تبیان، دستیار زندگی
برای اینکه اخلاق بشر انسانی و بر پایه آدمیّت باشد باید این خود از میان برود. خود از میان رفتن به معنای از دست دادن شخصیت نیست بلکه منظور این است که شخصیت انسانی با شخصیت همه عالم یکی شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

"خود" را باید کُشت!!


برای اینکه اخلاق بشر انسانی و بر پایه آدمیّت باشد باید این خود از میان برود. خود از میان رفتن به معنای از دست دادن شخصیت نیست بلکه منظور این است که شخصیت انسانی با شخصیت همه عالم یکی شود.


خود بینی

خود محوری و خود پسندی

ریشه و بنیاد بسیاری از مشکلاتی که انسان با آن دست و پنجه نرم می کند را می توان به یک اصل برگرداند، اصلی که از خود انسان نشأت می گیرد و دودش نیز به چشم خود او می رود، اثری که این اصل دارد بسیار بزرگ و غیر قابل انکار است.

همیشه و همه جا و هر لحظه انسان امروزی، محور توجهش به سوی یک چیز است ، گویی زندگی را همچون تجارتی می بیند که باید در کسب نهایت سود خود بکوشد اما افسوس سودی که او نزد خود سود می انگارد، نه تنها سود نیست بلکه خسران و تباهی است. محور توجه انسان امروزی برای برقراری ارتباطاتش ، کارهایی که قصد انجام دادنشان را دارد از ریز و درشت گرفته تا با اهمیت و بی اهمیت، یک چیز است و آن خود خواهی و خود بینی و خود پسندی است. علی رغم هر نامی که بر روی این ویژگی انسانی گذاشته می شود باید گفت این "منم"،" منم "کردن ها  و چیزی جز برای خود نخواستن ها، آتش بیار معرکه است. در این میان سود و زیان را بر حسب مقدار منفعتی که به خودمان می رسد می سنجیم و در نهایت به این نتیجه می رسیم که این کار باید انجام گیرد یا خیر. همه چیز را برای خود خواستن را می توان نوعی خود پرستیدن نیز نامید.

انواع خود و خود پرستی

1.وقتی انسان تابع خود و خود پرستی است ، گاهی این خود او یک خود شخصی است . این افراد فقط و فقط خودشان را می بینند و دایره ای ترسیم کرده اند که خودشان در داخل آن و غیر خودشان همه بیرون از آن هستند. این نوع ضعیف خود پرستی است.

2.دایره خود پرستی گاهی بزرگتر شده و همین آدم خود پرست اگر متأهل شد و صاحب فرزند شد، چنانچه وارد خانه او شوید می بییند در خانواده اش مرد عالی است ، در خانه با گذشت و فداکار است اما بیرون از خانه فردی دروغ گو و جاه طلب و دارای صفات رذیله فراوان می باشد. او برای خانواده خود مردم را اغوا می کند، نفاق می کند ، قتل نفس می کند، این آدم بازهم خود پرست است اما دایره خودپرستی او وسیع تر شده است. یک  مثال، دزدها که با هم باندی را تشکیل می دهند معمولاً نسبت به همدیگر خیانت نمی کنند در عین حال که دزدند نسبت به هم صفا و صمیمیت دارند ولی نسبت به غیر خودشان اینگونه نیستند آیا اینگونه افراد را می توان اخلاقی و آراسته به فضایل اخلاقی دانست؟

عقل و اخلاق لازم و ملزوم یکدیگرند و اگر اخلاق نزد فرد کنار گذاشته شود این نشان از کم خردی و تعطیل عقل او دارد. در ادامه ذکر این نکته خالی از لطف نیست که پیامبران را خدمتگذار عقل و فطرت دانسته اند، آنان از همان راه که به تهذیب اخلاق و پاک نگه داشتن نفوس مردم به آنها خدمت می کنند از همان راه به عقل و خرد آنها نیز کمک می کنند

3.گاهی این خود از خانواده و باند نیز توسعه یافته و خود ملّی می شود. این یک ملّت و به عنوان یک خود تلقی می شود و افراد آن ملت در داخل خودشان مثل همان فرد در داخل خانواده اند که نسبت به افراد خویش راستگو ست. همین فردی که در داخل ملت خویش امین و راستگوست ، وقتی پای ملت دیگری به میان می آید می گوید این مفاهیم معنا ندارد.

