تبیان، دستیار زندگی
هنگام شروع رمان، لازم نیست شخصیت‌های داستان را بشناسید. آشنایی مختصر با آنها برای شروع کار کافی است. رمان‌نویس شخصیت‌ها را از روی برخی خصوصیت‌ها انتخاب می‌کند، ولی ممکن است حین نوشتن رمان متوجه شود اشتباه کرده است یا ناشناخته‌هایی درباره‌ آنها کشف کند که
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رمان‌‌نویس و شخصیت‌های رمان


هنگام شروع رمان، لازم نیست شخصیت‌های داستان را بشناسید. آشنایی مختصر با آنها برای شروع کار کافی است. رمان‌نویس شخصیت‌ها را از روی برخی خصوصیت‌ها انتخاب می‌کند، ولی ممکن است حین نوشتن رمان متوجه شود اشتباه کرده است یا ناشناخته‌هایی درباره‌ آنها کشف کند که از پیش انتظار نداشته است.

رمان‌‌نویس و شخصیت‌های رمان

رمان می‌نویسیم تا شخصیت‌های داستان را در خلال اتفاق‌های داستان بشناسیم. برخی تصور می‌کنند رمان‌نویس چیزهایی می‌داند و کسانی را می‌شناسد که با نوشتن رمان به خواننده معرفی می‌کند. اما رمان (دست‌کم رمان مدرن) چنین خصوصیتی ندارد و رمان‌نویس شهرزاد قصه‌گو هم نیست. شخصیت‌های داستان دغدغه‌های رمان‌نویس برای کشف ناشناخته‌هایی هستند که او در پی آنهاست. درواقع بهتر است وقتی رمان می‌‌نویسید، شخصیت‌ها را نشناسید و حین نوشتن با آنها آشنا شوید و ذره‌‌ذره چیزهایی درباره‌‌شان کشف کنید. بهتر است آنها درباره‌ خودشان چیزهایی به شما بگویند. کار اصلی رمان‌نویس، فراهم آوردن فضایی برای سخن گفتن و کنش یا واکنش شخصیت‌های داستان است. آنها نیز مانند انسان‌هایی که در بیرون می‌شناسید، ممکن است به‌راحتی درباره‌ خودشان و رازهایشان حرف نزنند؛ هنر رمان‌نویس به سخن آوردن شخصیت‌های داستان است.

باز هم لازم نیست وقتی داستان تمام می‌شود، همه‌چیز را درباره‌ شخصیت‌ها بدانید. دانستنِ همه‌چیز درباره‌ هیچ پدیده‌ای ممکن نیست و همیشه چیزهایی هست که ناشناخته می‌ماند. شخصیت داستان نیز چنین است. برای نویسنده، دانستن چیزهایی از گذشته‌ شخصیت‌ها، رفتارشان، عقاید، روابط و گفتارشان لازم است که به کار داستان می‌آید و بیشتر از آن نه‌تنها لازم نیست، بلکه گاهی کار را خراب می‌کند.

دانستنِ همه‌چیز درباره‌ هیچ پدیده‌ای ممکن نیست و همیشه چیزهایی هست که ناشناخته می‌ماند. شخصیت داستان نیز چنین است. برای نویسنده، دانستن چیزهایی از گذشته‌ شخصیت‌ها، رفتارشان، عقاید، روابط و گفتارشان لازم است که به کار داستان می‌آید و بیشتر از آن نه‌تنها لازم نیست، بلکه گاهی کار را خراب می‌کند.

یک پرسش مهم درباره رمان این است که طرح رمان چطور شکل می‌گیرد و سپس چطور اجرا می‌شود؟ پاسخ به این پرسش کمی مشکل است، زیرا طرح در ذهن هر نویسنده‌ای و برای هر رمانی با سایر تجربه‌ها متفاوت است. گاهی طرح رمان، آن‌طور که میلان کوندرا درباره‌ رمان جاودانگی می‌گوید، از حرکتِ دست یک زن شکل می‌گیرد. گاهی یک اتفاق سیاسی یا اجتماعی جرقه‌ رمان را در ذهن نویسنده می‌زند، آن‌طور که ماجرای ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد زمینه‌ نوشتن رمان همسایه‌های احمد محمود شد. گاهی نیز یک اندیشه باعث می‌شود نویسنده با کشف تازه‌ای در اندیشه‌اش با شخصیت‌های داستان درگیر شود و بکوشد در لا‌به‌لای گفتارها و کنش‌ها تکلیف خودش را با اندیشه‌اش روشن کند؛ رمان‌هایی که فیلسوفانی مثل سارتر نوشته‌اند چنین خصوصیتی دارند.

البته همه‌ رمان‌ها هرقدر پیچیده باشند یا در هر ژانر و فرمی نوشته شوند، در دو اصل محدود می‌شوند: 1- شخصیت‌های داستان و 2- اتفاق‌هایی که برای شخصیت‌های داستان می‌افتد. اگر نویسنده پیش از نوشتن رمان، شخصیت‌ها را به‌طور کامل بشناسد (یا تصور کند آنها را می‌شناسد)، نیمی از امکان کشف را از دست داده است. رمان‌‌نویس باید با شخصیت‌ها روبه‌رو شود، خوب آنها را زیرنظر بگیرد، تعقیب کند، با آنها حرف بزند، شوخی کند، دعوا کند و... تا آنچه برای داستانش نیاز دارد درباره‌‌شان به چنگ آورد و در داستان بگنجاند. حتی آمدن یک شخصیت به رمان باید چنین باشد. گاه آمدن شخصیت‌ها باید اتفاقی باشد. به گونه‌ای که اتفاقی با آدم‌ها در زندگی روبه‌رو می‌شویم.

نکته‌ آخر اینکه، هنگامی که راوی داستان اول شخص است و داستان‌نویس مدام باید بگوید «من»، کار سخت‌تر می‌شود، چون باید بین «من» خودش و «من» راوی فاصله ایجاد کند و از این مرز عبور نکند. در واقع داستان‌نویس باید به اندازه‌ کافی خودش را (دست‌کم در محدوده‌ آن روایت) پیدا کند، سپس در پی شناختن «من راوی» باشد.

بخش ادبیات تبیان


منبع: فرهیختگان- شهریار عباسی