تبیان، دستیار زندگی
کتاب «درآمدی بر روایت زنانه از شهر» تالیف سارا نادری از مجموعه کتاب های «فرهنگ و شهر» انتشارات تیسا است و فرا تر از بحثی صرفاً نظری درباره مسائل زنان، به پژوهشی انضمامی، عینی، کاربردی و راه بردی به صورت مساله زنان در کلان شهر تهران بدل شده است. نثر کتاب،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازگویی تجربه‌های زنانه

نگاهی به کتاب «درآمدی بر روایت زنانه از شهر»

کتاب «درآمدی بر روایت زنانه از شهر» تالیف سارا نادری از مجموعه کتاب‌های «فرهنگ و شهر» انتشارات تیسا است و فرا‌تر از بحثی صرفاً نظری درباره مسائل زنان، به پژوهشی انضمامی، عینی، کاربردی و راه‌بردی به صورت مساله زنان در کلان‌شهر تهران بدل شده است. نثر کتاب، در نوسان میان نثر دانشگاهی و نثر روشن‌فکرانه، روی‌هم‌رفته، جذاب است و مخاطب را به پیگیری مباحث ترغیب می‌کند.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
کتاب

در فصل یکم، نخست به طرح مساله متن پرداخته شده است. پرسش اساسی کتاب ناظر به این نکته است که چرا به‌رغم بهبود و افزایش نسبی حضور زنان در عرصه‌های اجتماعی در سال‌های اخیر، آمار رسمی مشارکت آنان در مقایسه با آمار مشارکت مردان، هم‌چنان اندک است و چرا این ندرت در حوزه فعالیت‌های داوطلبانه و تشکل‌محور، نمود بیشتری دارد؟ از این‌ ره‌گذر، نویسنده در پی درک این مساله‌ی کلی‌تر است که زنان چرا و چگونه به انجام اعمالی خاص اصرار و از انجام فعالیت‌هایی دیگر اکراه دارند؟ به تعبیری دیگر، حس رضایت زنان از خود و کنش‌شان، مبتنی بر چیست؟

در ادامه، نخست، گزارشی مفصل و جامع از دیگر تحقیقات تجربی که در زمینه «تجربه زنانه» به رشته تحریر درآمده‌اند؛ ارائه شده است و سپس فصل با بررسی و مقایسه مفاهیم و صورت‌بندی‌های متفاوتی که به امر «عاملیت زنانه» در رویکردهای فمینیسم موج دوم (فمینیسم رادیکال، فمینیسم مارکسیسم و فمینیسم سوسیالیسم)، پست‌فمینیسم و فمینیسم موج سوم پرداخته‌اند؛ به پایان رسیده است.

نویسنده، در مقام نقد و ارزیابی نظریات متفاوت، اولاً القای تجربه زیسته زنان غربی و نمود آن در نظریات فمینیستی به تمامی زنان جهان و نادیده‌انگاری بسترهای اجتماعی ـ فرهنگی متفاوت جوامع را غیرقابل‌قبول می‌پندارد و ثانیاً بر لزوم اعتنا به ذهنیت کنش‌گر و نگاه به فضای اجتماعی از دریچه نگرش او، انگشت تأکید می‌نهد و محوریت تعاریف فلسفی و اولویت ذهنیّت محقق را مورد تردید قرار می‌دهد.

در فصل دوم، تجربه زیسته زنان ایرانی در دوران پیشا‌مدرن (دوره قاجاریه) و نگرش‌های حاکم بر آنان درباره‌ی حیطه‌ی حوزه‌ی عمومی بررسی و این نکته بیان شده است که زنان این عصر، در شهر‌ها و روستا‌ها برخوردهای متفاوتی با این امر داشته‌اند. در روستا‌ها، به اقتضای همکاری زنان با مردان در امور کشاورزی، مرز حوزه عمومی و حوزه خصوصی کم‌رنگ‌تر از شهرهایی بوده است که در معماری‌شان، لفظ و فضای «اندرونی» تذکار لزوم جداسازی جنسیتی فضای خانه و جامعه است. زنان سنتی شهر‌ها نیز البته یکسان نبودند و زنان طبقات پایین‌تر، امکانات بیشتری برای زیست در حوزه عمومی داشته‌اند؛ هر چند چنین حضوری نشانه‌ای از تعلقات طبقاتی پایین‌تر آن‌ها بوده باشد. زنان طبقات اشرافی، اما نه‌ تنها از چنین امکانی برخوردار نبودند؛ بلکه به‌واسطه قدرت و تمکن مردان، در استفاده از معیارهای قدرت زنانه در حوزه خصوصی اعم از خانه‌داری، زاد‌ و‌ ولد و زیبایی نیز در رقابت با زنان طبقات پایین‌دست در مضیقه بودند.

