تبیان، دستیار زندگی
نامه را باز كردم و همین كه مشغول خواندن آن شدم‎، دیدم‎ نامه خیلی ملكوتی است‎. الفاظ شبیه الفاظ متداول ما بود، ولی نورانیّتی خاص در آن بود. دوست ما اظهار می‎دارد كه با خواندن نامه در حال رؤیا منقلب شدم‎. بعد علاّمه امینی می‎گوید كه‎: به جعفری سلام برسانید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خدایا، این دست که بود؟

نهج البلاغه

خیلی مواقع در زندگی تک تک ما انسان ها پیش امده که برخوردار از نعمت بزرگی در زندگی خویش بوده ایم ولی به دلیل اینکه آن نعمت را نمی شناختیم و نسبت به آن معرفتی نداشتیم از آن جدا مانده و زندگی خود را در کمال تاریکی گذرانده ایم. بنظرمیرسد یکی از این نعمات بزرگ کتاب ارزشمند نهج البلاغه است. اگر شما هم مانند من به این درد مبتلایید حتما این مقاله را بخوانید!

كلاس نهج‎البلاغه در بهشت

علاّمه حسن‎زاده آملی در خاطرات خود می‎فرماید:

مرحوم آیت‎اللّه الهی قمشه‎ای (عارف فرزانه و فیلسوف عظیم‎الشّأن و مفسّر و حكیم والامقام‎) بارها در عظمت شأن نهج‎البلاغه می‎فرمود:

«برویم بهشت‎، نهج‎البلاغه را خدمت امیرالمۆمنین‎(علیه السلام) درس بخوانیم‎، تا بفهمیم آن حضرت چه فرموده است‎.» همین فرمایشش را فرزندش آقاّ نظام‎الدین بعد از مراسم روز هفت مرحوم الهی از كنار تربتش در وادی‎السلام قم بیرون می‎آمدیم و خداحافظی می‎كردیم به ما فرمود: آقایم‎ رفت خدمت امیرالمۆمنین‎(علیه السلام) نهج‎البلاغه بخواند.

سجده بر نهج‎البلاغه

ابن ابی‎الحدید شارح بزرگ نهج‎البلاغه می‎گوید:

«من سوگند می‎خورم به همان كسی كه تمام امّت‎ها به او سوگند یاد می‎كنند كه این خطبه (خطبه‎ی 221 نهج‎البلاغه‎) را از پنجاه سال قبل تاكنون بیش از هزار بار خوانده‎ام و هر زمان آن را می‎خواندم‎، خوف و وحشت و بیداری‎ عمیقی تمام وجود مرا در بر می‎گرفت‎، و در قلب من اثری شگفت‎ می‎گذاشت و در اعضای پیكرم لرزشی پدید می‎آورد. هر زمان در مضامین‎ آن دقّت می‎كردم‎، به یاد مردگان از خانواده و بستگان و دوستانم می‎افتادم و چنان می‎پنداشتم كه من همان كسی هستم كه امام در لابه‎لای این خطبه‎ وصف می‎كند. چقدر واعظان و خطیبان و فصیحان در این خصوص‎ گفته‎اند و چه‎قدر من در برابر سخنان آنان به طور مكرّر قرار گرفته‎ام‎، امّا در هیچ كدام تأثیری را كه این كلام در دل و روح من می‎گذارد، ندیده‎ام‎.»

بعد از عنایت نجف اشرف ــ در آن ماجرا امام علی‎(علیه السلام) را در حجره‎ام زیارت‎ كردم و جمال مباركش را سیر نگاه كردم‎ ــ یك بار دیگر نیز آقا، مرا در منزل‎ تهران مشمول عنایت خویش قرار دادند، وقتی كه مشغول تفسیر نهج‎البلاغه‎ بودم‎...

آیت‎اللّه جوادی آملی می‎فرماید:

«ابن ابی‎الحدید (در خصوص خطبه‎ی 221) می‎گوید: اگر تمام فصحای‎ عرب در یك جا نشسته باشند و این خطبه‎ی علی‎بن ابی‎طالب‎(علیه السلام) قرائت‎ شود، شایسته است كه همه‎ی آنان سجده كنند. همان طور كه قرآن‎ سوره‎هایی دارد كه در آن سوره‎ها آیاتی است كه اگر آن آیات خوانده‎ شود، باید سجده كرد. علی‎بن ابی‎طالب‎(علیه السلام) هم خُطَبی دارد كه یكی از خُطَب این است‎؛ اگر این خطبه برای خردمندان فصیح و بلیغ و كارشناسان‎ فصاحت و بلاغت تلاوت شود، آنان باید سجده كنند.

