تبیان، دستیار زندگی
در مقاله گذشته به قسمتی از تاریخ پرفراز و نشیب تحول رنگ در مجسمه سازی پرداخته شد. در این مقاله این تحولات را تا دوران معاصر پی می گیریم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تحول رنگ در هنر مجسمه سازی (2) 


در مقاله گذشته به قسمتی از تاریخ پرفراز و نشیب تحول رنگ در مجسمه سازی پرداخته شد. در این مقاله این تحولات را تا دوران معاصر پی می گیریم.

تحول رنگ در هنر مجسمه سازی (2)

كاربرد رنگ در آثار گچی در ابتدا مورد قبول نبود و انتقادات شدید یا شگفتی مخاطبان را بر می انگیخت . هنگامی كه «توجه خاص از برتری مجسمه های حكاكی شده بر گرفته از زیبایی شناختی سبك نئو كلاسیك به كشف قابلیتهای آثار الهام گرفته از مدل های زنده یا نقاشی شده تغییر یافت «رونق مجدد استفاده از رنگ در مجسمه های دوره رمانتیك تقریباً تحت الشعاع شیفتگی روزافزون هنرمندان به خلق آثار برنزی قرار گرفت . هر چند این امر بالاخره در آخرین دهه 19 روی داد و كاربرد رنگ در آثار هنری احیا شد .

«ژان لئون رژروم»(1904- 1824) نقاش و مجسمه ساز فرانسوی و سرپرست كانون نقاشان «نئوگرك» در اثر رنگ روغن خود با عنوان «نقاشی به مجسمه زندگی می بخشد» (1893) به حمایت از كاربرد رنگ در مجسمه سازی پرداخت . وی با انعكاس كشف تعداد زیادی از مجسمه های كوچك سفالین در منطقه باستانی تانگارا در سال 1874 ، مجسمه های كوچك نانگارای خود را (1890) رنگ آمیزی كرد و طیف وسیعی از مواد و موم های رنگی را برای رنگ كردن مجسمه ها و نیم تنه هایی چون «سارابرنادت» (1895)به كار برد. توجه به فرهنگ های بیگانه ، آثار مجسمه سازان را در هر سنی كه باشند تحت تأثیر قرار داده و حساسیت آنان را به كاربرد گویای رنگ ، چه در آثار واقعیت گرا و چه نمادگرا ، افزایش داده است . در اواسط قرن 19 میلادی ، در اوج دوره سبك رمانتیك ، هنر مجسمه سازی بیان گر موج تازه ای از شگفتی و شرق گرایی بر گرفته از سرزمین های عربی حوزه دریای مدیترانه و تركیه كنونی بود . دوره سلطه دوم به سركردگی چارلز كوردیر(1905-1827) ، كاربرد رنگ در مجسمه سازی را كاملاً احیا نمود . شوق وی به مطالعه نژادهای گوناگون ، كوردیو را به سفر در منطقه آفریقایی شمالی كشاند و منجر به خلق مجموعه ای از نیم تنه های بومی- قبیله ای رنگی از سنگ مرمر و سایر مواد ارزشمند دیگر شد . اثر «دختر یهودی الجزایری» (1862) كه یكی از برجسته ترین آثار این مجموعه به شمار می آید «معجزه ای از پیچیدگی فنی است كه در خدمت تضادهای غنی رنگ و بافت قرار دارد .»

توجه به فرهنگ های بیگانه ، آثار مجسمه سازان را در هر سنی كه باشند تحت تأثیر قرار داده و حساسیت آنان را به كاربرد گویای رنگ ، چه در آثار واقعیت گرا و چه نمادگرا ، افزایش داده است . در اواسط قرن 19 میلادی ، در اوج دوره سبك رمانتیك ، هنر مجسمه سازی بیان گر موج تازه ای از شگفتی و شرق گرایی بر گرفته از سرزمین های عربی حوزه دریای مدیترانه و تركیه كنونی بود .

