تبیان، دستیار زندگی
«دست خدا» بیان داستانی خاطرات سرهنگ قاسمعلی زارعی است از زندگی و مبارزاتش در صحنه جنگ و خاطراتی از همرزمان و فرمانده هانش از جمله شهید ستار ابراهیمی.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دست خدا

«دست خدا»  خاطرات سرهنگ قاسمعلی زارعی است از زندگی و مبارزاتش در صحنه جنگ که به همراه خاطراتی از همرزمان و فرمانده‌هانش از جمله شهید ستار ابراهیمی در قالب داستان روایت شده است.

فاطمه شفیعی -بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
دست خدا

دست خدا. قاسمعلی زارعی. انتشارات سوره مهر. چاپ اول. تهران: 1393. 2500 نسخه.496 صفحه . قیمت: 16900تومان.

« امید دوباره زبان از سر گرفت و گفت:" ای خدا! داخل معراج شهدای اهواز دنبال عباس می‌گشتم، جنازه لطفعلی را پیدا کردم. برارم! کی به تو شلیک کرد؟ کی دلش آمد؟ ای خدا! دو برارم، بازوهایم، کمرم شکست. ای خدا! به بچه‌های یتیم عباس برسم یا یتیم‌های لطفی؟»[1]

موضوع و ساختار داستان

«دست خدا» خاطرات سرهنگ قاسمعلی زارعی، همرزم شهید حاج ستار ابراهیمی است. زارعی در این کتاب، خاطرات خود و همرزمانش را به زبانی شیوا و گاهی بازیگوشانه و شوخ طبعانه روایت می‌کند. خاطراتی از تنگه مرصاد، اردوگاه چهارزیر، تنگه حسن آباد، سرپل زهاب و مکان‌هایی دیگر که در آن جنگیده و روزهای تلخ و شیرینی را سپری کرده است.

در این داستان طبیعت قصرشیرین و خانه‌های ترکش خورده و کوهستان‌های پرپیچ و خم به خوبی به تصویر کشیده شده‌اند. همچنین در این کتاب با زندگی و خاطرات داریوش گل محمدی، شهید جعفر یعقوبی و شهید حاج ستارابراهیمی نیز آشنا می‌شویم.

نویسنده خاطراتش را همانطور که دخترش از او می‌خواهد، نوشته است." بابا طوری بگو تا بتوانم برای دوستانم هم تعریف کنم." داستان از ولی‌آباد که زادگاه نویسنده است شروع می‌شود، از تابستان سال 58 و مزرعه کشاورزی و در سه بخش ادامه پیدا می‌کند. بخش نخست مربوط است به حضور راوی در جنگ به عنوان یک بسیجی ساده و بخش دوم به فعالیتش در تیپ انصار در سال 63مربوط است. در بخش پایانی کتاب به مسئولیت‌هایش در بنیاد تعاون سپاه اشاره دارد. حاج ستارابراهیمی به عنوان فرمانده مستقیم زارعی در گردان 155 لشکر انصار است که بیشترین خاطرات کتاب به خاطراتی از وی و لحظه شهادت اختصاص دارد.

نویسنده در پایان کتاب بخشی آورده که در آن می‌نویسد: خاطراتم هنوز ادامه دارد، لحظه به لحظه با یادآوری‌شان به نقطه‌ای خیره می‌شوم و آه می‌کشم و اشک می‌ریزم. اعضای خانواده‌ام هم به عرق شدن‌های گاه و بی‌گاه من در دریای پر تلاطم ذهنم عادت کرده‌اند.

قاسمعلی زارعی خاطراتش را از دوران نوجوانی‌اش در روستای ولی‌آباد ازتوابع شهرستان اسدآباد آغاز می‌کند. هنگامی که به عنوان یک چوپان ساده در روستا مشغول بوده و سپس برای کارگری به تهران می‌آید. او در نوجوانی لباس رزم می‌پوشد و به دنبال آرمان‌هایش به جبهه‌های جنگ می‌رود.

انگیزه شکل گیری کتاب

سرهنگ قاسمعلی زارعی درباره کتابش می‌گوید: انگیزه من برای نوشتن کتاب به سال 78 و در بازدید از مناطق عملیاتی بر می‌گردد که احساس کردم باید نقش شهدا و رزمندگان دلاوری را که در دفاع مقدس گمنام مانده‌اند بازگو کنم. خواننده با خوانش این اثر در جای جای کتاب دست خدا و تقدیر الهی را احساس خواهد کرد، در واقع من بر این باورهستم که دست خدا در تمام لحظات جنگ همراه من بوده است.

وی همچنین اضافه می‌کند: سعی کرده‌ام در بیان خاطرات صداقت داشته و از غلو و مبالغه بپرهیزم، لذا شجاعت، دلیری و حتی ترس و وحشت در جنگ را صادقانه بیان کرده‌ام که فکر می‌کنم از این جهت برای مخاطب جذاب باشد.

نویسنده در پایان کتاب بخشی آورده که در آن می‌نویسد: خاطراتم هنوز ادامه دارد، لحظه به لحظه با یادآوری‌شان به نقطه‌ای خیره می‌شوم و آه می‌کشم و اشک می‌ریزم. اعضای خانواده‌ام هم به عرق شدن‌های گاه و بی‌گاه من در دریای پر تلاطم ذهنم عادت کرده‌اند.

محتوای کتاب

کتاب شامل سی و دو فصل است که اسامی برخی از فصل‌ها عبارتند از: پیش نوشتار، تحرکات ضد انقلاب، آغاز جنگ تحمیلی، خبر شهادت حاجی قربان، تشکیل پرونده، شروع آموزش نظامی، بهشت برین، مراسم تشیع شهدای قراویز، بمباران همدان در روز قدس و...

در پایان کتاب نیز عکس‌ها و تصاویری از صحنه‌های جنگ و رزمندگان پیوست شده است.

پی نوشت:

[1] پشت جلد کتاب