بدین‌سان، لبّ کلام سخن نگارنده این است که اولاً در تفسیر زن سنتی شهری، حوزه عمومی در شکل مصرفی و محدود آن، نوعی تنوع برای گذراندن اوقات فراغت و در شکل گسترده آن، عامل تهدید، اضطرار و نا‌امنی بوده است؛ ثانیاً تربیت زنان در گفتمان‌های غالب مردسالارانه حاکم بر جامعه، به گونه‌ای بود که آن‌ها اصولاً تمایلی به حضور در حوزه عمومی نداشتند و وارد شدن به آن را محرومیت تلقی نمی‌کردند. بنابراین زن سنتی ایرانی، تا پیش از مدرنیته کمتر احساس ضعف داشته است؛ زیرا فرادستی پنهان زنانه و اعمال قدرت نهانی خود در حوزه خصوصی را با فرادستی آشکار مردان در عرصه روابط اجتماعی تاخت زده است و در‌عین‌حال، فضای اجتماعی را از فضای خانگی بر‌تر نمی‌داند.

. پرسش اساسی کتاب ناظر به این نکته است که چرا به‌رغم بهبود و افزایش نسبی حضور زنان در عرصه‌های اجتماعی در سال‌های اخیر، آمار رسمی مشارکت آنان در مقایسه با آمار مشارکت مردان، هم‌چنان اندک است و چرا این ندرت در حوزه فعالیت‌های داوطلبانه و تشکل‌محور، نمود بیشتری دارد؟ از این‌ ره‌گذر، نویسنده در پی درک این مساله‌ی کلی‌تر است که زنان چرا و چگونه به انجام اعمالی خاص اصرار و از انجام فعالیت‌هایی دیگر اکراه دارند؟

در فصل سوم که مهم‌ترین فصل کتاب است، تجربه‌ی زیسته‌ی زنان امروز شهر تهران در قالب ارائه‌ی دو الگوی عام و مصاحبه عمیق با زنان تهرانی مطرح می‌شود. به زعم نگارنده، دختران در زندگی خود همواره با دو الگوی پدر (مدرن) و الگوی مادر (سنتی) مواجه هستند. در آغاز تولد دختر نظیر پسر و به دلیل شکل‌ نگرفتن کامل فیزیولوژی زنانه، بازنمایی یک‌سان کودک دختر و پسر در سنین پایین در جامعه و نگاه همانند آموزش‌ و‌ پرورش، با الگوی پدر مورد خطاب قرار می‌گیرد و هویت می‌یابد. الگوی پدر، مبتنی بر اولویت مطلق منطق در زندگی روزمره، فردگرایی و اهمیت پیشرفت خطی و ذهنیّت‌گرایی و تحقیر جسمانیّت است و دختر را به حضور در اجتماع، اشتغال، تحصیلات موفق و موثر، پرهیز از عاطفه-گرایی، بروز خلاقیّت‌های شخصی، استقلال مالی، مقاومت در برابر استیضاح جسمانی در جامعه و بی‌اعتقادی به تقسیم کار سنتی وظایف زن و مرد دعوت می‌کند و یوتوپیا و آرمان خود را در شهر و در گسترش روابط اجتماعی ترسیم می‌کند. با‌این‌همه، با افزایش سن و اهمیّت‌یابی جسم در زیست زنانه، دختر در خود گرایشی را نیز به سوی الگوی مادر احساس می‌کند. گرایشی که از آغاز وجود داشته است؛ اما در سایه‌ی اقتدار الگوی پدر نادیده گرفته می‌شده است؛ اینک با پدیداریِ تمایزات جسمانی، به تمایل دختران به مادر می‌انجامد و الگوی مادر را تقویت می‌کند. طبق این الگو، هویت اصلی دختر در خانه تعریف می‌شود و مهم‌ترین هدف زن باید حفظ و موفقیت زندگی خانوادگی باشد. محیط بیرون از خانه مردانه تلقی می‌شود و معنای زندگی زن در خانه، خانواده و فرزند خلاصه می‌شود. در این دیدگاه، خانواده در برابر فردیت، جسم در برابر ذهن، عدم صراحت و استفاده از لطایف‌الحیل زنانه در برابر اعمال قدرت صریح و منطقی برتری می‌یابند و در برابر الگوی زمانی خطی، الگوی زمان دایره‌وار تجویز می‌شود که متضمن حفظ و تکرار دائمی اموری معمولی، اما تضمین‌کننده‌ی بقای خانواده است. نیز، مدارج اجتماعی در برابر معیارهای زنانگیِ در خدمت خانواده کم‌رنگ شده و نقش شغل و حضور اجتماعی زن، به برخورداری از گزینه‌های بهتر ازدواج و بهبود معیارهای مالی و شخصیتی پس از ازدواج و ارتقای کیفیت ایفای نقش زن در خانواده تقلیل پیدا می‌کند. چنین تقابلی به افزایش تضاد درونی و بحران معنا در زنان دامن می‌زند.

