دعوت حافظ به مستی
سخنان دکتر عبدالرضا مدرسزاده دربارهی حافظ با عنوان «از مستی تا ترک هستی» .
حافظ در ناخودآگاه ذهن هنری خود به عدد 7 عنایت دارد
مدرسزاده سخنانش را اینگونه آغاز کرد: در چنین درسگفتارهایی رسم بر این است که غزلی که از همه معروفتر است و همه آن را شنیدهاند و بارها خواندهاند، بحث بشود. ولی من در مرور غزلهای حافظ به غزل 351 دیوان رسیدم، با مطلع: «حاشا که من به موسم گل ترک میکنم / من لاف عقل میزنم این کار کی کنم». این غزل به دلایلی با غزل فاتحه الکتاب دیوان حاف1 یعنی غزل «الا یا ایها الساقی» بیشترین شباهت را دارد. شباهت آن هم چیزی است که عنوان درسگفتار امروز است: یعنی «از مستی تا ترک هستی». غزل 351 از جهت آنکه اشاره دارد به اینکه آغاز مستی به درک هستی میانجامد، با غزل نخست دیوان شباهت دارد. این غزل شباهتی دیگر نیز با غزل نخست دارد؛ و آن در تعداد ابیات است. 7 بیت بودن این غزل و غزلهای اول را هیچگاه نمیتوان حمل بر اتفاق و تصادف کرد. آقای خرمشاهی هم معتقدند که معدل ابیات در 500 غزل حافظ در حدود 7 بیت است. در حالی که اعتبار غزل فاتحه الکتاب دیوان و شباهتهای شگفتانگیزی که با سوره فاتحه الکتاب (سوره حمد) دارد (آن سوره هم هفت آیه دارد) نشان میدهد که حافظ اگر نگوییم عامدانه و هوشمندانه، اما در ناخودآگاه ذهن هنری خود به عدد 7 و تنظیم غزلهای شاخص روی عدد 7 توجه و عنایت خاص داشته است. والا غزلهای 10- 15 بیتی هم در دیوان او هست. به هر حال غزل مورد اشاره چنین است:
حاشا که من به موسم گل ترک میکنم / من لاف عقل میزنم این کار کی کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم / در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت / یک چند نیز خدمت معشوق و میکنم
کی بود در زمانه وفا جام میبیار / تا من حکایت جم و کاوس کی کنم
از نامهی سیاه نترسم که روز حشر / با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
کو پیک صبح تا گلههای شب فراق / با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم
اینجام عاریت که به حافظ سپرد دوست / روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
رند و پهلوان و مجتهد حافظ را قبول دارند و پذیرفتهاند
بینظیرترین حرف و جهانبینی را حافظ در اینجا مطرح کرده است. حافظ تنها شاعر عارفی است که رند و پهلوان و مجتهد او را قبول دارند و پذیرفتهاند. این برمیگردد به پاشانی و کنار هم چیده شدن ابیات غزل او. در همین غزل میبینید که بیت نخست دعوت به مستی است و در بیت آخر حرفی است که ظاهرا ارتباطی با عالم مستی ندارد. باز میبینید در همین غزلی که گله از شب فراغ دارد به ناگهان بیتی میآید که کاملا عرفانی، زاهدانه و امیدوارانه و مبتنی بر اصل عنایت و فیض ربانی است. ضمن اینکه هفت بودن غزل، یک نماد است برای توجه به مبانی فکری و جهانبینی و دیدگاههای سرشار از معنویت حافظ.
نکتهی دیگر این است که در آرایههای شعری، یک حُسن مطلع و یک مقطع غزل داریم که شاعر حرف آخر را میزند و شعر را قفل میکند. در بیشتر غزلهای حافظ این اتفاق میافتد. از سوی دیگر وقتی پیام مندرج در بیتها را فهرست کنیم میبینم که هفت موضوع میشود.
در این غزل اگر کسی به استناد بیت «حاشا که من به موسم گل ترک میکنم» حافظ را اهل مستی بداند، در بیت آخر درمییابد که حافظ این گونه نبوده است. اما هنر حافظ این است که تغزل و خرابات و ساقی نامه و خمریه رودکی را در قالب غزل ریخته است. تمام آرزوهای منوچهری در شراب نوشی، تمام رفتار و سکنات رودکی در شعر «بیار آن میکه پنداری روان یاقوت نابستی»، تا خواجو همه در غزل حافظ دیده میشود. با این همه اگر حکایت مستی در دیوان حافظ خوب بازشناسی و شناخته نشود یک انحراف و اعوجاج فکری در شناخت حافظ پیش میآورد.
