تبیان، دستیار زندگی
یک اصل کلی و کلیشه ای همواره در گفته های منتقدان و صاحب نظران سینمایی هست که می گوید سینمای ایران به «قهرمان» نیاز دارد. می گوید چون قهرمان از آن گرفته شده پس یکی از فاکتورهای مهم جذب مخاطب را از دست داده.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حاج کاظم یا قیصر؟

سینما چه قهرمانی می خواهد؟


یک اصل کلی و کلیشه ای همواره در گفته های منتقدان و صاحب نظران سینمایی هست که می گوید سینمای ایران به «قهرمان» نیاز دارد. می گوید چون قهرمان از آن گرفته شده پس یکی از فاکتورهای مهم جذب مخاطب را از دست داده.

آژانس شیشه ای

این روزها دو اتفاق باعث شده تا بار دیگر بحث قدیمی و نخ نمای «قهرمان در سینمای ایران» زنده شود. اول اکران «چ» در ابتدای سال و حالا فیلم «کلاشینکف» که یادآور ضد قهرمان یا همان قهرمانان عاصی است و دیگر عرصه نسخه خانگی فیلم «مردعنکبوتی شگفت انگیز 2».

از مورد دوم شروع می کنیم؛ از مورد شگفت انگیز قهرمانان وارداتی که بیش از یک دهه است در قالب کارتون و فیلم روح و ذهن بزرگ و کوچک را تسخیر کرده. البته در شرایط طبیعی و با پذیرش این که در دهکده جهانی زیست می کنیم ، قهرمانان ساختگی غربی بدون مزاحمتی می آمدند و مدتی ما را سرگرم می کردند و می رفتند. تلخ وقتی است که می دانیم قهرمانان واقعی ما دارند فراموش می شوند و جای خود را به نمونه های پوشالی غربی داده اند. این قصه سر دراز دارد و برای حل آن نیازمند افکار نو و امکانات روز هستیم. با یکی دو نمونه راه به جایی نمی بریم و با قصه های کهن تنها می توانیم گوشه کوچکی از ذهن کودک و نوجوان مان را شکل دهیم. باقی آن در دست مدیریت کمپانی های غول آسای رویا سازی است.

***

برگردیم به بخش دیگر این یادداشت یعنی قهرمان در سینما. سینما از زمانی که به عنوان یک ابزار سرگرمی و تفریحی میان عوام راه یافت، ترفندهای زیادی برای بقا داشته. یکی از فاکتورهای مهم آن قهرمان سازی است ؛ به این شکل که مردم آرزوها و آمال خود را در یک ابَر انسان می دیدند و به وجد می آمدند. سازندگان فیلم ها و دولت هاهم سود حاصل از فروش به جیب می زدند و هم حرف های مهم رااز این طریق منتقل می کردند.در ایران ما تا پیش از انقلاب این شیوه رواج داشت ؛ هر چند جز یکی دو مورد مابقی قهرمان ها از یک سطح فراتر نمی رفتند و سقف آرزوی شان به چیزهای کوچک معدود می ماند. با این حال سینما رکن سرگرمی اش را حفظ می کرد و مردم می خواستند ببینند این قهرمان حالا چه کرده.

***

بعد از پیروزی انقلاب و راه افتادن دوباره قطار سینما چند صباحی خبری از قهرمان نبود تا این که زینال بندری ظهور کرد و آن شمایل درچندفیلم تکرار شد. البته به دلیل مخالفت مسولان وقت جلوی این روند گرفته شد و حتی جمشید هاشم پور دیگر نتوانست با سر تراشیده جلوی دوربین برود. در این سه دهه قهرمان با تعریف کلاسیکش در سینمای ما بروز و ظهور نکرد ولی حالا زمانه عوض شده و مسولان پی برده اند که باید بر عنصر قهرمان به عنوان یکی ازمولفه های اصلی جذب مخاطب و انتقال مفاهیم تکیه بیشتری کرد. نمونه اخیر آن «چ» بود که مخاطبان زیادی برای تماشای گوشه ای از زندگی شهید چمران به سینماها رفتند.

تلخ وقتی است که می دانیم قهرمانان واقعی ما دارند فراموش می شوند و جای خود را به نمونه های پوشالی غربی داده اند. این قصه سر دراز دارد و برای حل آن نیازمند افکار نو و امکانات روز هستیم.

***

«چ» نشان داد که مردم دوست دارند قهرمانان شان را روی پرده ببینند.استقبال از فیلم حاتمی کیا بهترین پاسخ به کسانی است که معتقدند دوره قهرمان در سینما سر آمده.سعید سهیلی کارگردان «کلاشینکف» هم با این عقیده مخالف است و می گوید: « هر ملتی نیاز به قهرمان دارد و هر ملتی كه قهرمانش را فراموش كند و به آن پشت كند و تنهایش بگذارد قطعا یك روزی تو سری خواهد خورد. ما در كشورمان قهرمان به انواع و اشكال متعدد و متنوع داریم. قهرمان های مذهبی مثل مولا علی (ع) و حضرت ابوالفضل (ع)، قهرمان های جنگ معاصر مثل شهیدان همت،باقری،‌جهان آرا و امثالهم، قهرمان سیاسی مثل امیر كبیر ،قهرمانان تاریخی مثل ستارخان و باقر خان ،قهرمانان ورزشی مثل تختی و... در سینما هم عین جامعه نیاز به قهرمان داریم . سینما از قهرمان های جامعه وام می گیرد و از آن ها استفاده می كند.وقتی آن قهرمان ها بر پرده سینما تبلور پیدا می كنند خود آن فیلم باعث قهرمان سازی می شود پس هم جامعه و هم سینمای مان نیاز به قهرمان دارد. اگر سینما از قهرمان خالی شود خیلی از قهرمانان واقعی به پرده نقره ای راه پیدا نمی كنند در حالی كه جامعه دوست دارد قهرمان واقعی و خیالی خود را روی پرده ببیند و نبودآن باعث می شود مخاطب از این مزیت محروم شود.

