جبر یا اختیار؟!
افعال اختیارى انسان به خود انسان منسوب است و به نحو حقیقت به خداوند انتساب دارد. منسوب به انسان است؛ زیرا بر اساس قدرت و اراده ی او و تحت تأثیر عزم و جزم و تصمیم و گزینش او انجام مىپذیرد. و منسوب به خداوند است؛ زیرا هستى انسان و تمام آثار وجودى او، از جمله افعالش معلول خداوند و وابسته به اوست.
مقصود از لاجبر و لاتفویض بل امر بین امرین چیست؟ آیا منظور مخلوطى از جبر و تفویض است؟
جمله ی"لاجبر و لاتفویض بل امر بین امرین" مضمون احادیث متعددى است که از اهل بیت عصمت و طهارت در نقد دو نظریهى نادرست جبر و تفویض بیان شده است و در حقیقت آموزهاى مستقل و دقیقى است که افعال اختیارى انسان ها را بدرستى تبیین مىکند. به عنوان مقدمه لازم است که تعریف واژهها روشن شود و آن گاه به بحث اصلى بپردازیم.
«جبر»؛ یعنى این که انسان در افعال و کردار خود مجبور باشد و از خود اختیارى نداشته باشد. به عبارت دیگر، افعال بندگان مستند به خداوند متعال باشد. اما اختیارى که در مقابل جبر است، و بهتر است از آن به تفویض تعبیر شود، به این معناست: موجود زنده - مثلاً انسان - حالتى داشته باشد که خود منشأ فعل و ترک باشد و از روى علم و اراده و خواست خود کارى را انجام دهد یا ترک کند و هیچ عامل دیگرى حتى خداوند در فعل و ترک او تأثیر نداشته باشد. به عبارت دیگر، بنده در فعل خود کاملاً مستقل و یگانه موثر و علت تامه است و رابطهى فعل اختیارى با خداوند متعال قطع باشد، که معتزله بر این باورند.
متکلمان اشعرى استناد فعل آدمیان را به خداى تعالى مىدانند به گونهاى که همانند جمادات هیچ اختیارى از خود ندارد و این معناى جبر در مکتب آنهاست. اما نظر شیعه به تبع ائمه ی اطهار (علیهم السلام) این است که نه جبر امکان تحلیل دقیق افعال انسانى را دارد و نه تفویض، بلکه تحلیل دقیق کار بشرى، راهى میان جبر و اختیار است. انسان در فعل و ترک اختیار و قدرت دارد، اما این قدرت و اختیار را خداى سبحان به او داده و قدرت بشرى نفى کننده ی قدرت الاهى نیست. به عبارت دیگر، گروهى اراده و اختیار انسان را نفى کردهاند (جبریون) و گروهى اراده ی الاهى را نفى کردهاند (طرفداران نظریهى تفویض)، اما به نظر ما، اراده و قدرت و اختیار آدمى در طول اراده و قدرت الاهى است.
توضیح این مطلب عمیق نیاز به مقدمات فلسفى دارد. اما به اختصار بیان مىشود که هستى هر موجود و پدیدهاى، پرتویى از شأن و هستى خداست و هیچ ذرهاى در عالم نیست، مگر این که تحت پرتو نور الاهى قرار دارد، به همین طریق هر فعل و کار و اثرى که از موجودات صادر مىشود، فعل و اثر خداوند است. پس همان گونه که هستى و حالات و حواس و ویژگی هاى انسان از خداست، فعل و عمل و کار و آثارش نیز حقیقتاً به خدا منتسب است. با دقت در این بیان معلوم مىشود که هر دو نظریهى جبر و تفویض صحیح نیستند؛ زیرا در عین حال که انسان حقیقتاً موجود بوده و هستى حقیقتاً به او نسبت داده مىشود، در عین حال هستى او به خدا منسوب است، و او هستى را از ذات پاک هستى بخش گرفته است. بدین ترتیب فعل و عمل صادره از انسان، حقیقتاً و واقعاً فعل و عمل و کار اوست و به این دلیل به خداوند نسبت داده مىشود؛ زیرا چنانچه تمام هستى او از خداوند است، تمام حالات و آثار وجودى او - همچون افعال اختیاریش - وابسته به خداوند است.
