تبیان، دستیار زندگی
بامداد 8 ژانویه، بولدوزرهای اسراییلی خانه¬های محله السمیری در شهر القراره را نابود کردند. این محله کمتر از یک کیلومتر با مرز غزه فاصله دارد . این قسمت حمله به محله یبنا در رفح و حمله به خانه سمیع الشیخ
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در رثای بی‌خانمانی


بامداد 8 ژانویه، بولدوزرهای اسراییلی خانه‌های محله السمیری در شهر "القراره" را نابود کردند. این محله کمتر از یک کیلومتر با مرز غزه فاصله دارد .

این قسمت حمله به محله یبنا در رفح و حمله به خانه سمیع الشیخ


 قسمت قبل: شهر القراره، شرق خان یونس

در رسای بی خانمانی

خانه سمیع الشیخ

خانه سمیع الشیخ، راننده آمبولانسی که تلاش کرد تا خانواده عابد ربو را نجات دهد، کاملا تخریب گردید.

او اینچنین به موسسه المیزان میگوید:

من راننده امبولانس بیمارستان "کمال عدوان" در جبلیه هستم. خانواده‌ای دارم هفده نفره. خانه من در "عزبت عابد ربو" است. عصر 3 ژانویه 2009 بود. صدای شلیکهای ممتد را می‌شنیدم. همراه با خانواده‌ام در طبقه همکف پناه گرفتیم. 3 روز تمام در این وصعیت بدون آب و برق سر کردیم.

چهارشنبه 7 ژانویه 2009، صدای شلیک و جیغ را از خانه همسایه‌هایش میشنود. او میگوید: "صدا خیلی نزدیک بود. فریادها و جیغها از خانه "محمد منیب عابد ربو" شنیده میشد. یک مرد و چند زن مدام فریاد میزدند "آمبولانس! امبولانس!". صدای خالد پسر محمد کاملا مشخص بود.

"سمیع" و پسرش "صائب" تصمیم میگیرند که آمبولانس را برده و به کمک همسایه‌‌شان برسند اما سربازان اسراییل  جلویشان را میگیرند:

"کمی به سمت شمال رفتیم. یک عراده تانک جلوی درب خانه محمد پارک کرده بود. دو سرباز روی تانک ایستاده بودند. یکی از آنها به من اشاره کرد که بایستم. ناگهان صدای یک سرباز بلندگوی تانک به من گفت که پیاده شوم و آرام آرام جلو بیایم. جلو رفتم و به سرباز ها رسیدم. یکی از آنها از من پرسید که چرا اینجایم. به او گفتم که برای کمک به همسایه‌ام و انتقال زخمی‌های خانه‌اش به اینجا آمده‌ام. به من دستور دادند که مبولانس را همانجا بگذارم و بطرف غرب بروم. من بناچار چنین کردم. در مسیر بسیاری از هم محله‌ها را دیدم که بازداشت شده و به طرف خیابان القدس میروند. پس از ساعاتی پیاده‌روی به جبلیه رسیدیم. در انجا به مدرسه سازمان ملل پناه بردیم. در آنجا شنیدم که دو تن از دختران خالد عابد ربو کشته شده و دختر دیگرش شدیدا زخمی است.

روز 18 ژانویه به ما اعلام کردند که اسراییل عقب کشیده است. برگشتیم به خانه. اما خانه‌ای وجود نداشت. یک ویرانه تمام عیار. آمبولانسم هم کاملا نابود شده بود. حالا اما یک آپارتمان در همان محله اجاره کرده‌ام.

ساعت تقریبا 2:05 دقیقه بعد از ظهر بود. زن و بچه هایم در خانه نبودند. من و بچه خواهرم "بها" در آشپزخانه مشغول خوردن ناهار بودیم. ناگهان انفجاری رخ داد که همه پنجره ها خرد شدند. به سمت بالکن شرقی رفتم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. خانه بغلی منفجر شده بود. همسایه‌ها در محله جمع شده بودند و از من هم میخواستند که سریعتر خانه را ترک کنم. اما من امتناع کردم.

حمله به محله یبنا در رفح

·        پناهگاههای کاملا تخریب شده       13

·        پناهگاههای با تخریب جزئی          30

·        ساکنین این پناهگاهها            271 نفر که شامل 114 کودک میشد

سعد الفرا (39 ساله) ساکن محله یبنا در اردوگاه مهاجران منطقه رفح، با همسر و 6 فرزندش زندگی میکرد. 31 دسامبر 2008 بود. هنوز جنگی شروع نشده بود. سعد به دیدار برادرش رفته بود. در مسیر بود که ارتش اسراییل به خانه‌اش حمله کردند. او با هیچ گروه مسلحی ارتباط نداشت و منزلش قربانی حمله‌ای عامدانه و بی‌دلیل شد.

سعد به المیزان چنین میگوید:

ساعت تقریبا 2:05 دقیقه بعد از ظهر بود. زن و بچه هایم در خانه نبودند. من و بچه خواهرم "بها" در آشپزخانه مشغول خوردن ناهار بودیم. ناگهان انفجاری رخ داد که همه پنجره ها خرد شدند. به سمت بالکن شرقی رفتم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. خانه بغلی منفجر شده بود. همسایه‌ها در محله جمع شده بودند و از من هم میخواستند که سریعتر خانه را ترک کنم. اما من امتناع کردم.

تا ساعت 2:20 دقیقه ناهارم را برداشتم و به سمت خانه برادرم که فقط 150 متر با خانه من فاصله داشت، حرکت کردم. خیلی از رسیدنم به آنجا نگذشته بود که ناگهان صدای انفجار مهیبی را نشیدم. دلم گفت که خانه من است. درست فهمیده بودم. با برادرم "محمد" به سمت خانه دویدم. خانه من ویران شده بود. من چه گناهی داشتم. نه مسلح بودم نه عضو هیچ گروهی.

سعد تا پایان جنگ در منزل برادرش ماند. او اکنون یک خانه اجاره کرده است. حتی پول تهیه وسایل را ندارد. فقط چند رخت البسه و همین.

ترجمه: محمدرضا صامتی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منابع:

مرکز حقوق بشر "المیزان"

شورای جهانی دفاع از حقوق کودکان