فرصت نکردیم جهانی شویم
بخشی از سخنان فریبا کلهر، نویسنده ای که نامزد دریافت نوبل کوچک ادبیات شده است.
فریبا کلهر هم در عرصه کودک و نوجوان صاحب آثار متعددی است و هم در داستان نویسی بزرگسالان که از اواخر سالهای دهه 80 به طور جدی آن را آغاز کرده است. ماحصل تلاش او در ادبیات بزرگسال، آثار متعددی است یکی از آنها - رمان «شوهر عزیز من» - به چاپ هفتم رسیده است. از او به عنوان بانوی هزار قصه یاد میکنند. بانویی که بیش از هزار قصه نوشته و بازنویسیهای بسیاری هم انجام داده و نام وی امسال در میان نامزدهای دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن، جایزه مشهور به «نوبل کوچک» ادبیات دیده میشود. جایزهای که تا به امروز نویسندهای از کشورمان موفق به دریافت آن نشده و در صورت موفقیت کلهر، دستاوردهای خوبی برای معرفی ادبیات داستانی ایران در دیگر نقاط جهان خواهد داشت.بخشهایی از گفته های فریبا کلهر را می خوانید:
ورود به دنیای قصه
در مصاحبهها و شرح حالهایی که از خودم نوشتهام تعریف کردهام که چطور راهم به ادبیات کودک هموار شد. من خیلی تصادفی مربی فرهنگی کانون پرورش شدم. ماههای اول بعد از انقلاب بود و هنوز شرایط کشور به ثبات نرسیده بود. در غیر این صورت اسم و مسئولیت بزرگ «مربی فرهنگی» را روی شانههای نحیف یک دختر نوزده ساله دیپلمه نمیگذاشتند. به هر حال من مانند آلیس بودم و وارد سرزمین عجایب شده بودم. سرزمینی پر از کتابهای خوش آب و رنگ کودکان و آن طرفتر کتابهای نوجوانان تکیه داده به هم و پر از رمز و راز. کتابخانهای که من میرفتم زیباترین کتابخانهای بود که میتوان تصور کرد. آن هم سی و چند سال پیش. در صندلیهای گرد و قرمز بخش کودک کتابخانه فرو میرفتم و یکی یکی کتابها را میخواندم: «آهوی گردن دراز» عجب! چه ساده! من هم بلدم این طوری بنویسم. «توکایی در قفس» عجب! اینکه نوشتنش کاری ندارد! به قول امروزیها اعتماد به نفسم زده بود بالا! این عجب عجب گفتن همین طور ادامه پیدا کرد تا اینکه دست به کار شدم و قصهای نوشتم. همان حدود در کارم نیز ارتقا پیدا کردم.
به سخن درآمدن حیوانات است به جای انسانها!
صحبت کردن حیوانات در قصهها چیز جدیدی نیست. افسانهها، قصهها و ادبیات کهن از جمله «کلیله و دمنه» و «مرزبان نامه» و در اروپا قصههای «لافونتن» پر از قصههایی از زبان حیوانات است. در دوران جدید ادبیات کودک هم خیلی پیش میآید که حیوانات جای انسان ایفای نقش کنند و قصهای بسازند. اینها را گفتم که بگویم من هم قصههایی دارم که حیوانات جایگزین انسان شدهاند. بنابراین همان طور که گفتم چیز جدیدی نیست و ویژگی مشترک قصههای من هم نیست. در قصههای من چیزی نیست که شخصیت قصهای نشده باشد. از استکان و نعلبکی گرفته که عاشق هم میشوند تا عصاهایی که حوصله شان سر رفته و میخواهند بروند مرخصی. چقدر ما قصه یا شعرهای کودکانه خواندهایم که از زبان کتاب و مداد و گچ و توپ است؟ کاری که من در قصههای یک دقیقهای کردم صرف نظر از کوتاه نویسی که دیگر برایم رویه شده بود استفاده از اشیا به عنوان شخصیت داستانی با سوژههای نسبتاً جدید بود. همه اینها به علاوه طنزی که در قصههای یک دقیقهای است باعث شد که یک جورایی امضا پای کار باشد. حدود سال 78 که نوشتن این شکل قصهها را شروع کردم کار نسبتاً جدیدی به حساب میآمد.
تعلیمی بودن محتوای داستانها
داستانهای من چند دستهاند. حالا از منظر تعلیمی بودن که تقسیم کنیم خب من قصههایی دارم که به طور واضح چیزی را آموزش میدهند. مثلاً همین تازگی یک مجموعه هفت قصهای حوزه هنری از من منتشر کرده که در آن موتورسواری و خطراتش را به صورت قصه برای کودکان نوشتهام. از همان اسم قصه « فسقل قصههای موتوری» معلوم است که خواننده با یک متن آموزشی روبه روست. هرچند سعی کردهام زیاد دستم رو نباشد. اما به هر حال کاری آموزشی است. بیشتر نویسندهها و شاعرها از این دست محصولات دارند. که باید هم داشته باشند چون ادبیات کودک فقط متن داستانی و ادبی نیست. در هیچ کجای دنیا ادبیات کودک فقط به شعر و قصه محدود نمیشود. ادبیات کودک و نوجوان مجموعهای از خواندنی هاست که یکیاش داستان است و بقیهاش شعر و مطالب علمی و تاریخی و...
