تبیان، دستیار زندگی
عبدالحسین برونسی، زاده ۳ شهریور ۱۳۲۱، روستای گلبوی کدکن توابع تربت حیدریه بود و در۲۳ اسفند ۱۳۶۳ عملیات بدر، شرق دجله به شهادت رسید، وی یکی از فرماندهان 8 سال دفاع مقدس بوده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهید کارگر

گذری بر زندگی شهید برونسی به مناسبت روز کاگر


عبدالحسین برونسی، زاده 3 شهریور 1321، روستای گلبوی کدکن توابع تربت حیدریه بود و در23 اسفند 1363 عملیات بدر، شرق دجله به شهادت رسید، وی یکی از فرماندهان 8 سال دفاع مقدس بوده است.

شهید برونسی

وی پس از چند بار تغییر شغل درآخر بنایی را انتخاب کرد و تا هنگام پیوستن به سپاه این شغل را ادامه داد. او همچنین ازانقلابیان مخالف حکومت پهلوی بود که چند بار توسط ساواک دستگیر و شکنجه شده و حکم اعدام او صادر شد اما با وقوع انقلاب از زندان رها شد.

دندان هایش ریخت اما کسی لو نرفت

وی در زمان رژیم پهلوی بارها دستگیر و توسط ساواک شکنجه شد. درباره یکی از موارد دستگیری گفته است:

در زندان به قدری جای ما تنگ بود که به نوبت چند نفر می‌خوابیدیم و چند نفر دیگر می‌ایستادیم.... با تخم مرغ و شیشه کوکاکولا ما را شکنجه می‌کردند..... همان اول که ما را گرفتند فکر می‌کردی چه کسی را گرفته‌اند. دور ما را گرفتند یک مسلسل را به پشتم گذاشتند دیگری را روی سینه‌ام و یکی هم سیلی می‌زد و می‌گفت: پدر سوخته بگو دوستان شما چه کسانی هستند. گفتم: من هیچ دوستی ندارم تک و تنها هستم، یکی از آنها گفت : نگاه کن پدر سوخته را هرچه کتک می‌زنیم رنگش تغییر نمی‌کند. می‌گفتند : ترا می‌کشیم، می‌گفتم : بکشید......به دهانم می‌زدند هر دندانی که می‌افتاد می‌گفتند. پدر سوخته دندان هایش دارد می‌ریزد و کسی را لو نمی‌دهد.

صدام برای سرش جایزه تعیین کرد

او پس از انقلاب به سپاه پیوست و در آغاز جنگ راهی جبهه شد. وی در این دوران مسئولیت‌های مختلفی داشت که در آخرین آن فرمانده تیپ هجدهم جوادالائمه بود که در سال 1363 طی عملیات بدر در شرق دجله شهید شد. وی 5 سال همزمان باکار به تحصیل علوم اسلامی نیز پرداخت.

بدلیل رشادت‌های وی و گروهانش در جنگ رسانه‌های عراقی نیر بارها با غیض از او یاد کرده و صدام برای سر او جایزه تعیین کرده بود.

گردان بلال با فرماندهی وی در جریان عملیات والفجر 3 موفق به فتح ارتفاعات کله قندی و به اسارت گرفتن سرهنگ جاسم یعقوب داماد و پسرخاله صدام گردید.

از قلبش از تمام نهادش این ندا بر می خواست و به صورت بلند و با فریاد می گفت: كه وعده ما سر چهار راه ، این چهار راه هم به اصطلاح پدی بود كه دشمن آورده بود، در عمق جزیره مجنون ایجاد كرده بود

در وصیت نامه شهید می خوانیم :

من با چشم باز این راه را  پیموده‌ام و ثابت قدم مانده ام؛ امیدوارم این قدم هایی که در راه خدا برداشته‌ام، خداوند آنها را قبول درگاه خودش قرار دهد و ما را از آتش جهنم نجات دهد. فرزندانم، خوب به قرآن گوش کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید. باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان باشید. همیشه آیات قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند.

پای خاطراتی از شهید عبدالحسین برونسی

شهید برونسی در عملیات بدر بسیار ناراحت و گرفته به نظر می رسید ، چون عملیات خیبر و آنچه در عملیات خیبر اتفاق افتاده بود ، خیلی برایش سنگین و متأثركننده بود و خیلی تأكید می كرد كه هیچكس اجازه عقب نشینی در این عملیات را ندارد. و باید ما به هدفمان برسیم ، حتی اگر تا آخرین نفرمان هم به شهات برسیم ، باید به سر چهار راه برسیم. واقعاً این را به عنوان شعار نمی گفت: از قلبش از تمام نهادش این ندا بر می خواست و به صورت بلند و با فریاد می گفت: كه وعده ما سر چهار راه ، این چهار راه هم به اصطلاح پدی بود كه دشمن در عمق جزیره مجنون ایجاد كرده بود.

