تبیان، دستیار زندگی
نخلستان، شرجی هوای جنوب، انفجار بمب و شلیک خمپاره... طراحی... عکس... رگبار گلوله... «آن جوان 23 ساله دو انتخاب داشت می توانست برگردد یا آن که بماند و او ماند» نقاش این را گفت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به یاران شهید جهان‌آرا قول داده بودم

نخلستان، شرجی هوای جنوب، انفجار بمب و شلیک خمپاره... طراحی... عکس... رگبار گلوله... «آن جوان 23 ساله دو انتخاب داشت می توانست برگردد یا آن که بماند و او ماند» نقاش این را گفت.

بخش هنری تبیان
ناصر پلنگی

ناصر پلنگی به بازخوانی گذشته و گفتگو درباره آثار امروزش نشست.

ناصر پلنگی هنرمندی است که نامش یادآور نقاشی مسجد خرمشهر است و از جمله هنرمندانی است که در زمره نقاشان انقلاب از او یاد می شود، همراهی شما با دفاع مقدس چگونه شکل گرفت؟ آیا از ابتدا بر اساس یک تصمیم قبلی و باور قلبی وارد خرمشهر شدید یا صرفاً همراهی با جریانی اجتماعی به ضرورت زمان بود؟

- باور زمانی شکل می گیرد که شاهد پدیده ای باشی و من شاهد پدیده دفاع بودم. کاملاً از سر اتفاق همراه با دوستم به جنوب رفته بودم تا پدر و مادرش را در خرمشهر پیدا کند و به این ترتیب بر حسب یک اتفاق در متن حادثه قرار گرفتم. قرار گرفتن من در این فضا باعث شد شاهد صحنه هایی باشم و افرادی را ببینم مثل همراهان شهید جهان آرا و کسانی که از شهرشان دفاع می کردند، خانواده هایی که از شهر می رفتند، خانواده هایی که در شهر مانده بودند تا دفاع کنند، دخترانی که پرستاری می کردند، مادرانی که اجساد عزیزانشان را به خاک می سپردند. خرمشهر بود و چهار لشکر مکانیزه عراق و مردم بی پناه، بی دفاع و سلحشوری که مانده بودند. معرکه ای که یک باره من در وسط آن قرار گرفته بودم و شاهد همه این ماجراها بودم.

پسر 23 ساله ای را در نظر بگیرید که شاهد این ماجراهاست، آن پسر من بودم که سال دوم هنرهای زیبا را تمام کرده و با یک دوربین «زنیت» برای اولین بار به جنوب می رود. تنها بر حسب کنجکاوی و برای آن که به دوستم کمک کنم تا خانواده اش را پیدا کند و ناگهان شاهد حماسه ای عظیم شدم و آن گاه باید تصمیم می گرفتم که برگردم یا بمانم و من تصمیم گرفتم که بمانم و عکاسی و نقاشی را همان جا شروع کنم.

ابتدا دیدن این صحنه های فداکاری و سلحشوری ها، شوری در من که جوانی 23 ساله بودم آفرید، اما رفته رفته با شعور همراه شد. دیدن آن صحنه ها و آن آدمها در نوع خود خاص بود و همین اتفاقات، احساس آدم ها را به جریان می اندازد.

وقتی که شاهد باشی از تمام زنان شهر فقط 15 نفر مانده اند به عنوان عصاره و روح وفاداری، محبت و مهر مادرانه و زنانه، وقتی الهه های محبت را می بینی، کم کم انرژی آنهاست که باعث می شود دست به کاری بزنی و من هم با تمام وجودم طراحی کردم.

دانشجویانی را دیدم که آمده بودند و جانبازی می کردند تا از شهرشان دفاع کنند. این لبخندها، رنج ها، گریه ها، سکوت و شوخی هایشان را شاهد بودم و بعد رفته رفته متوجه شدم که من هم جزئی از این جمع هستم.

فردای آن روز 36 نفر از همراهان جهان‌‌آرا شهید شدند. من چاره‌ای نداشتم باید به قولی که داده بودم عمل می کردم. بعد از آزادسازی خرمشهر به تهران آمدم و سپس دوباره به خرمشهر بازگشتم تا وعده ام را عملی کنم. فرماندار خرمشهر در آن زمان به من گفت تو دیوانه‌ای، شهر پر از مین است، خرابه ای بیش نیست، خطرناک است، آب و برق در شهر نیست تو به فکر نقاشی کردن هستی!

آن جوان 23 ساله دو انتخاب داشت می توانست برگردد یا آن که بماند و با این جریان همراه شود و من بعدها افتخار کردم به این که ماندم و همراه شدن با این مردم باعث شد که آنها هم به من اعتماد کنند و رفیق راهم شوند، پس از آن رازهای بیشتری از وجود آنها به من منتقل شد. شب های بسیاری را کنار شهید بهروز مرادی صبح کردم، شهیدی که اگر چه یک معلم ساده بود اما سردار جنوب شد، همراه با او در نخلستانها کنار هم سرمان را روی زمین می گذاشتیم و باران گلوله و مرگ را بالای سرمان می دیدیم، به این شکل زندگی را با هم تجربه می کردیم. این نوع بودن معمولاً با تصمیم قبلی و سفارش قبلی نیست.

