چگونه بی مال و بدون تبار عزتمند شویم ؟!
شرح دعای افتتاح قسمت ششم
عزتمندی و عزیز بودن چیزی موهبتی است بزرگ که همه ما به نوعی خواهان آن هستیم ، اما باید دید عزت مندی در چیست و عزیز کیست ؟
«الذی بعد فلا یرى وقرب فشهد النجوى تبارک وتعالى» او مبارک و متعال است و عظمت و والایی از آن اوست. این صفات صفات عظمت خداوند است.
ما بنا به عادتی که داریم در صفات مردم اغراق میکنیم، میگوییم فلانی عظیم است، فلانی بزرگ است، فلانی قهرمان است، فلانی مالک است و از این قبیل. در بسیاری موارد اغراق ما در مردم باعث میشود که از اغراق در باره خداوند باز بمانیم. در بسیاری از موارد مردم را متذکر میشویم، ولی خدا را فراموش میکنیم. «وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ» (الأحزاب/37).
صفاتی که شرح آن را بعداً خواهیم آورد، صفاتی هستند که به باور انسان از خداوند در مقایسه با سایر مردم تعلق دارند.
«الحمد لله الذی لیس منازع یعادله ولا شبیه یشاکله ولا ظهیر یعاضده، قهر بعزته الأعزاء وتواضع لعظمته العظماء، فبلغ بقدرته ما یشاء.»
خداوند از آفریدههایش بینیاز است
«الحمد لله الذی لیس منازع یعادله»، اگر به همه قدرتهای موجود در هستی نگاه کنیم، همه قدرتمندان موجود در هستی را ببینیم، مردمی را میبینیم که نافرمانی خداوند میکنند و در برابر خواستههای خداوند به نزاع بر میخیزند. ولی در میان اینها هیچ کسی نیست که با قدرت و قوت و سیطره خداوند برابر نماید.
«الحمد لله الذی لیس منازع یعادله ولا شبیه یشاکله»، هیچ کس شبیه خداوند نیست «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ» (الشّورى/11). هر چیزی را که تصور کنی، غیر خداوند است و کم یا زیاد شباهتی با خداوند ندارد. بنابراین «ولا شبیه یشاکله» معنایش این است که خداوند برتر از هر چیزی است و همه مردم چیزی ندارند که بواسطه آن نزدیک خداوند شوند.
در هستی، نه پیامبر و نه وصی و نه نبی و نه پادشاه و نه جباری در هستی وجود ندارد که ذرهای از الوهیت خداوند در او وجود داشته باشد. زیرا کسی که ذرهای از الوهیت نیز در او وجود داشته باشد، شبیه خداوند میشود.
حدیثی از امام حسن(علیه السلام) وجود دارد که آن حضرت میفرماید: «هرکه میخواهد بدون ایل و تبار عزتمند باشد و بدون مال و ثروت بینیاز باشد و بدون قدرتی هیبت و شکوه داشته باشد، باید از خودداری معصیت خدا به عزت طاعت او درآید.»
«ولا ظهیر یعاضده»، ظهیر به معنای کمککار یا یاور است که انسان از آن علیه دیگران یاری میگیرد. در حالی که خداوند نیازمند کسی نیست که او را یاری نماید. آیا خداوند به موسی(علیه السلام) نمیفرماید: «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ» (القصص/35)، واژه یعاضد از عضد گرفته شده است. وقتی میگویی: فلانی یاور من است. به این معناست که از او یاری میگیرم و با او خود را قوی میگردانم. زیرا خداوند به کسی نیاز ندارد و این مردم هستند که به خداوند نیازمند میباشند و او از همه مردم بینیاز است. «أنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ» (البقرة/165)، «یا أَیهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ» (فاطر/15)، بنابراین خداوند به کسی نیاز ندارد. وقتی در قرآن کریم میخوانیم: «وَلَینصُرَنَّ اللَّهُ مَن ینصُرُهُ» (الحجّ/40) یا «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ ینصُرْکُمْ وَیثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» (محمّد/7)، بدین معنا نیست که ذات خداوند نیازمند یاری تو میباشد، بلکه منظور این است که دین او را یاری کنی، اولیای الهی را یاری نمایی. این معنای یاری خداوند متعال است. زیرا او هرگز به کمک و مساعدت نیاز ندارد. «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» (یس/82).
خداوند قوی عزیز است
«قهر بعزته الأعزاء»، منظور از اعزاء همان قدرتمندان میباشد. انسان عزیز نمیشود مگر اینکه قوی باشد. زیرا قدرت عمق و معیار عزت است. ولی خداوند با عزت خود، قدرتمندان را مقهور کرده است.
وقتی به تشییع جنازه میروی، مستحب است که بگویی: «سبحان من تعزّز بالقدرة والبقاء وقهر عباده بالموت والفناء»، زیرا وقتی ایمان داری که خداوند همه بندگان خود را به مرگ محکوم کرده است و تنها اوست که باقی میماند، معنایش این است که باید به همه بندگان، حتی جباران و زورمداران، حتی آنها تکبر میورزند، در مقایسه با خداوند با نگاه تحقیر نگاه کنی. همه بزرگان نزد تو کوچکند و همه شریفان، در کنار شرافت تو حقیر به نظر میآیند.
«قهر بعزته الأعزاء»، زیرا همه مریض میشوند و میمیرند و همه فقیر میشوند و نیازمند خداوند میباشند.
