رمز یک عشق 100 ساله
اینجا یک جاده است و من تو در ابتدای آن ایستاده ایم حتی اگر سال ها از با هم بودنمان بگذرد،باز هم ابتدای راهیم و نمی دانیم چند سال،چند ماه،چند هفته،چند روز و چند نفس دیگر با هم خواهیم بود. پس باید کوله پشتی مان را پر کنیم از توشه ی راه تا کم نیاوریم، خسته نشویم و بتوانیم تا آخر راه هم دوش و هم قسم پیش برویم.
گاهی جاده آنچنان هموار نیست و دست اندازهایش خسته مان می کند، روزهایی می شود که در پیچ و تاب سر بالایی های زندگی،نفسمان می گیرد، اما روزی که با هم پیمان زناشویی بستیم، می دانستیم که قرار نیست زندگی مشترک مان مثل قصه های دوران کودکی بی مشکل و هموار باشد.می دانستیم که در این راه باید عزممان را جزم کنیم تا خوشبختی را مهمان خانه مان کنیم.
یادش به خیر،مادر بزرگم را می گویم،شبی که دستانم را در دستانت گذاشت، حرف زیبایی زد که همیشه به یاد دارم. گفت: همه می گویند خوشبختی از آسمان به زمین نمی افتد اما من می خواهم بگویم اتفاقا خوشبختی فقط از آسمان به دامن تان می افتد. به خدا توکل کنید و زندگی تان را بسازید.
چه حرف زیبایی بدرقه ی راهمان شد و از همان روزها،من و تو چه خوب فهمیدیم که باید زندگی مان را چگونه بیمه کنیم . بیمه ای در مقابل هر گونه پیش آمد و حادثه !
گاهی من دلم از تو گرفت و گاهی تو از رفتارهای من غمگین شدی، اما هر دو می دانستیم که این زندگی همه ی ماجرا نیست و کسی،جایی،همین نزدیکی،ما را نگاه می کند و اگر مجبور شویم از خواسته ای بگذریم، جایی به نیکی ثبت خواهد شد و هر گذشت کوچک مان در زندگی زناشویی یک قدم بزرگ است برای خودسازی و رسیدن به تکامل.
اگر کم آوردیم و مشکلات اقتصادی آزارمان دادند،می دانستیم که بیمه ی زندگی مان همه را می پردازد.اگر بیمار شدیم و درد داشتیم دل مان خوش بود که بزرگ ترین طبیب دنیا را داریم و گاهی درد عین درمان است. یادت می آید روزی که سانحه ای فرزندمان را تا مرز مرگ کشاند؟ آن روز هم همین بیمه ی استثنایی به فریادمان رسید و دلمان را در پشت درب های بسته ی اطاق عمل، قرص و امیدوار کرد به یک جمله ی زیبا: هرچه خیرمان باشد....
تو را نمی دانم اما من در تمام این سالهای با هم بودن یقین داشتم خوشبختی مان ابدی خواهد بود و امروز که به فرزندانمان نگاه می کنم، خوشحال می شوم که چه قدر خوب و زیبا از من و تو آموخته اند که باید تلاش کرد و خستگی ها را به جان خرید اما نتیجه را به کسی سپرد که می داند چگونه بنویسد تا به نفعمان باشد.
امشب که دخترمان به خانه ی بخت می رود، من و تو در عین ناراحتی از رفتنش خوشحالیم که از آشیانه پرواز می کند و امیدواریم که راه و رسم پرواز دوتایی را خوب آموخته باشد، می خواهم وقتی دستانش را به دستان شریک زندگی اش می سپاری تو نیز به آنها بگویی که خودشان و عشق شان را بیمه کنند. آنها هم بدانند خوشبختی از آسمان به خانهشان فرود میکند اگر در تمام طول زندگی، در طول مسیر با هم بودن، چشم به آسمان داشته باشند و توکل بر مهر خدای آسمانها و زمین، خدایی که خود گفته است:
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ(زمر:36) آیا خداوند کفایت کننده (امور) بنده اش نیست؟! و تو را از کسانی غیر او می ترسانند! و هر کس را خداوند در گمراهی واگذارد هرگز او را راهنمایی نخواهد بود.
کاش آنها هم مثل ما همیشه بر این خدا مهربان توکل کنند....