نویسنده در ادامه عوامل تأثیرگذار بر بحران معنا، نظیر نگرش غالب فردی نسبت به زنانگی، تأهل، سن تجرد، سنخ خانواده (همسر، فرزندان و جنسیّت آن‌ها)، موقعیت نسلی و موقعیت شغلی و رابطه پیچیده آن‌ها با یکدیگر را در زنان معتقد به الگوی مردانه پیشرفت و زنان مقید به الگوی زنانه پیشرفت واکاوی کرده و چرایی و چگونگی ایجاد شرایط بینابینی را، با ذکر گزیده مصاحبه‌ با زنان تهرانی، تشریح و تبیین می‌کند.

در فصل چهارم به سنجش بحران معنا در موقعیت‌های زندگی شهری زنان پرداخته می‌شود و آسیب‌زا‌ بودن جسم زنانه در شهر، ترس از سوژه‌ شدن و ناهم‌خوانی ساختارهای مردانه شهر با ذهنیّت زنانه، به عنوان موانع مشارکت بیان می‌‌شوند. نگارنده، فضاهای کاملاً زنانه شهری را به دو دسته فضاهای رسمی (شهربانو‌ها) و فضاهای غیررسمی (جلسات مذهبی) تقسیم می‌کند و هویت‌یابی زنان در این دو فضا را تحلیل می‌کند. در کنار این موارد، بخشی نیز به تجربه پاساژگردی زنان به مثابه برساخت تجربه‌ای نوین از سوژه شدن زنان اختصاص یافته است.

در فصل پایانی و در مقام نتیجه‌گیری، نویسنده ضمن اذعان به اهمیت اتخاذ راه‌بردهایی نظیر افزایش امنیت برای جسم زنانه و از بین بردن تبعیض جنسیتی در فضاهای شهری برای کمینه‌ساختن آسیب‌زایی جسم زنانه و افزایش کمّی زنان در جامعه، اتخاذ صرف الگوهای مردانه پیشرفت و نادیده‌انگاریِ حضور و بروز الگوهای زنانه را مردود شمرده، قائل به حضور هم‌زمان دو الگوی پدر و مادر در جامعه است و حذف هر یک از آن‌ها را با مهندسی اجتماعی ـ فرهنگی و یا از طریق فرهنگ‌سازی ایدئولوژیک بی‌ثمر می‌داند. به زعم وی، افزایش کیفیت حضور زنان در جامعه، با اقدامات ایجابی مدیریت شهری ممکن نیست؛ بلکه تنها اقدام موثر در این زمینه فراهم کردن فضا برای تأمل زنانه در شهر و در خویش و آشنایی دادن الگوی مادر با شهر و تبدیل منطق خشک و سلسله‌مراتبی فضاهای رسمی و اداری شهر به فضایی صمیمانه‌تر است. بنابراین راه‌حل، حذف هیچ‌یک از دو الگو نیست؛ بلکه فراهم‌کردن فضا برای گفتگو و تعامل منطقی آن‌ها است.


منبع: شهر کتاب- فرزاد نعمتی