تبیان، دستیار زندگی
کتاب«کتلت سرد» شامل هشت داستان کوتاه با موضوعات روز اجتماعی است که در آنها اغلب به روابط سرد آدم‌ها در محیط های گوناگون اشاره و گاه کنکاشی در روحیات این افراد در مواجه با مسایل پیرامونشان صورت می‌گیرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سرمای درون آدم‌ها

نگاهی به مجموعه داستان «کتلت سرد» اثر امید پناهی آذر


کتاب«کتلت سرد» شامل هشت داستان کوتاه با موضوعات روز اجتماعی است که در آنها اغلب به روابط سرد آدم‌ها در محیط های گوناگون اشاره و گاه کنکاشی در روحیات این افراد در مواجه با مسایل پیرامونشان صورت می‌گیرد.

روایتی از سرمای درون آدم‌ها

موضوعات روز اجتماعی همواره از دغدغه های ثابت بسیاری از نویسندگان است که آنها با بهره گیری از ظرفیت های بالقوه آن، معمولا به خلق داستان هایی با پس زمینه های مشترک اجتماعی، اما وابسته به اندیشه ها و تفکرات شخصی نویسنده می پردازند. این نوع داستان‌ها در بین خوانندگان هم در دوره های مختلف تاریخی طرفداران خاص خود را داشته و دارد و شاید از این روی است که بسیاری از ناشران هم در هر شرایطی معمولا سعی کنند، ویترین خود را از کتاب هایی با موضوعات روز اجتماعی خالی نگذارند.

تازه‌ترین نمونه آن، انتشار مجموعه داستان«کتلت سرد» نوشته امید پناهی آذر است که اخیراً از سوی انتشارات هیلا در تهران چاپ و منتشر شده است. این مجموعه شامل هشت داستان کوتاه با عناوین «کتلت سرد»، «آیرخ»، «مایل به خاکستری»، «سکه ده شاهی»، «داداش معصوم»، «طیاره پرواز می کند»، «کارواش با آب سرد» و «زیر یک سقف» است که وجه مشترک آنها همانا پرداختن به موضوعات روز اجتماعی است که البته تعدادی از آنها در دایره زمان خاصی نمی گنجد و می شود گفت تا حدودی فرا زمانی هستند و ویژگی آنها پرداختن به درونیات افراد در شرایط خاص است.

در یکی از داستان های این کتاب با نام «سکه ده شاهی» می خوانیم:

همه سکه صدایش می کردند بجز عزیز که صداش می زد حلیمه خانم و آقاجون که خودش این اسم را روی او گذاشته بود. توی خواستگاری اش گفته بود: «این سکه ی شانس منه.» اما یک سال بعد با اینکه برایش بچه به دنیا آورده بود فقط او بود که صداش می زد «ده شاهی».

«ده شاهی آفتابه رو آب کن... ده شاهی خورجین رو بذار روی موتور.» آقا جون مادر عزیز را طلاق داده بود. زن دومش هم که خیلی خوشگل بوده، گفته: «من پایبند چیِ تو باشم؟ کچلیت یا بی پولیت؟» و طلاق گرفته بوده.

این سکه زن سومش بود که وقتی آقاجون نبود قاب عکس آقاجون با زن دومش را به طرف دیوار بر می گرداند...

در دو دستان ابتدای کتاب، سایه سنگین خاطرات یک دوره سنی خاص(دوران سربازی) بر سایر جنبه های داستان غلبه دارد. گویی نویسنده تعلق خاطری به یک دوره سنی و دوستان و هم دوره های خود در آن دوره(سربازی) داشته که سعی کرده با آوردن آنها به دنیای داستان، گامی در جهت ماندگاری این خاطره ها و حس ها بردارد که اتفاقاً تا حدودی هم موفق شده است. هر چند لایه های پنهان این داستان ها حکایت از واکاوی ذهن چند شخصت ویژه مانند«سیسیلی»، «فرانچسکو» (حجت)دارد؛ شخصیت هایی که اغلب در حالت های عادی در لاک خود فرو رفته اند و اگر کسی به سراغ شان نرود، بیشتر دوست دارند با تصورات ذهنی خود سرگرم باشد تا میان جمع باشند و بخواهند در کارهای روزمره با اطرافیان خود مشارکت داشته باشند.

جهان ذهنی و حتی رفتارهای حجت به شدت شخصی و منحصر فرد است. او تعلق خاطری به جهان مادیات ندارد و تا آن جا که از دستش بر می آید، داشته های خود را به اطرافیانش می بخشد. او در این کار تا آن جا پیش می رود که حتی باعث تنبیه خود هم می شود.

در جایی از داستان، وقتی یکی از دوستانش سراغ او را می گیرد، می شنود:«...تنبیهی فرستادنش پاسدارخونه!»

- چرا؟

- واسه پستی ها علاءالدین برده. این پاس‌بخش جدیدم گزارش داده.

- اینم دیگه شورشو در آورده. بیخود نیس بچه های موتوری اسمشو قدیس فرانچسکو گذاشتن!» (ص 27 و 28)

حجت بدون این که بخواهد خودنمایی کند، مانند فرانچسکوی قدیس همه‌ داشته هایش را بین نیازمندان در اطراف خود تقسیم می‌کند. در مقابل، شخصیت سیسیلی به شدت دچار توهم درونی است و دنیای اطرافش را مانند فضاهای فیلم های مافیایی می بیند. او حتی اطرافیانش را هم به اسم شخصیت های معروف فیلم های مافیایی خطاب می کند.