به نظرم کارهایی که ما انجام می دهیم خیلی خودمان در آنها دخالت نداشتیم. گویی نرم افزاری در بدن ما هست که با نرم افزار عالم بالاتر در ارتباط است و آن هارد عظیم گویی تو را هدایت می کند.

نقاشی روی دیوار مسجد خرمشهر یکی از یادگاران دوران دفاع مقدس است. این نقاشی چگونه روی دیوار یک مسجد اجرا شد و داستان آن چه بود؟

- اجرای این نقاشی بر اساس یک تصمیم در عملیات بیت‌المقدس گرفته شد. روز آخری که همراه با بچه های باقی مانده از گروه شهید جهان آرا در خیمه‌های «دارخوین» مشغول نهار خوردن بودیم، قرار بود برای آزادسازی شهر پیش برویم. آن زمان هر کسی پیشنهادی داد که اگر زنده بمانیم و به شهر برسیم چه خواهیم کرد و چه برنامه‌ای خواهیم داشت. مثلا جمشید برون گفت که من روی مناره مسجد خرمشهر اذان خواهم گفت و انصافاً صدای خوبی هم داشت، من هم گفتم اگر زنده بمانم عکس های شما را روی دیوار مسجد خرمشهر نقاشی می کنم.

فردای آن روز 36 نفر از همراهان جهان‌‌آرا شهید شدند. من چاره‌ای نداشتم باید به قولی که داده بودم عمل می کردم. بعد از آزادسازی خرمشهر به تهران آمدم و سپس دوباره به خرمشهر بازگشتم تا وعده ام را عملی کنم. فرماندار خرمشهر در آن زمان به من گفت تو دیوانه‌ای، شهر پر از مین است، خرابه ای بیش نیست، خطرناک است، آب و برق در شهر نیست تو به فکر نقاشی کردن هستی! اصلاً رنگ از کجا بیاوریم، این جا که مغازه ای نیست... اما من اصرار کردم و او سرانجام آمبولانسی را در اختیارم گذاشت که همراه آن به اهواز بروم و از آن جا رنگ تهیه کنم. من 5 ماه در مسجد می خوابیدم و با یاد بچه ها همه آن نقاشی ها را روی دیوار نقاشی کردم.

این نقاشی بسیار تأثیرگذارتر از یک نقش و یک عکس روی دیوار شد. اثرگذاری این نقاشی ها از کجا نشأت می گیرد؟

- انرژی که در یک لحظه داریم و انرژی که منتقل می شود، این جذبه را ایجاد می کند، نه تکنیک و ساختار فرمولی یک پدیده. چرا که ما فقط در ساحت جسم نیستیم و جانی هم وجود دارد.

آن چه باعث ماندگاری این نقاشی در خاطره ها شد چند عامل بود، یکی انرژی خودم در لحظه نقاشی کردن این تصاویر، دیگری انرژی بچه های شهید که شاهد حضورشان بودم، بعد از آن انرژی همه کسانی که به دیدن این نقاش ها می آمدند و کنار آن آواز و نوحه می خواندند و نکته دیگر آن که این اثر در یک فضای کاملاً مردمی و برای مردم کار شده بود نه در فضای یک گالری. این نقاشی داخل خود حادثه در یک فضای عمومی و برای مردم کار شده بود، هزاران نفر با این دیوار نقاشی شده عکس گرفتند، تصاویر آن وارد آلبوم های خانوادگی مردم شد در حالی که خیلی از این افراد شاید دیگر نباشند اما آن تصاویر همچنان روی دیوار باقی مانده است، جمع همه این انرژی هاست که باعث می شود، این اثر در خاطره ها بماند.

پیش از این نقاشی روی دیوار مساجد مرسوم بود یا آن که برای نخستین بار نقاشی هم وارد فضای مساجد می شد؟

- بله این نکته مهمی است که برای اولین بار یک نقاشی در حیاط یک مسجد کشیده می شد و این در تاریخ ما سابقه نداشته است. اهمیت همه این ها در کنار هم آن نقاشی ها را منحصر به فرد می کند.

نکته جالب این است که متوجه شدم، رساله ای درباره این نقاشی در دانشگاه سوربن کار شده است و بسیاری روی این پدیده پژوهش کردند. خود من بعدها فهمیدم که این اولین مسجدی است که روی آن نقاشی اجرا شده است.

پس در دیگر کشورها نیز این نقاشی ها بازتاب داشته و مورد توجه قرار گرفته است؟

- بله. به طور مثال در مکزیک بودم که یکی از اعضای کمیته نقاشان دیواری مکزیک به من گفت نقاشی دیوار خرمشهر اولین پدیده نقاشی است که زیر بمباران و در جریان جنگ کار شده است، آنها از من دعوت کردند که در موزه و انجمن آنها در مکزیک درباره این نقاشی صحبت کنم، آنها به شکل آکادمیک به این اثر نگاه کرده بودند.


منبع : مهر