثار خیلی وجوه تمثیلی و حتی سمبلیك دارند. چقدر اصرار دارید كه این موتیف ها را به عنوان سمبل ببینیم؟

ما صاحب یك فرهنگ سمبلیك هستیم و اصلااز این نوع نگاه بری نیستیم و نمی توانیم خوانش دیگری داشته باشیم. مثلابه این آثار از منظر رئالیته هم می توان نگاه كرد، ولی این آثار، همان طور كه می گویی رمزی هستند و حتی می توان وجوه سورئالیستی هم در آنها دید، چون این آثار بازنمایی چیزی نیستند و از رئالیته دور می شوند و وارد حوزه های فراواقع گرایانه یا بیان گرایانه می شوند، طبیعتا به آن سمت و آن نگاه هم می رسی، به خصوص كه در فرهنگ نگارگری ما هم بدون در نظر گرفتن این نگاه نمی توان به آثار نگاه كرد. من هم در سینما و هم در نقاشی، اساسا به این شكل از نگاه علاقه مندم.

با تماشای آثار این حس به بیننده دست می دهد كه انگار خیلی رودررو و بی واسطه با بوم مواجه شده اید و هیچ اتودی نزده اید، آیا بدون اتود كار می كنید؟

اوایل این طوری نبود و به تدریج به این شكل كار كردم. یعنی در ابتدا برای خیلی از كارها طرح دقیق زدم و حتی بعضی را در فتوشاپ اجرا كردم. وقتی می خواستم شروع كنم، خیلی دقیق و بر اساس طرح كار می كردم، ولی به تدریج كه كارها جلو می رفت فقط یك اتود اولیه می زدم، ولی اساسا خودم را به دست بوم می سپارم، كاری كه در سینما هم می كنم، هرچند كه فیلم های من خیلی ساختار كلاسیك دارند ولی رویكرد من اساسا خیلی بر اساس بداهه و شهودی است. مثل گفته هرتسوگ كه می گوید باید یك جفت كفش آدیداس بپوشی و بپری وسط صحنه، من هم در حوزه نقاشی می پرم وسط بوم.

به دو دلیل بسیاری از كارهایی كه می خواستم در سینما امكان پذیر نبود، یكی به خاطر ممیزی و دیگری به خاطر تولید، شرایط عمومی، وضعیت بحران اقتصادی مانع می شد. در نمایشگاه اول، «سیاوشان»، موضوع كارهای ام اسطوره بود. از آن دوره دو مجموعه را تمام كرده ام، یكی «سیاوشان» و دیگری «جمشیدشاه» كه دومی را هنوز به نمایش درنیاورده ام.

گفتید كه فكر ماحصل یك فیلمنامه بود، چگونه این سه موتیف در كنار هم قرار گرفتند؟ از همان نخستین كار به این تركیب رسیدید؟

به تدریج شكل گرفت. چون روایت وجود داشت، من در ابتدا خیلی وام دار روایت و بازنمایی، حتی از نوع فراواقع گرایانه اش بودم. اما با آمدن موتیف ها دیگر خیلی در بند معنا و مفهوم نبودم، به نظر خودم می آید كه رهاتر شدم. هر چه جلوتر رفتم سعی كردم كه با موضوع شهودی تر برخورد كنم. مبنای همه كارهایم-«سیاوشان» هم همین طور است- داستان یا روایت است، در «سیاوشان» و «جمشید شاه» من متن نوشته شده دارم. ولی به تدریج یاد گرفتم كه خیلی در بند روایت نباشم چون فكر می كنم كه پرداخت مهم است.

آیا به همین خاطر برای كارها اسم گذاشتید؟ اسم گذاشتن هم حاصل همین روایت داشتن است؟

به نوعی. می خواستم راهی برای ورود بیننده بگذارم. فكر كردم كه این عنوان ها شاید دریچه هایی باشند كه بتوانند به بیننده پیشنهاد بدهند، هیچ اسمی قطعی نیست، می توان اسم های دیگری هم گذاشت. من خیلی به اسم ها دقت نكردم و خودم را مقید نكردم. هر اسمی كه به ذهنم می رسید را نوشته ام.