در این داستان ها راوی آدم منفعل و بی تحرکی است که بیشتر ناظر رفتارهای دیگران است. از نگاه شخصی و جهان بینی راوی چیزی دستگیر خواننده نمی شود، بلکه آن چه در ذهن مخاطب می ماند، نگاه خاص شخصیت هایی مانند سیسیلی و فرانچسکو است که متفاوت بودن آنها راز ماندگاری شان در ذهن خوانندگان می شود.

نویسنده تا آن جایی که توانسته از لحن خونسردی بهره گرفته تا نسبت به شخصیت های داستانی خود دچار احساسات و هیجان های آنی نشود. بنابر این، مخاطب در بیشتر داستان ها با شخصیت های خونسرد و بی تفاوت مواجه است که هیچ جاذبه ای هیجان آنها را بر نمی انگیزد.

یکی دیگر از آثار شاخص این مجموعه، داستان کوتاه «طیاره پرواز می کند»است که در ردیف داستان های منتقد اجتماعی قرار می گیرد.

شخصیت اصلی این داستان فردی در آستانه مرگ است که راوی او را «طیاره» خطاب می کند. او از افراد آسیب دیده اجتماعی است که به واسطه اشتباهات و رفتارهای خلاف قانون که در زندگی داشته، به مرگ محکوم شده و در آستانه اجرای حکم است. افرادی که برای تماشای مرگ او جمع شده اند، باعث حیرت او می شوند.

«طیاره گفت: تو این شصت هفتاد سال هیچ وقت این قد آدم بهم نگاه نکردند...» (ص 61) طیاره با آن که بیش از شش دهه عمر کرده است، اما هنوز نمی داند جای او در اجتماع کجاست و این از نکته های غم انگیز زندگی این شخصیت داستانی است. مرگ برای این شخصیت مانند پرواز یک طیاره است. همان طور که در پایان داستان وقتی نفسش بند می آید، مامور اجرای حکم می گوید: «فکر کنم پریده.»(ص 72) و به این شکل طیاره از دنیایی که برایش سراسر رنج و ناکامی بود پر می کشد و به مرگ بوسه می زند.

در داستان بعدی این مجموعه با عنوان «کارواش با آب سرد» باز هم با دنیای خاکستری متمایل به سردی و سیاهی مواجه هستیم که در آن از شور و هیجان زندگی چندان خبری نیست. البته در ابتدای داستان وقتی زن و مردی در هنگام مراجعه به یک کارواشی با ماشین مورد علاقه زن مواجه می شوند، زن از خود اشتیاق زیادی نشان می دهد که تا حدودی شورانگیز و احساسی است، اما هر چه روایت داستان جلوتر می رود، ابعاد بیشتری از رخوت و سردی در زندگی زن نمایان می شود.

در این داستان هیچ یک از آدم های به ظاهر خوشبخت، واقعاً خوشبخت نیستند. اگر هم تظاهر به خوشبختی می کنند، بیشتر به واسطه آن است که تقسیم بندی های اجتماعی آنها را این گونه معرفی می کند. لحن و بیان سرد و بی تفاوت نویسنده در توصیف موقعیت شخصیت های داستانی هم در خلق چنین فضاهایی موثر است.

نویسنده تا آن جایی که توانسته از لحن خونسردی بهره گرفته تا نسبت به شخصیت های داستانی خود دچار احساسات و هیجان های آنی نشود. بنابر این، مخاطب در بیشتر داستان ها با شخصیت های خونسرد و بی تفاوت مواجه است که هیچ جاذبه ای هیجان آنها را بر نمی انگیزد. سرمای پیوسته ای در طول روایت ها جاری است که مانند کلاغ سیاه روی جلد سفید کتاب، سرمای بی پایانی را به خواننده منتقل می کند تا هر وقت به یاد داستان های امید پناهی آذر افتاد، همزمان به یاد سرمای رخنه کرده در جان و دل شخصیت های داستانی او هم بیفتد که این مسئله از ویژگی خاص داستان های کتاب کتلت سرد است.

در یادداشت پشت جلد این کتاب از متن آن آمده است: «درست دیده بودیم. صورت و گردنش غرق خون بود. همین‌طور اونیفورمش. گردنش را گرفته بود و سرفه‌های عجیبی می‌کرد. دستش را جلو گرفته بود و نمی‌گذاشت نزدیکش برویم. خودش را کنار شیر آب باغچه انداخت و سر و گردنش را زیر آب گرفت. گریه می‌کرد و کف دستش را به زمین می‌کوبید. ما مبهوت مانده بودیم. زیر بغلش را که گرفتم، اثری از زخم ندیدم. نه او چیزی گفت و نه ما جرأت کردیم چیزی بپرسیم.»

چاپ اول(1391) مجموعه داستان«کتلت سرد»نوشته امید پناهی آذر با شمارگان 600 نسخه در87 صفحه و قیمت 4000 تومان از سوی انتشارات هیلا در تهران چاپ و منتشر شده است.

فرآوری: رویا فهیم

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان


منابع: خبرگزاری فارس، ایسنا، شبکه خبری سینمای ایران