پل گوگن (1903-1848) چند دهه بعد با الهام گرفتن از آثار شرق دور در نمایشگاه یونیورسال شهر پاریس در سال 1889 ، در رویای دریاهای جنوب راهی این منطقه شد و مدتی در آنجا اقامت نمود .«رازسوئز» اثر حكاكی شده و رنگی وی در سال 1890 ، پیش از اولین حضورش در تاهیتی خلق شد . این نقش برجسته چوبی ، خبر از كاربرد مدرن رنگ به عنوان نماد احساسی و عاطفی می دهد . پس از 6 دهه استفاده مداوم از قابلیت های برنز در ارائه جلوه ظریفی از نور ، سایه و پتینه ، هنر بكارگیری خلق در جریان جنبش زیبایی شناختی اواخر قرن 19 میلادی امكان استفاده از رنگ را در آثار ساخته شده از عاج و سایر سنگ های گران قیمت دیگر افزایش داد . در همین حین ، ایده های نمادگرایانه كه به بهترین شكل در قالب آثار سه بعدی جلوه گر شد ، رنگ را به عنوان یك مبدل به كار گرفت ؛ درست به همان صورتی كه در آثار گوگن مشهود است .

نسل جدید مجسمه سازان انگلیسی تحصیل كرده در فرانسه نمونه آثار برجسته ای در این خصوص خلق نمودند . یكی از بهترین آثار این دوره «لامیا» (1900-1899)‌ ساخته «جورج فرامپتون»(1928-1860) بود كه با الهام از شعری به همین نام سروده «كیت» ساخته شد . تعداد هنرآموزان آمریكایی مركز هنری «اكول دوبر» در شهر پاریس از انگلیسی ها نیز بیشتر بود . بسیاری از آنان علاقه خود به این جنبش زیبایی شناختی را با ارایه آثار سنگی مشابهی بیان كردند . هربرت آدامز (1945-1858)‌ ، نخستین رئیس انجمن ملی مجسمه، مجموعه تحسین برانگیزی از نیم تنه های زنان زیبا را خلق كرد . یكی از این آثار با عنوان «ژنوس» (99-1890) مجسمه مرمری با قالب برنز است كه با سنگ های قیمتی مرصع كاری شده است . فریبندگی آثار رنگی در عرصه های مختلف هنری (شاخص سبك هنر در آثار تزیینی و مجسمه سازی ) ، پس از نمایشگاه تسحیلات جنگی در سال 1913 ، دوره نوگرایی را ادامه داد.

تحول رنگ در هنر مجسمه سازی (2)

شهرت هربرت هاسل تین (1962-1877) ، آمریكایی مقیم فرانسه و عضو انجمن ملی مجسمه ، به دلیل خلق مجموعه مفصلی از مجسمه حیوانات است كه بیشتر آن ها نیز آراسته و تزیین شده اند . از بین آثار این مجموعه و مجسمه «اسب نر باركش بلوطی رنگ »(1922) به دلیل شكل انتزاعی و طراحی فوق العاده اش ، بیان گر كمال مطلوب و اطمینان در استفاده از رنگ و تزیینات است . برخی از هنرمندان مدرن با تزیین و حكاكی آثار خود كه مخالف «روند نئو-باروكدر كاربرد گل رس در آثار پیروان سبك مدرن گرای رودنسیك» بود«مفهومی شخصی به كاربرد رنگ در آثار خود بخشیدند .» پس از نمایشگاه یونیورسال پاریس در سال 1900 ، مجسمه سازی به سرعت دستخوش تغییر و تحول شد .تأثیر هنرهای قاره استرالیا و آفریقا در مجموععه های بومی –قبیله ای در پایتخت های قاره اروپا ، از جمله پاریس ، لندن و در سدن نقش به سزایی در شكستن معیارهای هنر غرب داشت. مجسمه سازان مكتب های مختلف، با كاربرد رنگ به سطح آثار خود جان بخشیدند . نخستین نمونه اثر این تحول ، مجسمه «زن رقصنده» (1912-1908) «ارنست لودویگ كركز» (1938-1880) هنرمند آلمانی سبك اكسپرسیونیسم بود . وی و سایر هنرمندان مدرن ، به همان روش گوگن ، با كنده كاری بی واسطه آثار خود ، بخش هایی از بدنه آن ها را رنگ كردند .

