فناشدن، تنها راه وصال
(منطق الطیر/بخش شانزدهم)
در میان شاعران، هیچ شاعری به اندازه عطار نیشابوری مسایل عمیق عرفانی را با ساده ترین بیان، عنوان نکرده است. تا قبل او افراد بسیاری راه رسیدن به خدا را مرحله بندی کرده بودند، اما با ظهور او در دنیای عرفان این راه به کوتاه ترین مسیر تبدیل شد و با نام "هفت شهر عشق" شهرت یافت.
در بخش قبل از هفت شهر عشق، سه مرحله از هفت مرحله مورد نظر عطار را با یکدیگر مرور کردیم. در این مقاله به چهار مرحله دیگر اشاره می کنیم.
پس از طلب، عشق و معرفت، چهارمین وادی که عطار برای رسیدن به حقیقت عنوان می کند، استغنا است.
4) وادی استغنا:
بعد از این وادی استغنا بود نه درو دعوی و نه معنی بود
می جهد از بی نیازی صرصری می زند بر هم به یک دم کشوری
هفت دریا یک شمر اینجا بود هفت اخگر یک شرر اینجا بود
در لغت به معنای بینیازی و بینیاز شدن است.
در اصطلاح عرفانی به معنی بی نیازی که لازمه آن قطع علاقه از حطام و بهره های دنیا از جاه و مقام و منال است.
از نظر عطار: وادی استغنا وادی است که نه دعوی و نه معنی در آن است، هفت دریا اینجا یک حوض است و هفت اخگر یک شور است. هشت جنّت آنجا مرده و هفت دوزخ مثل یخ افسرده است. صد هزاران فرشته از غم سوخت تا که چراغی برای آدم افروخته شد. صد هزاران جسم خالی شد از روح تا حضرت نوح در آن دروگر شد. صد هزاران پشه در لشکر افتاد تا ابراهیم در این میان آمد. صد هزاران طفل سربریده شد تا کلیمالله به وجود آمد. صد هزاران خلق در زنّار شد تا عیسی محرم اسرار شد. صد هزاران جان و دل تاراج شد تا محمد(ص) به معراج رسید. اینجا قدر و عزت نه نو دارد، نه کهن، خواهی اینجا کار کن خواهی هیچکار نکن. اگر در این دریا هزاران جان افتاد، مثل شبنمی در بحر بیپایان است. اگر از افلاک، ستارهها ریخت، مثل برگی است که از درخت میریزد.
بهوش باش که هنگام باد استغنا هزار خرمن طاعت به نیم جو نخرند
«حافظ»
سپس هفت حکایت بیان می شود و آنچه که عطار مابین حکایات بیان می کند این موارد است:
* مسیر عشق، مسیر دشواری است و هیچ کس پایان آن را نمی داند.
هیچ سالک راه را پایان ندید هیچ کس این درد را درمان ندید
(منطق الطیر، 3648)
5) وادی توحید:
بعد از این وادی توحید آیدت منزل تفرید و تجرید آیدت
رویها چون زین بیابان در کنند جمله سر از یک گریبان برکنند
گر بسی بینی عدد، گر اندکی آن یکی باشد در این ره در یکی
چون بسی باشد یک اندر یک مدام آن یک اندر یک، یکی باشد تمام
در لغت به معنای یگانه گردانیدن و یکی کردن است.
در اصطلاح عرفانی به معنای یکی گفتن و یکی کردن است.
در اصطلاح پنجمین وادی از هفتگانه است که همهچیز در نظر سالک محو میشود.
از نظر عطار: منزل تفرید و تجرید است، عدد از میان برمیخیزد، بیابانی است که در آن سرها در گریبان است. سالک درمییابد که همهچیز تنها اوست. سالک سر از دو عالم میتابد و محو او میشود و این محو شدن دم به دم به مستی سالک میافزاید و او را به حیرت میرساند.
تو در او گم گرد توحید این بود گم شدن کم کن تو تفرید این بود
«عطار»
سپس پنج حکایت بیان می شود و آنچه که او ضمن این حکایات بیان می کند به این قرار است:
* تا زمانی که در دریای وحدانیت گم نشوی به آدمیت نمی رسی.
هر که در دریای وحدت گم نشد گر همه آدم بود، مردم نشد.
(منطق الطیر، 3741)
* تنها زمانی به توحید می رسی که منیت و دوگانگی تو از میان برداشته شود.
