تبیان، دستیار زندگی
حـكـمـت خـداى حـكـیـم اقـتضا مى كند كه مرگ ، پایان زندگى نباشد؛ زیرا در این صورت ، كار خداوند كار كوزه گرى را مى ماند كه كوزه ها را از صبح تا شام مى سازد و پس از خشك شدن ، بر زمین مى كوبد و خرد مى كند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ضرورت وجود معاد

معاد


یکی از مسائل مهم که از دیر باز مورد توجه ادیان و متکلمان و فلاسفه قرار گرفته، مسئله معاد و زندگی بعد از مرگ است. پیروان ادیان همگی معتقد به زندگی بعد از مرگ بوده و آن را یکی از اساسی ترین مسائل مذهبی به حساب می آورند.
معاد در اسلام به معنای بر انگیخته شدن انسان بعد از مرگ است که انسان مجدداً زنده شده و در حیاتی جدید به حساب اعمال وی رسیدگی خواهد شد و در نهایت نیکوکاران در بهشت به نعمت های اخروی نائل شده و بدکاران در جهنم به کیفر اعمال زشت خود خواهند رسید. این عقیده به طور کلی و صرف نظر از جزئیات آن مورد اتفاق همه متکلمان و فلاسفه الهی بوده و هر مسلمانی طبق قرآن نسبت به آن اعتقاد دارد.

قرآن با دلایل روشن، قطعى بودن معاد و برانگیختگى بشر را پس از مرگ، ثابت نموده، و آن را یک رویداد حتمى تلقى مى کند.

ما در این مقاله به برخی از دلایل اثبات معاد میپردازیم:

1ـ بیهوده نبودن خلقت انسان و جهان

(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ). (مۆمنون/155,)

«آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریده ایم واین که شما به سوى ما باز نمى گردید؟».

سپس در آیه بعد خداوند را از هر گونه صفت نقص منزه دانسته مى فرماید:

(فَتَعالَى اللّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ). (مۆمنون/116,)

«برتر است خدایى که فرمانرواى بر حق است و جز او خدایى نیست او پروردگار عرش زیبا است».

(وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالأَرْضَ وَما بَیْنَهُما لاعِبینَ * ما خَلَقْناهُما إِلاّ بِالْحَقّ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ * إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقاتُهُمْ أَجْمَعینَ). (دخان/40 ـ 38,)

«ما آسمان و زمین و آنچه را که در میان آنها است بازیگرانه وبى هدف خلق نکردیم، ما آنها را جز به حق (حکمت) نیافریدیم، هر چند اکثر آنان نمى دانند، محققاً روز قیامت (یکى از اسامى قیامت«یوم الفصل» است، زیرا در قیامت حق و باطل از هم جدا مى شوند.) وعده گاه همه آنان است.

حـكـمـت خـداى حـكـیـم اقـتضا مى كند كه مرگ ، پایان زندگى نباشد؛ زیرا در این صورت ، كار خداوند كار كوزه گرى را مى ماند كه كوزه ها را از صبح تا شام مى سازد و پس از خشك شدن ، بر زمین مى كوبد و خرد مى كند

2ـ عدالت خداوند

در مـیـان آفریدگان، انسان داراى ویژگى ((اختیار)) است. از این رو، بسا كه از آزادى و اختیار خـود بـه بـدى بـهـره بـرد و از عـمل به فرامین الهى روى برگرداند و به حقوق دیگران به ویژه یتیمان، ناتوانان و بیچارگان دست دراز كند و حتى با پیامبران و مۆمنان نیز به مبارزه برخیزد.

سرانجام روزى فرا مى رسد كه ستمگر و ستمدیده، مۆ من و كافر، هر دو مى میرند، درحالى كه مـۆمـن، پـاداش اعـمـالش را نـگـرفـتـه و كـافـر بـه كـیـفـر كـردارش نـرسـیـده اسـت، و حـق پـایـمـال شـده مـظـلوم نـیـز از سـتـمـگـر گـرفـتـه نـشـده اسـت. حال اگر پس از این جهان، جهانى دیگر به نام (آخرت) در پیش نباشد كه هر كس نتیجه بدى و خوبى كردار خود را ببیند، آیا با عدالت خداوند سازگار است؟!