مجسمه سازان در فواصل جنگ ها آزادانه از رنگ برای نمایش فرهنگ های مختلف استفاده نمودند .«گاستون لاكایز» (1935-1882) به اثر ساخته شده از سنگ مرمر خود با عنوان «سر یك زن» از طریق كنده كاری و كاربرد رنگ ، نمایی صورتی و موجدار دارد . خیره گی نگاه ، رنگ مایه قهوه ای موها ، گوشه چشم ها ، زیر بینی و روی چانه در سبك مصر باستان همان جذبه نمادین را به صورت های طبیعی آثار كركز و نادل مان می بخشد . "الی نادل مان"(1946-1882)پس از خلق مجسمه های مرمری نوین وخارق العاده در پاریس،به آمریكابازگشت وبه نوآوری درسنت های هنری سرزمین خود پرداخت.حالت لوله ای شكل منحصربه فرد آثار وی،انحنای انتزاعی ظریف كارهای هنرمندان مدرن را بهبود بخشید.وی با پوشاندن اجزای صورت،لباس و موی مجسمه های خود از جمله "رقصنده"(1919-1918)شاخص های این سبك را بیشتر نمایان ساخت. مجسمه سازان در قرن پرهیاهوی بیستم نیز به استفاده از رنگ-بیشتر به دلیل مشخص كردن حیطه هنر از صنعت-ادامه دادند،واز مواد متفاوتی همچون موم كه"پی شنت رایت"را به شهرت رساندو برنز كه دیگر محبوبیت سابق را نداشت برای خلق آثار خود استفاده نمودند.

پس از نمایشگاه یونیورسال پاریس در سال 1900 ، مجسمه سازی به سرعت دستخوش تغییر و تحول شد .تأثیر هنرهای قاره استرالیا و آفریقا در مجموععه های بومی –قبیله ای در پایتخت های قاره اروپا ، از جمله پاریس ، لندن و در سدن نقش به سزایی در شكستن معیارهای هنر غرب داشت. مجسمه سازان مكتب های مختلف، با كاربرد رنگ به سطح آثار خود جان بخشیدند

"ملوینا هافمن"(1966-1887)عضو انجمن ملی مجسمه با اجرای چندین كمیسیون یادبود به مطالعه حركات موزون"آناپاولوول"پرداخت.این امر منجر به خلق تعدادی مجسمه مومی كوچك مثل آناپاوولو(1932)شد كه كاربرد رنگ د رآن بیانگر غیرواقعی بودن سبك نمادگرایی آن بود."كارل پل جنوین"(1978-1890)،دبیرانجمن ملی مجسمه درسال های 1963-1960،در مهم ترین كمیسیون معماری دوره خود یعنی مجسمه های سفالین سه گوش بخش شمالی موزه هنر فیلادلفیا(1993)،كاربرد رنگ دراین آثار یونانی را احیا نمود.وی طی مراحل مقدماتی تحقیق معماری خود دراین زمینه،مجسمه برنزی كوچك رنگ آمیزی شده"رقص یونانی"(1926)را خلق كرد.این مجسمه كه بیست وپنجمین نمونه از این كار بودوبا استقبال شایانی روبرو شد،پتینه زیبایی داشت كه رنگ خاصی را به برنز داده بود. در دهه 1930،یك قرن پس از اولین آگاهی ها مبنی بر رواج استفاده از رنگ درمجسمه سازی ومعماری یونان باستان،این سنت درمجسمه سازی احیا شد.

كاربرد رنگ در همه رشته های هنری وتمامی سبك ها جایگاه خود را پیدا كرد واهمیت بسزایی در تأكید برابعاد یا خلق جلوه های نوری در ساختارهای سبك كوبیسم وآثار سورئالیستی یافت.مخاطبان هنردوست كه تحصیلاتی دراین زمینه نداشتند هم جلوه این مجسمه های در قالب سنگ مرمر صیقلی شیری رنگ وحتی آثار گچی سفید را مورد تحسین قرار دادند.مجسمه سازان قرن بیستم دیگر واهمه ای از بدگویی ها به علت استفاده از رنگ به منظور واقع نمایی ونمادگرایی،كاربرد تزئینی،صنعتی یا شوك وارد كردن نداشتند.

بخش هنری تبیان


منبع:

دو هفته نامه تندیس/ نویسنده: را.آدینا نوردون/ مترجم: عبدالحسین كامكار