دسته دوم قصههای من، قصههای محض هستند. شما چه بخواهید چه نخواهید یک داستان منسجم دارای هدف است و پیامی در دل خود دارد. اگر با کلمه پیام مشکل دارید؛ بگویم که هر متنی که مغشوش نباشد و آغاز و میانه و پایانی داشته باشد؛ بیتردید حرف یا حس و حالی با خود دارد. تعداد این قصههایم بیشتر از قصههای نوع اول هستند.
بازنویسیهای آثار کهن ادبیات فارسی
این بازنویسیها از آن دوباره کاریها یا موازی کاریهای خوشایند است. هیچ عیبی ندارد که ادبیات کهن بارها و بارها بازنویسی شود و ناشرهای مختلف چاپ کنند. حتی اگر بازنویسیها شبیه هم باشد که بعید میدانم این طور باشد! مگر اینکه نویسندهها از روی دست هم بنویسند که آن بحثش جداست. اگر دو نویسنده یک متن داستانی کهن را بازنویسی کنند بیتردید متنها با هم تفاوت دارند. بالاخره دو نویسنده، دو دیدگاه و دوزبان و دو لحن و... جداگانه دارند و حاصل کارشان با هم تفاوت خواهد داشت.
ما به بازنویسی بیشتر این متون احتیاج داریم. هم بازنویسی ساده. هم بازنویسی خلاق و نیمه خلاق. از طرفی زبان و نگاه به متون کهن در دورههای زمانی تغییر میکند.
بازنویسیهای 20 سال پیش برای همان دوره زمانی مناسب بود. الهینامه را سه چهار سال پیش بازنویسی کردهام اما مسلماً پنج سال دیگر که بخواهم دوباره الهینامه را بازنویسی کنم از کلمات و ساختار و زبان دیگری استفاده میکنم.
با وجود همه این بازنویسیها، میخواهم بگویم ما نسبت به متون ادبی دورههایی از تاریخ ایران کم توجه بودهایم. مخصوصاً نسبت به ادبیات کهن ایران مانند افسانهها و اسطورههای مادی و پارسی و سکایی و اوستایی. شما زیباترین اسطورههای پهلوانی و قصههای عاشقانه را در ادبیات این دورهها پیدا خواهید کرد. اما متأسفانه برای کودکان و نوجوانان زیاد کار نشده است.
جهانی نشدن ادبیات کودک ما
نمیخواهم حرفهای دیگران را تکرار کنم و حرف از غربت زبان فارسی و قدمت کوتاه داستاننویسی در ایران و... بزنم. ترجمه اثر به زبانی دیگر به معنی جهانی شدن نیست. ادبیات جهانی از روح فرا ملی و فراوطنی سرچشمه میگیرد. این حرف «گوته» است که اصطلاح «ادبیات جهانی» را که پیش از او هم وجود داشته است قوت بخشید و همگانیتر کرد. وقتی ادبیات کشوری جهانی میشود که فقط به مسائل ملی توجه نکند. نکتهای که باید به همه حرفهایی که تاکنون درباره جهانی نشدن ادبیات کشورمان گفته شده اضافه کنم این است که ما فرصت نکردیم جهانی بشویم. ما دائماً درگیر خودمان بودهایم.
حالا از التهاب انقلاب و جنگ دور شدهایم. رسانههای ماهوارهای و اینترنتی این مزیت را داشتهاند که ما را با مد و زبان و سلیقه جهانی آشنا کنند. اگر سالهای پیش از انقلاب عدهای خاص میتوانستند و بلد بودند که به کشورهای دیگر سفر کنند حالا خیلیها هستند که دست کم یک بار از کشور خارج شدهاند. شرکت در نمایشگاههای کتاب نه تنها نویسندهها بلکه ناشرها را البته با دو هدف متفاوت به صرافت دست یافتن به زبانی جهانی انداخته است. حالا هی مینشینیم پشت میزهای کنفرانس و مصاحبه و میپرسیم چرا ادبیات کودک ایران جهانی نشده؟ جهانی شدن ادبیات کودک یعنی داشتن نویسندههایی در قد و قواره جهانی. یعنی داشتن منتقدها، ناشرها، کتابفروشیها، چاپخانهها و توزیعکننده و خیلی چیزها و افراد درگیر با کار نشر در ابعاد جهانی.
راه معقول رسیدن به ادبیات جهانی در درجه اول نوشتن با معیارها و زبان جهانی است و بعد نشستن و منتظر شدن که کتاب خودش بال در بیاورد و پرواز کند. لازم نیست کسی یا نهادی کار خاصی بکند.
به هیچ وجه موافق نیستم که بعضی مراکز مانند کانون کتابهایی را ترجمه کنند و بعد دنبال مشتریاش باشند. تلف کردن وقت و سرمایه است.
منبع: ایران