بنابر این، افعال اختیارى انسان - از روى حقیقت نه مجاز - به خود انسان منسوب است و به نحو حقیقت به خداوند انتساب دارد. منسوب به انسان است؛ زیرا بر اساس قدرت و اراده ی او و تحت تأثیر عزم و جزم و تصمیم و گزینش او انجام مىپذیرد. و منسوب به خداوند است؛ زیرا هستى انسان و تمام آثار وجودى او، از جمله افعالش معلول خداوند و وابسته به اوست.
پس امر بین امرین به این معناست که در عین این که فعل مستند به انسان است، مستند به اراده ی ذات بارى تعالى نیز است. اما اراده و اختیار انسان در عرض ارادهى الاهى نیست تا شریک در ارادهى الاهى شود، بلکه به بیانى که عرض شد در طول اراده ی الاهى است؛ یعنى اراده و اختیار و قدرت انسان، یکى از اجزاء علت تامه ی افعال اختیارى اوست. پس انسان مجبور نیست؛ زیرا ملاک اختیار یعنى قدرت و اراده در او موجود است و در عین حال او مختار على الاطلاق نیز نیست؛ زیرا مقدمات کار در اختیار او نیست. و این همان معناى امر بین امرین است که بر تمام افعال صادره از انسان حاکم است. پس آموزه ی امر بین امرین اثبات اختیار انسان با حفظ ارتباط على و معلولى آن به اراده الاهى است و در برابر ناتوانى تحلیلى دو نظریه جبر و تفویض به خوبى افعال اختیارى انسان را تبیین مىکند.
آثار اعتقاد به جبر در جامعه
معتقد شدن به جبر، آثار بدی در جامعه میگذارد و ابعاد مختلف زندگی انسان را تحت تأثیر خود قرار میدهد. این عقیده، مانند میکروب بیماری فلج، روح و اراده انسان را فلج میسازد؛ چرا که این مسلک، انسان را کاملاً فاقد اختیار و آزادی میداند.
در اینجا برخی از آثار منفی اعتقاد به جبر در جامعه بیان میشود:
1. افزایش ظلم و تعدّی: این طرز تفکر، دست چپاول زورگویان را درازتر میسازد؛ زیرا این افراد، مقام و اموالی را که غصب کردهاند، نعمتهایی از جانب خدا به شمار میآورند؛ چرا که طبق این عقیده برای خود ارادهای در کسب آن نمیبینند.
2. افزایش خضوع در برابر ظلم: این عقیده از طرفی دیگر، ظلمپذیری را رواج داده و موجب میشود، برخی از افراد جامعه، به خود حق اعتراض و گرفتن حقشان را ندهند و این افراد وظیفه خود را صبر در برابر جبر الهی بدانند؛ زیرا آنها چنین میاندیشند هر بلایی که بر آنان وارد میشود، مستقیماً از جانب خدا است و مقابله با آن خلاف مقام تسلیم و رضایت نسبت به خواست الهی است.
3. رواج فساد: چون این مکتب رابطهای بین اعمال و شخصیت انسان و آینده سعادتبار و شقاوتبارش قائل نیست، معتقدان به این نظریه هرگز در فکر تقویت شخصیت و اصلاح اخلاق و اعمال خود نمیافتند و همه چیز را به تقدیر و سرنوشت میسپارند که این موجب اصلاح نشدن جامعه و رواج فساد در آن میگردد.
4. سلب مسئولیت و پوچگرایی: لازمه اعتقاد به جبر، سلب مسئولیت از انسان است که به معناى نفى مهمترین ویژگى موجود در انسان میباشد. این امر منتهی به پوچى و بیهودگى هر نظام تربیتى و اخلاقى و حقوقى و از جمله نظام تشریعى اسلام میشود؛ زیرا در صورتى که انسان، اختیارى در انجام کارهایش نداشته باشد دیگر جایى براى وظیفه و تکلیف و امر و نهى و پاداش و کیفر، باقى نخواهد ماند. این حالت منجر به ایجاد آشوب و بیسامانی در انجام تکالیف و وظایف اجتماعی خواهد شد.
فرآوری: آمنه اسفندیاری
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منبع: سایت اسلام کوئیست