تبیان، دستیار زندگی
داستان فیلم های اصغر فرهادی اتفاقات ساده ای است که پیچیده می شوند . راز این هزار توی وقایع در ناگزیری تصمیم گیری های آدمی است در زوایایی از زندگی که مغفول می ماند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شیوه‌ی نوشتن فرهادی


داستان فیلم های اصغر فرهادی اتفاقات ساده ای است که پیچیده می شوند . راز این هزار توی وقایع در ناگزیری تصمیم گیری های آدمی است در زوایایی از زندگی که مغفول می ماند.

اصغر فرهادی

اگر بدانیم که خواستگاه اصغر فرهادی بیش از آن که خود سینما باشد، ادبیات و به ویژه ادبیات نمایشی است، طرز تلقی از فیلم هایش نیز فرق می کند. فرهادی متن نمایشی فیلمش را طوری می نویسد که هم به الگوی زندگی جاری وفادار باشد و در عین حال در چارچوب عناصر  داستان و ادبیات دراماتیک قرار بگیرد.

با این وجود شیوه ی روایت فرهادی، سبک منحصر به فردی است. فرهادی در پی ایجاد الگوهای جدید داستانی و دراماتیک نیست،  به عنوان نمونه از ضد داستان استفاده نمی کند. چینش روند وقایع را تغییر نمی دهد و یا از الگوهای سورئال در روایتش بهره نمی گیرد.

متن نمایشی فیلم های فرهادی چیزی شبیه سی و شش وضعیت دراماتیک است با این تفاوت که چند مۆلفه ی مجرد را در یک مسیر موازی پیش می برد.

برخی از منتقدین فرهادی اتفاقاً این شیوه ی منحصر به فرد را چندان جوانمردانه نمی دانند. ادعای این گروه بر این اساس است که با مغفول گذاشتن تعدادی از ارکان و اسباب داستان، یک اتفاق ساده را پیچیده نشان می دهد. به عنوان نمونه در جدایی نادر از سیمین کافی بود تماشاچی از باردار بودن زن پرستار سالمند باخبر باشد و یا در "درباره ی الی ..." کافی بود از نامزد داشتن الی خبر می داشتیم، آن وقت دیگر دیدن و شنیدن داستان لطفی نداشت.

متن نمایشی فیلم های فرهادی چیزی شبیه سی و شش وضعیت دراماتیک است با این تفاوت که چند مۆلفه ی مجرد را در یک مسیر موازی پیش می برد

اما می شود علت شکل گیری این نقد را معلول نگاه به داستان و ادبیات نمایشی دانست. اگر نگاه به داستان نگاه سنت زده ی معطوف به نام های بزرگ باشد، پذیرش سبک های نوین و نام های جدید کمی سخت می شود.

گره های داستانی و بحران هایی که قهرمان در آن قرار می گیرد سبک رایج نگارش هر داستان دراماتیک است. نقاط مغفول مانده از درونیات یک شخص و یا اتفاقات در جریان زندگی، دستمایه ی اکثر متون نمایشی است با این تفاوت که در تعدادی از این متون غافلگیری از این نقاط مبهم بیشتر خود را نشان می دهد. داستان فیلم های فرهادی هم همین گونه است.

مثل یک فیلم یا داستان پلیسی است که فقط پلیس در آن وجود ندارد. خود آدمی های داستان در جریان کشف حقایق قرار می گیرند، با این تفاوت که در مسیر کشف واقعیت جنبه های روان شناختی هم به اندازه ی وقایع پررنگ و برجسته می شود.

داستان فیلم های فرهادی، اتفاقات به ظاهر ساده ای است که پیچیدگی های مخصوص به خود دارد. این پیچیدگی ها در زندگی همه ی انسان ها قابل مشاهده و لمس است. خصوصاً این که فرهادی آدمی های داستانش را در مسیر انتخاب قرار می دهد. انتخاب آن چه، آینده ی زندگی را رقم می زند.

خیانت، صداقت، هم زیستی مسالمت آمیز و مبارزه برای اثبات خویشتن از جمله ی اسامی معنایی هستند که در کنار تعلقات مادی در فیلم های فرهادی به آن ها پرداخته می شود.

در فیلم های فرهادی خبری از فلسفه گرایی نیست. آدمی های فیلم های فرهادی آدمی های ساده ای هستند. مابه ازاء بیرونی دارند چه در شخصیت پردازی و روان شناسیشان و چه در وقایعی که برایشان اتفاق می افتد و اگر پیچیدگی وجود دارد در لحظاتی است که مجبور به تصمیم گیری می شوند. تصمیم گیری هایی که به اخلاقیات وابستگی دارد. البته این پیچیدگی ها معطوف به عدم اشراف به همه ی آن چه در اطرافشان می گذرد نیز دیده می شود با این حال این ناگزیری زندگی است و به روش منحصر به فرد فرهادی مربوط نمی شود. اگر حیله ای هم در کار باشد، فریبی است که از سوی زندگی و نا آگاهی ها انسان را تهدید می کند.

مجتبی شاعری

بخش سینما و تلویزیون تبیان