پـس، عـدالت خـداونـد ایجاب مى كند كه از پس امروز، فردایى باشد، تا هر كس نتایج تلخ و شـیـریـن اعـمال خود را بنگرد و پاداش و كیفرى شایسته ببیند. خداى بزرگ در قرآن كریم مى فرماید:

(اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقینَ كَالْفُجّارِ) (ص، آیه 28( آیا پرهیزگاران را همچون فاجران قرار مى دهیم ؟!

یـعـنـى چـنـیـن نـیـسـت كه آنان برابر باشند و البته نابرابرى آنان در دنیا آشكار نمى شود و نـاگـزیـر بـایـد قـیـامـتـى بـاشـد كـه تـفـاوت آنـان در دادگـاه عدل الهى نمود یابد.

3ـ حكمت خداوند

حـكـمـت خـداى حـكـیـم اقـتضا مى كند كه مرگ، پایان زندگى نباشد؛ زیرا در این صورت، كار خداوند كار كوزه گرى را مى ماند كه كوزه ها را از صبح تا شام مى سازد و پس از خشك شدن، بر زمین مى كوبد و خرد مى كند.

یکى از اسامى قیامت«یوم الفصل» است، زیرا در قیامت حق و باطل از هم جدا مى شوند

خدا انسان را آفریده و از ناتوانى به توانایى، و از نادانى به دانایى رسانیده است و چون انـسـان بـه كـمال دنیایى دست مى یابد، او را هلاك مى سازد. اما آیا با این مرگ همه چیز پایان مـى پـذیرد؟ اگر چنین باشد، خردمندانه و حكیمانه نیست . حكیمانه این است كه اگر انسان امكان تـعـالى و تـكـامـلى بـیشتر دارد، بسترش براى او فراهم گردد، و انسان بدان دست یابد و با مرگ، نیست و نابود نشود.

4ـ جاویدان طلبى انسان

حسّ بقا و میل به ماندن، یك درخواست فطرى در وجود انسان است. همه انسان ها زندگى را دوست دارنـد و مى خواهند باشند، و زندگى آنان با مرگ پایان نپذیرد و دستخوش نیستى و نابودى نشود. از این رو، انسان ها از یك سو بنابر اقتضاى فطرتشان از مرگ مى گریزند و از سوى دیـگـر بـراى مـانـدن و جـاویـدان شـدن دسـت بـه كـوشـش مـى زنـنـد. بـه عـنـوان مـثـال، آنـان مـى كـوشـنـد خـانـه هـایـى مـحـكـم و بـنـاهـایـى اسـتـوار و مـانـدنـى بـسـازنـد، و مـال و ثـروتـى فراوان بیندوزند و از بیمارى هاى جسمى به دور باشند. این بدان معناست كه جـاویـدان طـلبـى و حـسّ بـقـا، جـزو خـواسـتـه هـاى درونـى انـسـان اسـت و از فـطـرت اصیل او سرچشمه مى گیرد.

وجـود هـر امـر فـطرى، دلیل بر وجود متعلق آن در خارج است. با توجه به این كه این جهان و موجوداتش ، به ویژه انسان دستخوش مرگ و نیستى مى شوند، وجود جهانى دیگر جز این جهان ـ كه قرآن آن را سراى باقى و جاودانى مى خواند ـ براى تحقق این امر فطرى ضرورى است.

                                                                                                                                               فرآوری: اسفندیاری

بخش اعتقادات شیعه تبیان


منابع:

یکصد درس از زندگانی امام علی علیه السلام ـ پژوهشکده تحقیقات اسلامی

سایت زهد

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.