تا توی برجاست در شرک است یافت چون توی برخاست توحیدت بتافت
(منطق الطیر، 3786)
6) وادی حیرت:
بعد از این وادی حیرت آیدت کار دایم درد و حسرت آیدت
هر نفس اینجا چو تیغی باشدت هر دمی اینجا دریغی باشدت
آه باشد، درد باشد، سوز هم روز و شب باشد نه شب نه روز هم
در لغت به معنای سرگشتگی و سرگردانی است.
در اصطلاح امری است که وارد میشود بر قلوب عارفان، در موقع تأمل و حضور و تفکر آنها، که آنها را تفکر و تأمل حجاب گردد.
از نظر عطار: در وادی حیرت کار دائم درد و حسرت است، هر نفس مثل تیغ و هر دم دریغ است، آه و درد و سوز است، از بن هر موی خون میچکد. مرد این راه مثل آتش افسرده یا مثل یخ سوخته است. مرد حیران چون به این وادی میرسد، راه را گم میکند. هرچه از توحید بر او رسیده او را مثل خود گم میکند. اگر از او پرسش شود که مستی یا نه؟ هستی؟ در میانی یا بیرون؟ برکناری یا نهان یا عیان؟ فانیی؟ یا باقی؟ پاسخ میدهد که اصلاً نمیدانم که کی هستم؟ عاشق هستم اما نمیدانم بر کی عاشق هستم، نه مسلمان هستم، نه کافر، از عشقم آگهی ندارم، دلی از عشق پر دارم و تهی.
پس از بیان پنج حکایت، آنچه که عطار بر آن تاکید دارد این موارد است:
* در وادی حیرت عقل به کلی گم می شود.
ریسمان عقل را سر گم شده ست خانه پندار را در گم شده ست
(منطق الطیر، 3930)
این وادی سراسر حسرت است.
هر که در وادی حیرت فتاد هر نفس در بی عدد حسرت فتاد
(منطق الطیر، 3943)
7) وادی فقر و فنا:
آخرین وادی از هفت وادی عطار، فقر و فنا است.
فقر در لغت به معنی درویشی، بی چیزی و نداری است.
در اصطلاح عرفانی به معنی نیازمندی است.
فنا در لغت به معنای نابودی است.
در اصطلاح عرفانی به معنی نیستی، محو شدن و فنای بنده در حق است.
از نظر عطار: در این وادی سخن گفتن روا نیست، وادی فراموشی و گنگی و کری و بیهوشی است. صد هزاران سایه جاوید در سایه خورشید گم شدهاند. هر دو عالم نقش دریاست و هر کسی که در این دریای کل گم شده است دائماً گمشده آسوده است. سالکان پخته و مردان راه چون در این میدان درد فرو رفتند. در اولین قدم گم شدند، عود و هیزم زمانی که آتش بگیرند، خاکستر خواهند شد.
این هر دو در صورت یکی هستند اما در صفت تفاوت دارند. اگر پلیدی در بحر کل گم شود، در پلیدی خود میماند و اگر پاکی در آن دریا رود از وجود خود ناپیدا میشود. جنبش او جنبش دریا میشود و او چون در میان نباشد به این خاطر زیباست.
سپس با بیان شش حکایت کوتاه عطار این هفت وادی را به پایان می برد و آنچه که ضمن این حکایات بیان می کند، از این قرار است:
* با نیست شدن در راه او می توانی جزیی از او باشی.
هر که چون مویی شود در کوی او بی شک او مویی شود در موی او
(منطق الطیر، 3988)
* در راه رسیدن به او باید هیچ شوی تا تا بتوانی خبری از او بیابی.
تا نگردی بی خبر از جسم وجان کی خبر یابی ز جانان یک زمان
(منطق الطیر، 4029)
آنچه که عطار در این هفت مرحله بر آن تاکید دارد به طور کلی می توان در چند جمله خلاصه کرد:
* مهمترین توشه این مسیر صبر است.
* تا عاشق نباشی و از جان نگذری نمی توانی به جانان برسی.
* با معرفت و شناخت درست می توان طی طریق کرد.
* مسیری سخت و طاقت فرسا در پیش است و پایان آن مشخص نیست.
* با گذر از منیت و دوگانگی می توان به دریای توحید الهی راه یافت.
* حیرانی، سرگردانی و گم شدگی از پیامدهای این مسیر است.
* فنا شدن در معشوق تنها راه وصال است.
ادامه دارد...
منابع:
منطق الطیر عطار، تصحیح شفیعی کدکنی
دیدار با سیمرغ، تقی پورنامداریان