تبیان، دستیار زندگی
گفت و گویی با منیرالسادات موسوی، در رابطه با اثر جدیدش« زنبق های عاشق».
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مثل زنبقی توفان خورده

گفت و گویی با منیرالسادات موسوی، در رابطه با اثر جدیدش« زنبق های عاشق».

فرآوری: زهره سمیعی- بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
زنبق های عاشق

منیرالسادات موسوی، دوران دانشجویی‌اش در رشته زبان و ادبیات فارسی سال‌ها طول کشید زیرا با انقلاب فرهنگی و جنگ مواجه شد. بعضی هم دانشکده‌ای‌هایش را در همین جنگ تحمیلی از دست داد.

شنیده بود که قلم نویسنده بعد از چهل سالگی حرف های پخته ای برای گفتن پیدا می کند. به همین دلیل از سال 80 به طور حرفه ای دست به کار نویسندگی می شود. او بیش از 15 داستان و رمان در حوزه جنگ ایران و عراق و انقلاب نوشته است. کتاب «پرستوهای بی قرار» او اثر برگزیده نخستین دوره جایزه ادبی یوسف شده است.

«آخرین قزاق» هم از پروفروش ترین های نمایشگاه بین المللی کتاب امسال بوده است.

برای کتاب جدیدش با نام «زنبق های عاشق» با او گفت وگویی انجام شده است.

زنبق های عاشق از نشر نیستان، کتاب روان و خوشخوانی است که بسادگی شما را شریک دلهره روزهای امدادگران، مجروحان و جانبازان می کند. گره افکنی ها و گره گشایی های قدرتمند کتاب”‹ موجب می شود در هر صفحه انگیزه ای برای خواندن صفحه بعد پیدا کنید.

این کتاب در قالب دو داستان بلند با عنوان‌های «جنگ و عشق» و «طوفان و زنبق» حوادث و اتفاقات هشت سال دفاع‌مقدس به‌ویژه حصر خرمشهر و سپس باز پس‌گیری این شهر توسط رزمندگان و نیروهای مردمی را برای مخاطب بیان می‌کند.

در «جنگ و عشق»، نویسنده زندگی نوجوانی خرمشهری به نام قاسم را روایت کرده است. شروع این داستان با شهادت پدر و مادر قاسم در جلو چشمانش است و با محاصره خرمشهر و شهادت برادرش عبدو ادامه می‌یابد.

موسوی در «طوفان و زنبق» سرگذشت شش جانباز را روایت کرده است که در آسایشگاهی هم‌اتاقند و هر یک از آنها چگونگی اعزام، اتفاقاتی که در جنگ برایشان رخ داده و جانبازشدن خود را برای دیگران و پزشک معالجشان بازگو می‌کند.

موسوی آنقدر به خاطرات دفاع مقدس و زنده نگه داشتن آن علاقه دارد که طی گفت وگو هر سوالی از او می پرسم، آخرش ختم می شود به تکرار پرهیجان علاقه به روزهای جنگ و احساس دینی که به رزمندگان دارد.

*

کلیشه ای ترین سوال درباره کتاب های دفاع مقدس میزان واقعی بودن آنهاست. این سوال کلیشه ای مهم است زیرا حق نسلی است که جنگ را ندیده اند و می خواهند بدانند آنچه شما در کتاب روایت کرده اید صرفا تخیلاتتان بوده یا واقعیت زندگی مردمان آن زمان؟

تمام دغدغه و عشق و علاقه ام در نویسندگی دفاع مقدس است. از ابتدا که نوشتن را در این حوزه شروع کردم، می دانستم دفاع مقدس یک حماسه بود و من دوستدار حماسه ها.

فرزندان این خاک و مادرانی که پاره های تنشان را به جنگ می فرستادند، همگی در شکل گیری این حماسه بزرگ نقش داشتند. من زمان جنگ حدودا 20 سال داشتم و دانشجو بودم. همسر و برادرم در جبهه ها بودند و خاطرات آنها را می شنیدم. این جنگ هشت سال طول کشید و برای هر کس ـ از مهندس و پزشک و هنرمند گرفته تا کسانی که در خانه هایشان بمباران را تجربه می کردند ـ دنیایی از سوژه های مختلف خلق کرد. همین سوژه ها می توانست قلم دوستداران نویسندگی و شاعری را برای نوشتن، تواناتر از گذشته ها کند. من برخی اتفاقات را با استفاده از اتفاقات واقعی نوشتم و برخی را با تخیلاتم ولی مهم این است که تاکنون همگان با سوژه های نوشته هایم همذات پنداری کرده اند و به گمانشان من، آنها و خانواده هایشان را به تصویر کشیده ام.

