از پنجره های بلند دیروز تا قاب های سیمانی فردا
هوا حسابی گرفته بود. ابرهای سیاه تمام آسمان را پوشانده بودند. باران بهاری تند و بی امان میبارید. آنقدر تند که فکر میکردی دیگر بند نمیآید؛ اما بهار بود و میدانستم این وضعیت هم خیلی دوام ندارد.
طبیعت بهار همیشه از یک رنگی فراری است. آن روز هم بهار كار خودش را كرد. باران با همان سرعت که عابران بی چتر را غافلگیر کرده بود، به یک باره ایستاد. ابرها به حاشیه رفتند. آسمان خندید و خورشید نمایان شد. باد چون غلامی گوش به فرمان، وزیدن گرفت تا ابری در پهنه آسمان، رخ خورشید تابان را نپوشاند. آنقدر وزید تا همه ابرها را از آسمان شهر دور كرد. حالا آفتاب با تمام قدرتش میتابید و هوایی فوقالعاده را بر سر و روی عابران پیاده میبارید.
مادربزرگ آرام از پنجره بیرون را نگاه كرد و با تعجب گفت: «ای بابا؛ اینجا هم كه تا چشم كار میكنه فقط خونه هست و ساختمون. میخواستم ببینم رنگینكمون دراومده یا نه؟»
این حرف برای ما خیلی عجیب نبود اما بچههای كوچكتر خندیدند و گفتند: «مادرجون، رنگینكمون كه مال قصههاست.»
حرف برآمده از دل بی غل و غش این بچهها هر چند بر دل مینشست اما برای من هم عجیب بود، چه برسد به مادربزرگ، ولی كمی كه فكر كردم دیدم حق با آنهاست؛ حالا دیگر رنگینكمان هم در این شهر جایی ندارد و فقط لابهلای قصههای كودكانه میتوان سراغ آن را گرفت و نگاهش کرد.
كوچههای تنگ، چشم انتظار رنگین كمان
این روزها خیلی از هموطنانی که از شهرهای کوچک به پایتخت میآیند و گذرشان به یكی از كوچههای این شهر میافتد، میگویند انگار در این كوچهها دیگر نمیتوان به راحتی نفس كشید چه رسد به زندگی كردن! چندان هم تفاوتی ندارد محل زندگیتان در یك كوچه باشد یا خیابان و نزدیك بزرگراه. آنچه از پنجرههای خانه میبینیم، آپارتمانهای كوتاه و بلند نامتجانس است كه زندگی را برای اهالی این شهر دشوار ساخته.
با رشد شهرها و گسترش آپارتماننشینی، حالا دیگر در هر نقطه این شهر، خانههای یك طبقه قدیمی با حیاطهای بزرگ و پر از درختشان، جای خود را به آپارتمانهای چند طبقه دادهاند؛ آپارتمانهایی كه در آنها نه تنها خبری از گل و گیاه و طبیعت نیست، كه گویا طراحان در جاسازی بالكنی كوچك هم خساست به خرج دادهاند.
بعضی از معماران میگویند آپارتمانهای امروزی بزرگتر و راحتتر از خانههای قدیمی است و ارزشش را دارد كه آن خانهها در هم كوبیده و به جای آنها چندین آپارتمان چند صد متری بنا شود. در حالیكه متخصصان میگویند عدم وجود فضای سبز به اندازه كافی در آپارتمانهای امروزی نه تنها انسان را از طبیعت دور كرده بلكه باعث بروز مشكلات متعددی برای انسانها شده است؛ مشكلاتی از قبیل چاقی و اضافه وزن تا خستگی و افسردگی که حنجره زندگی انسان امروز را در چنگال خود میفشارند.
از طرف دیگر گاهی شاهدیم كه فضاهای سبز به راحتی در مسلخ آهن و سیمان نابود میشود و ساختمانهای چند طبقه جای كوچه باغهای قدیمی را میگیرد. به یقین صاحبان باغهای قدیمی كه امروز دیگر در بین ما نیستند هیچگاه تصورش را هم نمیكردند كه روزی باغ سرسبزشان كوچهای میشود با آپارتمانهایی كه در دو سویش صف كشیدهاند.
اما امروز شاهدیم كه چنین اتفاقاتی در گوشه و كنار شهرهای بزرگ رخ میدهد. غافل از اینكه، فضاهای سبز نه تنها ریه شهرها هستند و مشكل آلودگی هوا را تا حد زیادی برطرف میسازند كه میتوانند استرس و نگرانیهای انسان امروزی را هم به حداقل برساند.