خود را باید از میان برد

برای اینکه اخلاق بشر انسانی و بر پایه آدمیّت باشد باید این خود از میان برود. خود از میان رفتن به معنای از دست دادن شخصیت نیست بلکه منظور این است که شخصیت انسانی با شخصیت همه عالم یکی شود.

غرور

به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست   عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

این خودی که مطرود و ناپسند است خودی است که دارای حد و حدود و مرز است و بیرون مرز را می خواهد فدای داخل مرز بکند.

راه مبارزه با خود

مبارزه با این خود به دو صورت انجام می گیرد، یکی کاری است که هندی ها و بودائیها می کنند و کمابش در میان بعضی از مسلمانان ما نیز رایج است، یعنی این خود را ضعیف کرده و یا از بین می برند.

دیگر اینکه مرز این خود را توسعه داده تا آنجا که شامل همه انسان ها و در نهایت شامل همه عالم بشود یعنی دایره ای بشود به شعاع بی نهایت و دیگر بیرون مرز چیزی باقی نماندو لذا در اسلام در عین اینکه با خود مبازه شده ، حفظ حقوق خود و دفاع از خود واجب است.

محیط اخلاق اسلامی محدود به افراد یا خاک معین نیست  و مرزی برای مسلمان یا غیر مسلمان قائل نیست. برای مثال اسلام تجاوز و ظلم به غیر مسلمان را نیز جایز نمی داند.

در دین (خودی ) مرز ندارد یعنی فضایل اخلاقی مرز ندارد و اخلاق دینی ، دیندار و غیر دیندار نمی شناسد.

وقتی انسان تابع خود و خود پرستی است ، گاهی این خود او یک خود شخصی است . این افراد فقط و فقط خودشان را می بینند و دایره ای ترسیم کرده اند که خودشان در داخل آن و غیر خودشان همه بیرون از آن هستند. این نوع ضعیف خود پرستی است

خودپسندی و مقاومت در برابر حق

امیر المومنین (علیه السلام) جملاتی دارد که مضمونش این چنین است: یکی از اموری که با عقل انسان حسادت می ورزد و دشمنی می کند، خودپسندی اوست. از این قبیل بیانات در آثار دینی ما فراوان است . نهایت نتیجه ای که از خودپسندی می توان گرفت تعطیل عقل است یعنی اثر عقل را خنثی می کند . اینان افرادی هستند که چشم دارند و نمی بینند و گوش دارند که نمی شنوند دل دارند و فهم نمی کنند و در اینها میل به تقلید از روش پدر و مادر و تعصب و لجاجت وجود دارد. منافع مادی آنها به آنان اجازه نمی دهد که در برابر حق تسلیم شوند چرا که این صفت خودپسندی اثر عقل و دانش را در آنها خنثی کرده است.

نسبت عقل و اخلاق

از این کلام می توان نتیجه گرفت که عقل و اخلاق لازم و ملزوم یکدیگرند و اگر اخلاق نزد فرد کنار گذاشته شود این نشان از کم خردی و تعطیل عقل او دارد. در ادامه ذکر این نکته خالی از لطف نیست که پیامبران را خدمتگذار عقل و فطرت دانسته اند، آنان از همان راه که به تهذیب اخلاق و پاک نگه داشتن نفوس مردم به آنها خدمت می کنند از همان راه به عقل و خرد آنها نیز کمک می کنند. اگر اخلاق آدمی تعدیل شود و جلو حکومت هوا و هوس گرفته شود برای عقل و فکر آدمی آزادی پیدا شده و دست عقل باز می گرد. چنانچه قرآن کریم می فرماید:

«اگر تقوای الهی داشته باشید خداوند به شما مایه تمیز حق از باطل عنایت می فرماید »

چونکه تقوا بست دو دست هوا      حق گشاید هر دو دست عقل را

فرآوری : مریم پناهنده

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منابع :

1.حکمت ها و اندرزها ، استاد شهید مطهری

2. بیست گفتار، استاد شهید مطهری

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.