شهید برونسی

یکی از دوستانش گفته است: در سال 52 یك روز شهید برونسی مرا با خودش به زاهدان برد . در مسافر خانه گذاشت و گفت : من می روم كاری دارم و بر می گردم اگر من دیر آمدم شما همینجا بمان و نگران هم نشو ، هرچه گفتم : كجا می خواهی بروی ، هیچ نگفت و رفت و شب نیامد و من خیلی نگران بودم . چون می دانستم كه انقلابی است . روز بعدش كه آمد دیدم كه خیلی خوشحال است. هنگام برگشت به مشهد هرچه خواهش كردم باز چیزی نگفت اما بعد از پیروزی انقلاب یك روز گفتم : بگو آن رفتن به زاهدان را چه بود .

بالاخره تعریف كرد و گفت : آقا من آنجا پیغامی از نماینده ویژه امام راحل در مشهد برای مقام معظم رهبری كه در ایرانشهر در تبعید به سر می برد داشتم . گفتم : پس چرا ما را بردی با خودت ؟ گفت : ترا بردم كه رد گم كنم چون جوان بودی .

تونی می گفت: شهید برونسی روز قبل از عملیات بدر روحیه عجیبی داشت. مدام اشك می ریخت، علت را كه پرسیدم،  گفت: دارم از بچه ها خداحافظی می كنم چرا كه خوابی دیده ام. سپس افزود: به صورت امانت برای شما نقل می كنم و آن اینكه: در خواب بی بی فاطمه زهرا (س) را دیدم كه فرمود: فلانی! فردا مهمان ما هستی، محل شهادت را هم نشان داد. همین چهار راهی كه در منطقه عملیاتی بدر (پد)فرود هلی كوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره می رود و من در همین چهار راه باید نماز بخوانم تا وقتی كه به سوی خدا پرواز كنم و بالاخره نیز این خواب در همان جا و همان وقتی كه گفته بود، به زیبایی تعبیر شد. و خود سردار شهید، شهادتین را خواند و بدینگونه عاشقی، فرهیخته ، سوی خدا پر كشید.

ما از عملیات خیبر ، سالم برگشتیم . این دفعه به شما می گویم ، آن دستوری كه حضرت امام در رابطه با منطقه بصره دادند كه اگر بخواهیم به اهدافمان برسیم ، من دو راه بیشتر ندارم

هیچ شکی نداشت

پیش از اینكه عملیات بدر آغاز شود ، ما به عنوان مسئول پشتیبانی می رفتیم خدمت فرمانده هان محترم از جمله شهید برونسی ، ظهر بود ساعت حدود 11/30 الی 12، فرمانده هان كنار جمعی از گردانهایشان نشسته بودند از جمله یكی از فرمانده ها شهید فرومندی بود، یکی از رزمندگان می گفت: جلو رفتم و احوالپرسی كردم و بعد پیرامون عملكرد گردان ابوالفضل(سلام الله علیه) كه در عملیات تشكیل شده بود ، سۆال كردم كه از نحوة پشتیبانی عملیات خیبر راضی بوده اید ؟ گفت : من از كار راضی هستم . خدا انشاء ا... كمكتان كند . اما یك چیزی كه به من گفت كه خیلی من را تكان داد ، گفت : فلانی ما از عملیات خیبر ، سالم برگشتیم . این دفعه به شما می گویم ، آن دستوری كه حضرت امام در رابطه با منطقه بصره دادند كه اگر بخواهیم به اهدافمان برسیم ، من دو راه بیشتر ندارم . می گفت : این دفعه یا به اهدافی كه نظر حضرت امام است می رسیم و یا جنازة من برمی گردد ،به غیر از این دو راه ، راه دیگری وجود ندارد ، خیلی برای من جالب بود . بعد با خودم گفتم : »آقای برونسی اینطوری محكم صحبت نكن «. گفت : قطعاً هیچ شكی ندارم . در این عملیات یا به اهدافی كه نظر امام است می رسیم یا اینكه جنازة من بر می گردد . بعد از عملیات هم دیدم كه واقعاً همینطوری شد ، جنازه اش هم برنگشت .

فرآوری : سامیه امینی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: سایت آوینی