تبیان، دستیار زندگی
سعید بیابانکی در یادداشتی از اصغر حاج‌حیدری (خاسته) به عنوان «شاعر بیدار روزگار خاموشی» یاد کرده است. این شاعر در یادداشتی در پی درگذشت اصغر حاج‌حیدری (خاسته) - شاعر آیینی - نوشته است:
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاعر بیدار روزگار خاموشی


سعید بیابانکی در یادداشتی از اصغر حاج‌حیدری (خاسته) به عنوان «شاعر بیدار روزگار خاموشی» یاد کرده است. این شاعر در یادداشتی در پی درگذشت اصغر حاج‌حیدری (خاسته) - شاعر آیینی -  نوشته است:

شاعر بیدار روزگار خاموشی

«نوشتن از مردی که به تو جرأت و جسارت سرودن داده است، در این روزهایی که او نیست، بسیار دشوار است. انگار همین دیروز بود. اولین سروده‌های بی‌سر و ته تو را که گمان می‌کردی شعر است، با اعتماد به نفس کامل فرستاده بودی به یک مسابقه شعر که کتابخانه شهر برگزار کرده بود. و آن مرد فردا با چه ذوقی به مدیر مدرسه زنگ زده بود و سراغت را گرفته بود. نگران و مضطرب آمدی پشت تلفن. بی این‌که بدانی کیست و چه کار دارد. او آن‌قدر ذوق کرده بود از آن ابیات دست و پا شکسته که گفت تو در مسابقه اول شده‌ای. و چقدر اولین جایزه‌ات برای اولین شعرهایت که یک جلد مثنوی مولانا بود، شیرین بود. او با آن صفا و سادگی‌اش چند شب بعد آمد در خانه شما. و به مادرت گفت: پسرت شاعر خوبی خواهد شد. اجازه بده با من به انجمن سروش بیاید. و مادرت هم گفت فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ.

از آن روز 28 سال گذشته است. آن مرد صمیمی که بعدها فهمیدی سرایدار یک دبیرستان است، دستت را گرفت و پا به پا برد. همه‌جا از وقت و فرصت خود می‌گذشت و می‌گفت سعید تو باید شعر بخوانی... و دیروز که بر دست‌های جمعیت بی‌شمار مردم خمینی‌شهر تشییع می‌شد، انگار آن همه خاطره و آن همه سادگی و خلوص را داشت با خودش زیر خاک می‌برد.

*

استاد اصغر حاج‌حیدری (خاسته) یک شاعر بالفطره بود؛ شاعری که شب یلدای سال 1324 شمسی در خمینی‌شهر اصفهان (سده) پا به جهان گذاشت. یک استاد سماورساز به نام "حسین چربی" او را به شاگردی قبول کرد. و هم او آن‌قدر در هنگام کار از حافظ و سعدی و صائب و فردوسی شعر خواند که خاسته کم کم به شعر علاقه‌مند شد؛ خاسته که فقر و ناداری به او امکان آموختن سواد را در آن روزگاه نداده بود. و ذوق او آرام آرام شکفت و لب به سرودن گشود. در جوانی شاعری شده بود که شعرهایش را ذاکران در مجالس می‌خواندند. و در سال‌های پیش از انقلاب بارها با شعرهای تند و تیزش دستگاه امنیتی شاه را به زحمت انداخته بود. خاسته با ورود به انجمن صائب اصفهان که پایگاه شاعران بلندمرتبه بود، محضر بزرگانی چون صغیر، شکیب، نوا و بصیر اصفهانی را درک کرد. و بعد از انقلاب با آشنا شدن با خلیل بلدی، قادر طهماسبی، خسرو احتشامی و محمد مستقیمی (راهی) به شعر و به آفتاب سلامی دوباره و تازه‌تر کرد. سلامت نفس او در سال‌های پیروزی انقلاب موجب شد مسۆولیت شورای محل را به او بدهند. با آغاز جنگ تحمیلی و کنگره شعر جنگ، "خاسته" به همت مجید زهتاب و شهید احمد زارعی به این کنگره دعوت شد و آن‌چنان درخشید که تا سال‌ها گل سرسبد کنگره شعر جنگ و بعدها دفاع مقدس در دهه 60 بود.