در این باره حدیثی از امام حسن(علیه السلام) وجود دارد که آن حضرت میفرماید: «هرکه میخواهد بدون ایل و تبار عزتمند باشد و بدون مال و ثروت بینیاز باشد و بدون قدرتی هیبت و شکوه داشته باشد، باید از خودداری معصیت خدا به عزت طاعت او درآید.»
«وتواضع لعظمته العظماء»، زیرا هر عظیمی وقتی به عظمت خداوند نگاه میکند، در برابر خداوند سبحانه و تعالی احساس حقارت و کوچکی مینماید. زیرا همه عوامل و عناصر عظمت او، از خداوند نشأت گرفتهاند.
«فبلغ بقدرته ما یشاء.» قدرت خداوند در راستای مشیت او جریان مییابد. خداوند متعال میفرماید: «وَمَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً * وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ وَمَن یتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْراً» (الطّلاق/2-3)، این خداوند است که به زندگی این نظم را داده است.
«الحمد لله الذی یجیبنی حین أنادیه ویستر علی کل عورة وانا أعصیه ویعظم النعمة علی فلا أجازیه فکم من موهبة هنیئة قد أعطانی وعظیمة مخوفة قد کفانی وبهجة مونقة قد أرانی، فاثنی علیه حامدا واذکره مسبحاً.»
نعمتهای الهی بر بندگان
سپس انسان به حالت مهربانی و عشق ورزی در میآید و در مقام یادآوری الطاف و نعمتهای الهی، با حالتی عاطفی با خداوند به سخن گفتن میپردازد. «الحمد لله الذی یجیبنی حین أنادیه»، هر وقت که نیازمند شدم، با او سخن میگویم و بدون واسطه، رازهای خود را با او میگویم و او نیز نیازهای مرا برآورده میسازد و در هستی کسی غیر از خداوند نیست که ندای مرا پاسخ دهد و مورد اجابت قرار دهد.
«ویستر علی کل عورة وانا أعصیه»، معاصی و گناهان پیوسته در زندگی من جریان دارند. گناهان بزرگ و کوچک که اگر مردم از آنها مطلع شوند، مرا با سنگ خواهند زد و من در برابرشان رسوا خواهم شد. ولی خداوند با اینکه نافرمانیش را میکنم، باز گناهان مرا میپوشاند.
«ویعظم النعمة علی»، به من نعمتهای بیشمار مال و سلامتی و فرزند و نظایر آن عنایت کرده است. «فلا أجازیه»، من نمیتوانم این همه نعمت خداوند را تلافی کنم. در دعای ابوحمزه ثمالی آمده است: «تو با نعمتهایت بر ما دوستی کنی و ما به گناهان با تو معارضه و برابری کنیم. خیر تو بر ما نازل گردد و در برابر شر ما به سوی تو بالا آید و تو همیشه تا بوده و هست پادشاه بزرگوار و کریمی بودهای که از جانب ما کارهای زشت بهسوی تو آید ولی آنها جلوگیریات نکند از اینکه ما را به نعمتهای خود فراگیری و خود بر ما تفضل کنی. پس منزهی تو که چقدر بردباری و چه بزرگ و کریمی چه در آغاز (نعمت) و چه در ادامه آن.»
وقتی ایمان داری که خداوند همه بندگان خود را به مرگ محکوم کرده است و تنها اوست که باقی میماند، معنایش این است که باید به همه بندگان، حتی جباران و زورمداران، حتی آنها تکبر میورزند، در مقایسه با خداوند با نگاه تحقیر نگاه کنی. همه بزرگان نزد تو کوچکند و همه شریفان، در کنار شرافت تو حقیر به نظر میآیند.
سپس انسان به نفس خود نگاه میکند تا آثار نعمتهای الهی بر خود را ببیند. «فکم من موهبة هنیئة قد أعطانی»، میخوری و میآشامی و میپوشی و لذت میبری و میخوابی و راه میروی، همه اینها بخششهای خداوندی است که زندگی آرامی را برای تو فراهم کردهاند.
«وعظیمة مخوفة قد کفانی»، سپس انسان به گذشته خود میپردازد. اینکه چه خطرهای بسیاری را در زندگی خود پشت سر گذاشته است و خداوند او را از همه این خطرات نجات داد. هر کدام از ما خطرهایی داشته است، چه بیماری و چه اسلحه و چه هر هر نوع خطر دیگر.
«وبهجة مونقة قد أرانی»، خداوند به من شادابی صورت و شادابی بدنی عنایت کرده است، به من شادمانیهای زندگی داده است، به من همه چیز داده است تا با آنها به عرصههای گوناگون زندگی بپردازم. اگر خداوند مواهب و نعمتهای زندگی را به من عنایت کرده است و ترس و هراس را از من دور کرده است و به من شادمانی عنایت کرده است، من نیز باید وظیفه ستایشگری خود را انجام دهم. «فاثنی علیه حامداً»، در هر حال او را میستایم «واذکره مسبحاً.»، هر زمان لب به ستایش خداوند میگشایم و هر زمان تسبیح او را میگویم، تا اینکه با ستایشم جایگاه ثنای او را درک نمایم و با تسبیح خود عظمت او را دریابم.
فرآوری : محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع : بخش ترجمه مۆسسه علامه مرجع آیت الله العظمی سید محمد حسین فضل الله