آیت‎اللّه جوادی آملی می‎فرماید: این معنی در حضور درس استاد علاّمه‎ طباطبایی ــ دام‎ظّله ــ مطرح شد كه چگونه ابن ابی‎الحدید چنین تدبیر بلندی دارد؟ استاد فرمود: ابن ابی‎الحدید گزاف نگفته است‎؛ زیرا اگر سجده است برای كلام‎ خداست و همان محتوای قرآنی است كه به صورت خُطَب علی‎بن ابی‎طالب‎(علیه السلام) درآمده است‎. در حقیقت برای كلام خداوند دارند سجده می‎كنند، نه برای كلام‎ مخلوق خدا.»

علامه امینی

پیام علاّمه امینی‎(ره‎)

از سال (1354 ش‎) اندیشه‎ی دیرین شروع كار تفسیر نهج‎البلاغه‎، بر ذهن علاّمه‎ جعفری هجوم می‎آورد، و او را سخت به خود مشغول می‎داشت‎. امّا معلوم نبود كه‎ چرا كار هر روز به تأخیر می‎افتاد و عملی نمی‎شد. این چنین بود، تا این كه حادثه‎، مهمّی پیش آمد؛

علاّمه محمّدتقی جعفری می‎فرماید: در امتداد مطالعات خود، در دوران تحصیل در حوزه و پس از آن در مسیر كارهای علمی‎، پی بردم كه نهج‎البلاغه به‎ روابط چهارگانه‎ی انسان پرداخته است و با حالات و اِشرافی كه امیرالمۆمنین‎ داشته‎اند، از موضوعات چهارگانه‎ی ارتباط انسان با خویشتن‎، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با همنوع و ارتباط انسان با هستی‎، سخن گفته است‎.

من همواره به این موضوع توجّه می‎كردم‎، ولی بر اثر اشتغالات علمی‎، كار روی‎ نهج‎البلاغه به تأخیر می‎افتاد، تا این كه یكی از دوستان ما، در حالت رۆیا علاّمه‎ امینی (صاحب الغدیر) را می‎بیند! علاّمه امینی در جایی نشسته بودند و از آن فرد سۆال می‎كنند كه‎: آیا جعفری را می‎شناسید؟آن فرد می‎گوید: بله‎. علاّمه امینی ‎می‎گوید: نامه‎ای می‎دهم به ایشان بدهید. وی از علاّمه امینی می‎پرسد: آیا اجازه‎ دارم نامه را باز كنم و بخوانم‎؟

علاّمه امینی می‎گوید: اشكالی ندارد!

دوست ما می‎گوید: نامه را باز كردم و همین كه مشغول خواندن آن شدم‎، دیدم‎ نامه خیلی ملكوتی است‎. الفاظ شبیه الفاظ متداول ما بود، ولی نورانیّتی خاص در آن بود. دوست ما اظهار می‎دارد كه با خواندن نامه در حال رۆیا منقلب شدم‎. بعد علاّمه امینی می‎گوید كه‎: به جعفری سلام برسانید و بگویید: ما كه به این دنیا آمده‎ایم‎، دیگر نمی‎توانیم كاری بكنیم‎، ولی آقای جعفری كه در آن دنیا هستند، كار نهج‎البلاغه را به تأخیر نیندازند. ما این مطلب را جدّی گرفتیم و مشغول‎ شدیم‎.»

استاد علاّمه جعفری در توضیح مطلب می‎افزاید:

«البتّه حدود یك سال بود كه این جانب در فكر ترجمه و تفسیر نهج‎البلاغه‎ بودم‎، اما‎ پس از آن كه این شخص عزیز، جریان رۆیای خود را بیان‎ كرد، تصمیم نهایی برای كار ترجمه و تفسیر را گرفتم و تاكنون كه 5 مرداد 1364 است‎، به این كار مشغولم و از خداوند ارحم‎الرّاحمین و خفی‎الالطاف مسألت می‎نمایم كه این‎جانب را به اتمام آن نایل و به عمل به‎ آنچه می‎نویسم‎، موفّقم فرماید.