گروهی از شهروندان هم طرفدار این ساختوسازها هستند و میگویند حالا كه تعداد پاركها و فضای سبز شهری بیش از پیش شده است، خوب است باغها را به آپارتمانهایی چند طبقه تبدیل كنند تا شهروندان بیشتری صاحب خانه شوند.
اما چه نظر این افراد درست باشد و چه آنهایی كه میخواهند خانههای قدیمی شهرشان حفظ شود و با نگاه به آنها خاطرههایی زنده گردد، نباید یک نکته را از یاد ببریم و آن اینکه معماران هم باید به فكر ساختوسازهای صحیح آپارتمانها باشند. یعنی در این آپارتمانها هم – هر چقدر كوچك - باید امكانی فراهم شود تا بتوان از نور خورشید استفاده كرد و در آن جایی برای چند گلدان و فضای سبز كوچك آپارتمانی اختصاص داد.
از پنجرههای بلند دیروز تا قابهای سیمانی امروز
نمیدانم چند سال دارید؟ نمیدانم تصویر خانههای قدیمی در ذهنتان به یادگار مانده است یا نه؟ همان خانههایی كه سقفهایش بلند بود و هر اتاقش چندین پنجره داشت؛ با شیشههای چند ضلعی رنگارنگ. همان خانهها كه گاهی حیاطش بزرگتر از بنای خود خانه بود. حالا ما و امثال ما آن خانههای دلباز و پر از نور را با این آپارتمانهای تنگ و تاریك عوض كردهایم. چقدر راحت پنجرههای بزرگ و بلند دیروز را با پنجرههای امروزی كه دیگر فقط اسم پنجره را یدك میكشد، عوض كردهایم! پنجرههایی كه از ترس دود و آلودگی صوتی آنها را دوجداره میكنیم و دلمان هم خوش است كه خانهمان پنجره دارد.
حالا در خانههایی زندگی میكنیم كه گاه شب و روز در آن فرقی با هم ندارد و تنها نوری كه در آن تابیده میشود، نور لامپ كم مصرف چسبیده به سقف است. اگر هم پنجرهای داریم، تنها تصویرش دیوار سیمانی همسایه روبرو است. دیوارهایی كه گاه اینقدر به هم نزدیك است كه فكر میكنیم اگر دستمان را كمی درازتر كنیم میتوانیم دیوار سرد سیمانی را لمس كنیم.
این روزها، ساخت و ساز در شهرهای كوچك و بزرگ آن چنان رونق گرفته كه دیگر كسی به فكر آرامش خانهها نیست. انگار همه چیز فقط در طبقههای بیشتر و اتاقهای بزرگتر خلاصه میشود. غافل از اینكه ساكنان خانه به آرامش هم نیاز دارند.
شاید افزایش جمعیت و تغییر سبك زندگی مردم عامل اصلی ایجاد چنین شرایطی باشد اما نباید یادمان برود انسان نیازهایی دارد كه اگر به فكرش نباشیم، زمینهساز ایجاد مشكلات متعددی خواهد شد.
زندگی در خانههایی كه نور خورشید راهی به داخل آن ندارد و خبری از فضای سبز در آن نیست میتواند خلق و خوی خشن و افسرده انسان امروزی را تشدید كند و آرامش اعضای خانواده را برهم بزند. بنابراین خوب است در مورد ساخت و ساز و بنا كردن آپارتمانهای چندین طبقه در كوچههای باریك شهر، یك بار دیگر تجدید نظر شود؛ شاید راهحلهای بهتری هم وجود داشته باشد.
كسب درآمد بیشتر هیچگاه نباید و نمیتواند هدف اصلی یک مجموعه باشد؛ گاهی باید نكات دیگری را هم در كنار این موضوع مدنظر قرار داد.
با این وجود، آنچه مشخص است اینكه به طور حتم نمیتوان با گسترش شهرنشینی و افزایش جمعیت مقابله كرد. چه بخواهیم و چه نخواهیم، روز به روز تعداد ساكنان جامعه شهری بیشتر میشود و بر همین اساس باید برای زندگی انسانها در شهرها برنامه و طرحی دقیق داشت؛ برنامهای كه مسئولان شهری بهتر از هر كس دیگری میتوانند آن را تنظیم كنند تا شهری زیباتر، آرامتر و سرسبزتر از قبل داشته باشیم.
حالا که تغییر سمت و سوی معماری شهرها از خانههای سنتی به آپارتمانهای امروزی، پدیدهای اجتنابناپذیر است، باید متناسب با شرایط آب و هوایی، جمعیت، اقلیم و... در هر شهر، موقعیتهای بهتری برای مردم فراهم ساخت تا مسیر زندگی، سادهتر و شیرینتر طی شود.
زینب اسعدیبیگی
بخش اجتماعی تبیان