***

اگر «چ» یک قهرمان واقعی دارد(شهید چمران)،در «کلاشینکف» با ضد قهرمان روبرو هستیم. در این فیلم کاراکتر اصلی (عادل با بازی ساعد سهیلی ) برای گرفتن حقش منتظر قانون نمی ماند و اسلحه دست می گیرد و عصیان می کند. در سینما اگر ضد قهرمان خوب پرورده شود در یادها می ماند. یکی از دلایل ماندگاری «حاج کاظم» همین عصیان و حق طلبی است.البته در جامعه مدرن امروزی هر گونه حق طلبی انفرادی به آنارشیست و هرج و مرج طلبی تعبیر می شوداما نباید فراموش کرد که دنیای فیلم ، خیالی و نمادی است و ربطی به عالم واقع ندارد؛ همانطور که در «آژانس شیشه ای » با نماد ها و نشانه های زیادی روبر هستیم.

اگر «چ» یک قهرمان واقعی دارد(شهید چمران)،در «کلاشینکف» با ضد قهرمان روبرو هستیم. در این فیلم کاراکتر اصلی (عادل با بازی ساعد سهیلی ) برای گرفتن حقش منتظر قانون نمی ماند و اسلحه دست می گیرد و عصیان می کند.

***

حالا که صحبت از قهرمانان عاصی شد بد نیست نگاهی بیندازیم به ضد قهرمانان مطرح تاریخ سینمای کشورمان. این گونه به شکل عینی تر می توان پی برد که «قهرمان» در کدام گوشه از پازل سینما جا دارد:

دهه چهل : «قیصر» ساخته مسعود کیمایی از جمله فیلم های موج نو است که نمونه تازه ای از داستان گویی را ارائه کرده . این فیلم در انبوه فیلمفارسی های دهه چهل سرآغاز تحولی بزرگ در ساخت فیلم های عامه پسند شد. ماجرا فراتر از این هم هست تا جایی که مدل کفش قیصری محبوبیتی فراوان پیش مردم بدست آورد. علت عصیان قهرمان فیلم (قیصر) خودکشی خواهر او (فاطی) به خاطر تعرض منصور آبمنگول به اواست. برادرش هم در این راه کشته می شود تا قیصر خودش به تنهایی عصیان کند و انتقام بگیرد. در نهایت هم بدست پلیس از پا در می آید.

دهه پنجاه: ناصر تقوایی هم در دهه پنجاه یک ضد قهرمان رو کرد که به لحاظ تماتیک شباهتی زیاد به دلیل عصیان قیصر داشت. صادق در فیلم « صادق كرده» نماد غیرت است. او بعد از این كه زنش به قتل می رسد و مورد تجاوز قرار می گیرد، به سیم آخر می زند و بدون توجه به قانون سراغ مظنونین ( راننده های كامیون) می رود. او در شرایطی عصیان كرده كه پدر زنش سرگروهبان است و نماینده قانون به حساب می آید. صادق پس از کشتن 9 راننده در یک درگیری به دست پلیس كشته می شود.

دهه شصت: بارزترین ضد قهرمان دهه 60 زینال بندری در فیلم «تاراج» است. او از سركرده های توزیع تریاك در كشور بود كه در راستای یكدست شدن بازار و توزیع گسترده هرویین در سطح جامعه و به خصوص نسل جوان دبیرستانی، پسر زینال بندری هم آلوده هرویین می شود. اوتصمیم می گیرد علیه سیستم كه یك سر آن به دربار پهلوی وصل است طغیان كنداما توسط نیروهای اشرف در یك كلبه محاصره و سپس كشته می شود.

دهه هفتاد:ابراهیم حاتمی كیا در«آژانس شیشه ای» قهرمانان جنگ راجوری دیگر دید. حاج كاظم در این فیلم،فریاد فروخورده جماعتی بود كه زخم جنگ را مستقیم و غیر مستقیم بر تن خود می دیدند.حاج كاظم برای حق خودش طغیان نمی كند، او به دادخواهی عباس، بسیجی شهرستانی که ترکش خمپاره ای را شاهرگ گردنش دارد بر می خیزد. اول آرام است و از راه منطقی وارد می شود تا دوستش را به خارج اعزام كند اما به خاطر موانع متعدداسلحه به دست می گیرد. حاتمی كیا در فیلم سعی كرده دلیل شورش حاج كاظم را به بروكراسی پیچیده كشور نسبت دهد و برای همین با دفاع از كلیت نظام پس از سپری كردن یك شب پر از حادثه و نمادین اجازه اعزام عباس به خارج را می گیرد. عباس اما در هواپیما جان می بازد.

دهه هشتاد: ابراهیم حاتمی کیا در «ارتفاع پست» ظاهرااز جنگ فاصله گرفت ولی مضمون داستان فیلمش ارتباط مستقیمی به جنگ داشت. قاسم نمادی است از جوانان خوزستان كه مانند خیلی از همشهریانش تبعات جنگ تحمیلی زندگی او و خانواده اش را به شدت تحت تاثیر قرار داده. او با تهدید خلبان به دنبال راه میانبری است تا هم خود و هم اطرافیانش را از شرایطی كه بر آن ها حاكم شده نجات دهد.

احمد رنجبر

بخش سینما و تلویزیون تبیان


مطالب مرتبط:

روایت جیرانی از فیلم های ورزشی

ضد‌قهرمان‌های دوست داشتنی