تبیان، دستیار زندگی
ماهی سیاه کوچولو عنوان قصه به ظاهر کودکانه ای است از نویسنده توانای آذری صمد بهرنگی که سال 47 نوشته شد و به دنبال آن توانست جوایز زیادی را ببرد.در دوره هایی چاپ کتاب ممنوع گشت و انگ سیاسی به آن خورد .از ان به بعد منبع الهام بسیاری از شاعران و نویسنده ها گ
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ماهی سیاه و ببر سفید


ماهی سیاه کوچولو" عنوان قصه به ظاهر کودکانه ای است از نویسنده توانای آذری صمد بهرنگی که سال 47 نوشته شد و به دنبال آن توانست جوایز زیادی را ببرد.در دوره هایی چاپ کتاب ممنوع گشت و انگ سیاسی به آن خورد .از ان به بعد منبع الهام بسیاری از شاعران و نویسنده ها گشت و تا امروز بارها و بارها زیر زمینی و رو زمینی چاپ و دست به دست گشته است.

ماهی سیاه کوچولو

"ماهی سیاه کوچولو"

از قصه چشمان تو بیرون پرید

در دام من افتاد

ندانستم

قلاب تنش را رنجور کرده است

آزاد کردمش

"ماهی سیاه کوچولو"

در چشمهای تو

جان داد و مرد

امروز

سالها از ان روز میگذرد

و قلابم

سالهاست

بیخ دیوار آرزو

بیکار مانده است

*"ماهی سیاه کوچولو" عنوان قصه به ظاهر کودکانه ای است از نویسنده توانای آذری صمد بهرنگی که سال 47 نوشته شد و به دنبال آن توانست جوایز زیادی را ببرد. در دوره هایی چاپ کتاب ممنوع گشت و انگ سیاسی به آن خورد.از ان به بعد منبع الهام بسیاری از شاعران و نویسنده ها گشت و تا امروز بارها و بارها زیر زمینی و رو زمینی چاپ و دست به دست گشته است.

این داستان، قصه ماهی سیاه کوچولویی است که عشق دیدن دریا را دارد. او تصمیم می‌گیرد تا انتهای جویباری که در آن زندگی می‌کند برود، اما در نهایت درون شکم یک مرغ ماهیخوار سر در می‌آورد. ماهی سیاه کوچولو در راه رسیدن به هدف خود شجاعت و شهامت به خرج می‌دهد و در این راه فداکاری می‌کند و در آخر جان می دهد...

برای من جای تعجب باقی ماند که چرا هند برای مردم دنیا سرزمینی چنین افسانه ای شده است و چرا اروپاییها اینگونه برای ماندن در آن معابد پر از آلودگی و خیابانهای پر از فقر و نجاست سرودست می شکنند.راستش من نفهمیدم فرهنگ غنی که اینهمه دنیا از آن دم میزند کجای هند جاری است.در خیابانهایی که مردمانش در معرض دید همگان سرگرم اجابت مزاجند یا در دیوارهایی که با آب دهان آلوده به "پان" عابران رنگ آمیزی شده است؟

*یادم میاید 6 یا 7 سالم بود که کتاب قصه اش به دستم رسید.کتاب گویی چاپ ممنوعه بود.افست با جلدی سیاه و سفید و ترسناک.باسواد که شدم خواندمش. ترسیدم و گوشه ای مخفی اش کردم و دیگر سراغ قصه ماهی سیاه کوچویی نرفتم که دل به دریا زد و در قصه های صمد جاودانه شد...یادش بخیر.هم یاد صمد بهرنگی و هم یاد همه قصه های  کودکانه دیروز!

****

 ببر سفید

ببر سفید

من سرزمین هند را سالهای سال پیش دیده ام.زمانی که نوشتن را آغاز نکرده بودم. پس لابلای سفرنامه هایم کلماتی از آن پیدا نمیکنیدمن با اشتیاق زیادی سفر به هند را آغاز کردم و بسیار سرخورده از آن بازگشتم.

هند آن جادوی شگفت انگیزی نبود که من انتظارش را داشتم.هر آنچه دیدم فقر بود و کثافت بود و نکبت بود و بیعاری...

برای من جای تعجب باقی ماند که چرا هند برای مردم دنیا سرزمینی چنین افسانه ای شده است و چرا اروپاییها اینگونه برای ماندن در آن معابد پر از آلودگی و خیابانهای پر از فقر و نجاست سر و دست می شکنند. راستش من نفهمیدم فرهنگ غنی که این همه دنیا از آن دم می زند کجای هند جاری است..

در خیابانهایی که مردمانش در معرض دید همگان سرگرم اجابت مزاجند یا در دیوارهایی که با آب دهان آلوده به "پان" عابران رنگ امیزی شده است؟

در گداهایی که سر هر چهاراه آنچنان بیخ ریش آدم را چنگ می زنند که رهایی امکان پذیر نخواهد بود یا در کارتون خوابهایی که در مقابل هتلهای 5 ستاره در نکبت زندگی دست و پا می زنند همانجا به دنیا می ایند و همانجا می می رند؟

در رضایت احمقانه فقرایی که زندگی را در تناسخ می جویند و به امید این هستند که در زندگی بعدی یک مهاراجه به دنیا بیایند یا در خیابانهای شلوغ و بی نظمی که فقط ماشینها بوق می زنند و از روی تل زباله و مدفوع می گذرند؟

و یا از آن بدتر در میان آن رودخانه گنگی که جسد انسان لابلای تن فیلها و گاوها و خوکها و میمونها و ....شناور است.

من که نفهمیدم.شاید روزی دیگر اگر یک بار دیگر به هند سفر کنم درک دیگری از آن سرزمین بیابم.

اما آنچه باعث شد اینجا اینها را بنویسم خواندن کتاب "ببر سفید" اثر "آراویند آدیگا" نویسنده هندی و به ترجمه خانم "مژده دقیقی"است که توسط نشر نیلوفر چاپ شده است.

به نظر من از یک جهت این کتاب فوق العاده خواندنی است آن چهره هند واقعی و نه هند افسانه ای را به تصویر کشیده است. بنابراین بعد از خواندن کتاب می توانید تصور کنید که یک سفر کوتاه به همان جملات و کلماتی که در بالا بیان کرده ام داشته اید.تجربه اش بد نیست.امتحانش کنید.خصوصا اینکه کتاب در سال 2008 برنده جایزه من-بوکر هم شده است.

خطر لو رفتن داستان:ببر سفید حکایت طنزآلود مرد فقیر هندی است که نمیخواهد در سویه تاریک هند زندگی کند.میخواهد از این قفس آلوده به در آید و وارد نیمه پر از  نور شود.بالرام شخصیت پیچیده قصه یک راننده است یا یک فیلسوف؟یک قاتل است یا یک خدمتکار شریف؟یک کارآفرین است یا یک دزد؟باید کتاب را تا ته آن بخوانید تا تصمیم بگیرید که باید بالرام را دوست داشت یا خیر...

او در طی هفت شب قصه دردآلود و هولناک زندگی خود را در زیر نور چلچراغ مضحکی تعریف می کند و به ما نشان می دهد که در هند واقعی چه می گذرد.با او همراه شوید.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان


منبع: بیا تا برویم