خدایا! این دست كه بود؟

ناقل این قضیه‎ی شگفت‎انگیز و تاریخی‎، علاّمه جعفری است كه آن را به‎ صورت كاملاً خصوصی‎، به یكی از ارادتمندان خویش نقل كرده است‎. شخص‎ مذكور گوید:

روزی به استاد از جریان ملاقات عجیب‎شان با حضرت امیرالمۆمنین در نجف‎ اشرف سخن به میان آوردم (من چون این جریان را از علاّمه حسن‎زاده آملی‎ شنیده بودم‎) با اصرار تمام از ایشان پرسیدم كه‎: آیا این جریان حقیقت دارد؟! استاد به محض شنیدن سخنان من منقلب شده و جریان ملاقات دوم خود با حضرت‎ امیر(علیه السلام) را این‎گونه تعریف كرد:

نامه را باز كردم و همین كه مشغول خواندن آن شدم‎، دیدم‎ نامه خیلی ملكوتی است‎. الفاظ شبیه الفاظ متداول ما بود، ولی نورانیّتی خاص در آن بود. دوست ما اظهار می‎دارد كه با خواندن نامه در حال رۆیا منقلب شدم‎. بعد علاّمه امینی می‎گوید كه‎: به جعفری سلام برسانید و بگویید: ما كه به این دنیا آمده‎ایم‎، دیگر نمی‎توانیم كاری بكنیم‎، ولی آقای جعفری كه در آن دنیا هستند، كار نهج‎البلاغه را به تأخیر نیندازند. ما این مطلب را جدّی گرفتیم و مشغول‎ شدیم‎.»

«بعد از عنایت نجف اشرف ــ در آن ماجرا امام علی‎(علیه السلام) را در حجره‎ام زیارت‎ كردم و جمال مباركش را سیر نگاه كردم‎ ــ یك بار دیگر نیز آقا، مرا در منزل‎ تهران مشمول عنایت خویش  قرار دادند، وقتی كه مشغول تفسیر نهج‎البلاغه‎ بودم‎...

جریان از این قرار است كه‎: روزی در كتابخانه‎ام نشسته و مشغول نوشتن یكی از مجلّدات ترجمه و تفسیر نهج‎البلاغه بودم كه از عقب‎، دستی را بر دوشم احساس‎ كردم و ظاهراً صدایی هم شنیدم كه می‎فرمود: دستتان درد نكند! امّا وقتی برگشتم و به عقب نگاه كردم‎، كسی را مشاهده نكردم‎! شگفتا! من وجود دستی را بر شانه‎ام‎ حس نموده‎ام و جمله‎ای با این مضمون شنیده‎ام‎، ولی هیچ‎كس در این جا نیست‎! خدایا این دست و صدای چه كسی بود؟... در این لحظه برایم حال عجیبی دست‎ داد و غوغای وصف‎ناپذیری سراسر وجودم را در بر گرفت‎! دیدم مثل این كه روح‎ می‎خواهد از جسد خارج شود و گویا تمام كرده‎ام‎. از جا برخاسته و ناخودآگاه‎ كتابخانه را با كتاب‎ها به حیاط ریختم‎، ولی حال همان بود و بدن به شكل عادی بر نمی‎گشت‎! این بار با جارو، حیاط را جارو نمودم تا بلكه آرام گیرد، ولی‎... خلاصه‎، هر كاری كردم‎، دیدم روح در كالبد نمی‎ایستد و می‎خواهد پرواز كند! به فكرم‎ رسید قرآن بخوانم و گریه و نیایش كنم تا شاید نیایش‎، تعادل را كم‎كم باز گرداند همچنین نیز شد... بعد از آن حادثه‎، به هر كتابی در هر موضوعی كه مراجعه نموده و مطالعه می‎كردم‎، می‎دیدم آن را بلد هستم و قبلاً خوانده و مطّلعم‎؛ شیمی‎، فیزیك‎، تاریخ‎...»

بخش نهج البلاغه تبیان


منبع: سایت موسسه قرآن و نهج البلاغه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.