دیدار با مادر شهید خلیلی
شهید امر به معروفی که 25 تیر ماه سال 1390 حادثهای دردناک برایش اتفاق افتاد و در یکی از محلات شرق تهران با عدهای شرور مواجه شد. طلبه جوانی که سوار بر موتورسیکلت بود با عدهای شرور که مزاحم چند زن شده بودند برخورد و آنها را امر به معروف و نهی از منکر کرد ولی این مسئله به مشاجره تبدیل شد و یکی از سرنشینان بهنام احسان با ضربه چاقو این طلبه جوان را مجروح کرد و شهید خلیلی از قسمت شاهرگ دچار جراحت شد. او بعد از دو سال تحمل مجروحیت سرانجام فروردین امسال به درجه رفیع شهادت نائل شد.
علی فرزند اول خانواده بود و مادر جوانی دارد. تمام دیوارهای خانه پر است از تصویر این شهید. حال و هوای سنگینی فضا را تسخیر کرده است. سخت است که هم به مادر شهید چشم بدوزی و هم نگاه شهید را بر خودت حس کنی و اشکی نریزی. در میان جمع تعدادی خانم دیگر هستند که میتوان از این میان چهره مادربزرگ شهید را هم به جا آورد.
همگی وارد خانه میشوند و مادر شهید از پشت سر به جمع اضافه میشود. بهشت زهرا بوده است و هنوز مسیر اشک روی صورتش نفس میکشد. علی فرزند اول خانواده بود و مادر جوانی دارد. تمام دیوارهای خانه پر است از تصویر این شهید. حال و هوای سنگینی فضا را تسخیر کرده است. سخت است که هم به مادر شهید چشم بدوزی و هم نگاه شهید را بر خودت حس کنی و اشکی نریزی. در میان جمع تعدادی خانم دیگر هستند که میتوان از این میان چهره مادربزرگ شهید را هم به جا آورد.
اشکهایش را پاک میکند، میگوید علی بسیار مهربان بود، همین مهربانیاش همه را شیفته او کرده بود. اخلاق فوقالعادهاش زبانزد همه دوستان و آشنایانی بود که با او رفت و آمد داشتند. میان اشکها و لبخندهای مادر شهید لبخند توی عکس شهید، دل مهمانان را میلرزاند.
آرزویش از اول شهادت بود
هیچکس حال خوبی ندارد. هنوز غم از دست رفتن این طلبه جوان، بر دل خانوادهاش سنگینی دارد. هنوز وقتی نامش میآید و کسی میخواهد کلامی از شهید را بر زبان بیاورد چشمها تر میشود، نگاهها سرخ و زبانها به لکنت میافتد. دختران جوان همگی متأثر از حال مادر شهید، در خود فرو رفتهاند، این عکسهای روی دیوار با همهشان حرف میزند.
مادر شهید لب به سخن میگشاید؛ از روحیات پسرش میگوید، میگوید: «امام حسین در زندگی علی همیشه جایگاه بالایی داشت، حرف اول را در این زندگی عشق به امام حسین میزد. آرزویش از اول شهادت بود» .
راهش را ادامه دهید
اشکهایش را پاک میکند، میگوید علی بسیار مهربان بود، همین مهربانیاش همه را شیفته او کرده بود. اخلاق فوقالعادهاش زبانزد همه دوستان و آشنایانی بود که با او رفت و آمد داشتند. میان اشکها و لبخندهای مادر شهید لبخند توی عکس شهید، دل مهمانان را میلرزاند.
مادر علی خلیلی، بهخواسته بچهها، جمع را نصیحتی میکند؛ میگوید: شما همهتان دختران من هستید، خواهران ِعلی، حجابتان را در هر شرایطی حفظ کنید. حجاب نقطه عطفی است که این روزها دشمن برای ضربه زدن به آن حملهور شده است؛ نباید از آن غافل بود. مادر شهید به یکی از دغدغههای همیشگی علی اشاره میکند و میگوید: کار فرهنگی فکر شب و روز پسرم بود. در پایگاه بسیج، مسجد و هر جایی که فعالیت داشت کار فرهنگی اولویت داشت، دوست داشت در هر شرایطی ادامهاش دهد، اما این اواخر وضعیت جسمانیاش مانع آن شد. شما راه پسرم را ادامه دهید.
دغدغههای شهید خلیلی
مادر شهید از همفکران پسرش خواست راه فرزندش را ادامه دهند، گفت: کار فرهنگی دغدغه رهبرمان است باید قبل از هر چیزی مورد توجه قرار گیرد. اشکها رخصت کلام را از مادر گرفته است، نگاهی به جمع دارد، نگاهی به عکسهای روی دیوار. با همان چشمان سرخ همه را دعا میکند و به خدا میسپارد. دیدار کوتاهی بود اما همان دقایق، حس عجیبی را به مهمانان شهید میبخشد.
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: خبرگزاری تسنیم