با مدل كار كردید؟ یا مثلااز گربه اتود زدید؟

از گربه بله. آن موقع كه كار می كردم، یك گربه پشت پنجره می آمد. كم كم اخت شدیم و من مدام از این گربه عكس می گرفتم. از وقتی هم كه این تابلوها را تمام كردم، دیگر گربه نیامد، یك كم موضوع را جنی بكنیم! در آغاز دنبال این بودم كه مدل داشته باشم، در اینترنت می گشتم و درباره موتیف ها تحقیق می كردم. این اوایل كار بودم، ولی در اواخر مدل ها را رها كردم و كوشیدم كه به شكل خودجوش هر ایده یی را تصویر كنم.

در بعضی كارها شاهد رفتار اكپرسیونیستی هستیم، آیا این حاصل رهایی از فضای سینما است كه كمتر امكان این كار را می دهد یا یك جور علاقه شخصی است؟

نه. فكر می كنم كه همه فیلم های من هم این رویكرد را دارند. اكثر فیلم های من بیان گرایی، البته از نوع ایرانی را دارند. از فیلم «بازجویی» كه به زعم كیانوش عیاری یك فیلم سورئال است. با اینكه موضوع اجتماعی است و همه به آن به عنوان یك فیلم اجتماعی نگاه می كنند، ولی عیاری گفت كه این فیلم سورئال است كه به نظر من هم بی راه نیست، تا فیلم «گنج»، البته فیلم ذبح شده «گنج» چون هیچ نسخه یی از آن موجود نیست، كه من آن را در سال 1363 ساختم و به نظرم تجربه اكسپرسیونیستی سورئال ناب است. یا فیلم «افسانه مه پلنگ» كه در آن شما شاهد یك سورئالیسم ناب بومی هستید: «ناب» در این جا برای من نه به معنی ارزش كه به معنی خالص بودن تجربه است. یا «اثیری» كه اكسپرسیونیستی است. وقتی فیلم نوار یا ترسناك كار می كنید، كه من بیشتر فیلم هایم جزو همین دو گونه است، به این سمت میل می كنید، پس به نظرم نقاشی ها هم ادامه فضایی است كه من در فیلم هایم داشتم.

پس اكسپرسیونیسم به نوعی طرز نگاه مورد علاقه تان به هنر و زندگی است؟

بله. نه اینكه بخواهم سایر سبك ها را نفی كنم. این طور تربیت شده ام. روزی كه شروع به كار كردم این طوری بودم و به تدریج كشف كردم كه دارم سورئالیستی كار می كنم، یك نوجوان بودم و به تدریج كشف كردم. ولی این شیوه مسلطم است، گاه مایه های امپرسیونیستی پیدا می كنم. خودم را نمی بندم ولی به نظم معتقد هستم. در این آثار سعی نكردم كه خودم را به زور هم شده یك دست كنم، چون فكر می كنم كه طبیعت این كارها این بوده.

این علاقه به اكسپرسیونیسم، ماحصل آموزه های سینمایی است، یا نقاشی؟

این فضا را در نقاشی زیاد تجربه كردم و از آن جا به سینمای من آمده. چون تا پیش از سال 57 كمتر كار فیلم می كردم، كار كردم، مثلافیلم 8 میلی متری ساخته بودم، ولی تمركزم روی نقاشی و گرافیك بود. به همین خاطر فكر می كنم كه بیشتر از آن جا آمده باشد.

كسی مثل فلینی هم طراحی می كرد و گهگاه برای فیلم هایش یا در حال و هوای فیلم هایش طراحی می كرد، آیا شما هم كارهایی از این دست دارید؟

من از ابتدا برای فیلم های استوری بورد می زدم، هر چند در خیلی از فیلم های آخرم دیگر اتود نزدم، ولی طراح صحنه و لباس بسیاری از فیلم هایم خودم بودم و اتودهای رنگی شان هم موجود است.


منبع: روزنامه اعتماد