"خاسته" با ورود به عرصه شعر اجتماعی و طنز و همت گماردن به سرودن شعر به زبان محلی جایگاهی ویژه در خمینی‌شهر و کشور پیدا کرد؛ به گونه‌ای که شعرهای محلی او در خمینی‌شهر و شهرهای اطراف که به این زبان سخن می‌گویند، طرفداران زیادی دارد. جایگاه خاسته را در شعر محلی می‌توان هم‌طراز با جایگاه شهریار در شعر ترکی دانست.

برجسته‌ترین فعالیت خاسته بنیان‌گذاری کنگره شعر میلاد آفتاب بود که 18 سال متوالی در ایام ولادت امام حسین، حضرت عباس و حضرت سجاد (علیهم السلام) برگزار شد. این کنگره صرفا با اتکا به کمک‌های مردمی و فارغ از بخش دولتی برگزار می‌شد، با استقبال بی‌نظیر مردم و حضور شاعران بزرگ از سراسر کشور.

"خاسته" با ورود به عرصه شعر اجتماعی و طنز و همت گماردن به سرودن شعر به زبان محلی جایگاهی ویژه در خمینی‌شهر و کشور پیدا کرد؛ به گونه‌ای که شعرهای محلی او در خمینی‌شهر و شهرهای اطراف که به این زبان سخن می‌گویند، طرفداران زیادی دارد. جایگاه خاسته را در شعر محلی می‌توان هم‌طراز با جایگاه شهریار در شعر ترکی دانست.

نمونه‌ای از غزل‌های استاد خاسته:

سحر برخیز ای دل تا کنی پرواز با شبنم

به سوی چشمه خورشید گردی باز با شبنم

سحرگاهان ز هر گلدسته عطر شوق می‌بارد

وضو گیرد گل این باغ بهر راز با شبنم

ز یاس باغ چشمت دامن سجاده گلگون کن

که راز سینه سوزان می‌کند اعجاز با شبنم

نمی‌دانی چرا عطر از گلوی غنچه می‌ریزد

کند باد صبا هر صبح کامش باز با شبنم

ز طول عمر جز خاری چه می‌بینی بگو با گل

تو با خاری به جا ماندی و باشد ناز با شبنم

ز فیض صبح خیزی گرمی بازار می‌یابد

هر آن کس همچو گل دشتش شود آغاز با شبنم

در افشانی نموی "خاسته" با طبع گل‌جوشت

شدی از پاکی دل چون که هم‌آواز با شبنم

یوسفعلی میرشکاک در بخشی از مقدمه کتاب "نمکدون" نوشته است: خاسته از عمیق‌ترین لایه‌های اجتماع برخاسته و جز طبع روان و اندوخته‌های متفرقه، دستمایه‌ای نداشته است و در مجموع آثار این مرد بزرگوار، از نتایج فقر و رنج است. اما فقر و رنج و معیشت دشوار سال‌های نوجوانی و جوانی در ذهن و ضمیر این شاعر مردمی با طنز و هزل و فکاهه همراه شده‌اند. از همین‌رو دو خاسته داریم؛ خاسته‌ای که در طرح فقر و فقدان عدالت، خود را در آثار فارسی وی متجلی می‌کند و از این حیث برتری خاصی نسبت به همگنان خویش ندارد. اما خاسته دوم که با ضمیر ناخودآگاه وی سر و کار دارد، ناخواسته در آثار ویژه این بزرگوار متجلی می‌شود که هرچند مخاطبان آن اندک‌اند، از حیث استواری لفظ و معنا و قدرت القا به مخاطب و تصرف در عقل و نفس وی، در مرتبتی بسیار فراتر از آثار فارسی استاد خاسته قرار دارند.

از خاسته مجموعه‌های زیر منتشر شده است:

دشت شبنم - گفتمان اندیشه معاصر

مهر مردم، عطر گندم - کهندژ

خورشید در مغاک - گفتمان اندیشه معاصر

نمکدون - فصل پنجم

بخش ادبیات تبیان


منبع:ایسنا