حافظ تریبون و بلندگوی جامعه است
به هر حال، حُسن مطلع غزل با یک هشدار و نهیب و تاکید شروع میشود. میگوید مبادا که من در فصل بهار ترک باده نوشی کنم. اما طنز بیت را هم نباید نادیده گرفت. حافظ میگوید که نهایت عقلی که بعضی از مدعیان خردمندی به کار میبرند این است که میدانند در بهار باید مست بود. «منِ» این بیت «منِ» اجتماعی و فرهنگی است. میدانید که حافظ تریبون و بلندگوی جامعه است. صوفیان و واعظان و زاهدان و رندان شرابخوار بخشی از این جامعه بودهاند. تاکید برجستهای هم که در دیوان حافظ هست بحث اصرار و انکار است. چرا که هر کس در هر زمینهای اهل اصرار باشد، یک روزی دچار انکار همان میشود. عکس آن هم درست است.
به هر حال، حافظ میگوید بعد از چهل سال لاف عقل زدن، تازه عقلم شکوفا شده و به موسم گل ترک می نمیکنم. پس آغاز سخن دعوت به مستی است. با اصرار و تاکید هم این را میگوید. اما در بیت دوم چند نکته نهفته است. اول اینکه گمشده و مطلوب حافظ در این بیت «مطرب» است. محصول زهد، پارسایی است؛ و محصول علم هم بیداری و فرزانگی است. اینها را حافظ میخواهد در کار چنگ و بربط و آواز نی کند. میشود گفت که این بیت نشان از تاثیرپذیری حافظ از رودکی دارد. آنجایی که رودکی میگوید: «رودکی چنگ برگرفت و نواخت / باده انداز کو سرود انداخت». چنگ و مطرب و مییادگار رودکی در شعر فارسی است. در اینجا مطرب بر عالم و زاهد برتری داده شده است. چه اتفاقی در قرن هشتم افتاده بود و چه بر سر تمدن و فرهنگ ما آمده بود که مطرب از زاهد و عالم بالاتر شده بود؟ میشود گفت انحرافی که از قرن ششم در فرهنگ و تمدن و حوزه باورهای دینی و نظام خانقاه وارد شده بود، در قرن هشتم به انفجار رسید.
حافظ هنجارشکنی عارفانی مثل عطار را دوباره به کار برده است
میدانیم که در دیوان حافظ خانقاه و صومعه و صوفی مثبت نیستند و نهادهایی منفی بهشمار میآیند. پس حافظ عمق فاجعه را در این بیت نشان داده است. قرن هشتم دورهی تدّنی و سقوط فضیلتهایی است که تا قبل از آن زاهدان و عالمان بدان شناخته میشدند. دیگر آنکه شخصیتهای زاهد و عالم چنان سقوط کردهاند که مطرب از آنها بالاتر میایستد. این نکتهای تکان دهنده است. حافظ با کنار نهادن و روی کردن به مطرب، هنجارشکنی عارفانی مثل عطار را دوباره به کار برده است.
بیت سوم: «از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت / یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم» در ظاهر تقابل مدرسه و معشوق و می است. پ تاکید حافظ این است که در مقابل قیل و قال مدرسه باید به وجد و حال میو معشوق پناه بُرد.
بیوفایی و جام آوردن و برباد رفتن جمشید در رباعیات خیام
بیت چهارم: «کی بود در زمانه وفا جام میبیار / تا من حکایت جم و کاوس کی کنم» است. میشود گفت که شاعران نخستین اقشاری هستند که گیرندههای حساسی دارند. یکی از چیزهایی که شاعران به تبع آموزههای اسطورهای، عرفانی و مذهبی به آن رسیدهاند، بحث نبود وفا است. دنیا دار وفا نیست. در ضمن این بیت حافظ اقتباسی از جهان بینی خیام هم هست. در رباعیات خیام بیوفایی و جام آوردن و برباد رفتن جمشید، دیده میشود.
بیت پنجم: «از نامهی سیاه نترسم که روز حشر / با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم». کلید واژهی این بیت فیض بیانتهای خداوند است. یکی از گناهان کبیره در آموزههای دینی، ناامیدی از رحمت حضرت حق است. بیت حافظ هم مذهبی است و هم اجتماعی.
بیت ششم نیز اشاره به جوهرهی ادبیات، یعنی فراق و هجران، دارد. ما شعر وصالی نداریم. چون وصال مدفن عشق است. بیت آخر نیز از جان سخن میگوید که عاریتی است و دوست به ما سپرده است.
مستی حافظ مستی پاک و پاکیزهی است
برخی از شارحان گفتهاند که انسان در روز رستاخیز خدا را میبیند. پس چرا حافظ گفته است: «روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم»؟ یعنی تا خدا را نبینم، جان نمیدهم. اینجا بحث «موت اختیاری» است. در این بیت حافظ اشاره به «مقام مشاهده رسیدن» دارد.
نتیجهی کلی این بحث چنین است که مستی حاف1 مستی پاک و پاکیزهی است. از جنس مستی «ام الخبائث» نیست. مست حافظ هوشیار است.
منبع" شهر کتاب ( با تلخیص)