تمام دغدغه و عشق و علاقه ام در نویسندگی دفاع مقدس است. از ابتدا که نوشتن را در این حوزه شروع کردم، می دانستم دفاع مقدس یک حماسه بود و من دوستدار حماسه ها.

شما از پرستار جوانی می نویسید که سختی درمان رزمنده های زخمی را به عهده دارد و البته جانبازان شیمیایی. انتخاب این شخصیت ها و سوژه ها به چه صورت شکل گرفت؟

شخصیت ها و سوژه های من برگرفته از زندگی آدم هایی است که آن روزها را دیده اند و تجربه کرده اند. معتقدم نسخه زندگی آدم ها نسخه های منحصربه فرد خداست. هر شخصیتی نگاه خاص خودش را دارد. من در داستان اول، فرزانه را قهرمانی معرفی کردم که اگرچه زجر می کشد ولی می ایستد و قدرتمند در راهی که انتخاب کرده، قدم می زند. فرزانه راه خاصی در پیش داشت. او امدادگر تازه عروسی بود که باید دنبال همسرش می گشت و نمی دانست زنده است یا شهید شده. عبدو را در سن جوانی انتخاب کردم، شاید به این دلیل که برادرم در همان روزهای جنگ جوان بود و عبدو تداعیگر صحنه ها و لحظه های همراهی با برادرم بود. این شخصیت ها ابتدا در ذهنم نقش می بندند و پس از آن که خلقشان می کنم، آنها مرا به دنبال خود می کشند و در نهایت، داستانم چیزی می شود که شخصیت هایم خود دوست دارند.

فضای بیمارستان ها و نحوه مواجهه فرزانه با رزمندگان زخمی بسیار زنده و اثرگذار بود. خودتان هم تجربه ای در این کار داشته اید؟

در روزهای پس از انقلاب که دانشجو بودم، بر اثر مطالعات و پیگیری اخبار سیاسی می دانستم معمولا در کشورهایی که انقلاب کرده اند، امکان جنگ و حمله از سوی دشمنان وجود دارد. همین موجب شده بود آموزش های نظامی و دوره کمک های اولیه را سپری کنم. البته این قضیه منحصر به من نبود و دیگر دوستانم نیز چنین کردند. پس از آغاز جنگ، اکثر دختران امکان حضور در جبهه را نداشتند. آنها به بیمارستان ها رفتند تا حتی در حد یک پانسمان کوچک بتوانند به هموطن و برادر خودشان کمک کنند. من خودم دقیقا چنین روزها و شرایطی را در بیمارستان ها تجربه کرده ام.

چه شد که سراغ عملیات آزادسازی خرمشهر و بیان صحنه هایی از آن در کتابتان رفتید؟

شاید چون احساس می کردم آزادسازی خرمشهر برگ برنده ای برای ما ایرانیان بود و من باید کسی باشم که امروز این برگ برنده را در داستانم به دیگران نیز نشان دهم و یادآور شوم بچه های ما با همه تنگدستی هایشان توانستند خرمشهر را آزاد کنند.

شما در خلال سیر اصلی داستان ها، به هزار و یک عاشقانه پنهان و حتی آشکار رزمنده ها با همسرانشان اشاره کرده اید. از رقابت های پیش و پس از ازدواجشان، از نخستین روزهای عقد، از مردی که به خاطر دلسوزی، با همسر برادر شهیدش ازدواج می کند و... چرا برایتان بیان این مسائل تا این حد مهم بوده است؟

هر جامعه ای زمانه ”‹ و فرزندان خودش را تربیت می کند. آن شخصیت های واقعی در بستری که زمانه برایشان آماده ساخته بود، زندگی شان را پیش می بردند. دوران جنگ، یک بستر روحانی و معنوی بود برای کسانی که دفاع از وطن برایشان اهمیت بسیاری داشت و البته پیش از آن نیز تجربه انقلاب را پشت سر گذاشته بودند. جوانان ما در دوران دفاع مقدس مظلومیت خاصی داشتند و جنگ به آنها قدرت و شجاعت و جسارت خاصی بخشیده بود که حتی روابط خانوادگی شان را هم تحت تاثیر خود قرار داده بود. این افراد هم در زمانه خاص خود جنبه های خصوصی و عاشقانه زندگی خودشان را داشتند که طی سال های جنگ فقط رنگ و بوی دیگری یافت.


منابع: جام جم، ایبنا