تبیان، دستیار زندگی
گـرچـه پـیـامـبـر در طـول دوران بـعثت به تعلیم قرآن و بیان احكام و معارف آن پرداخت ، ولى فـرصـت و شـرایط، امكان نداد كه همه احكام قرآن را تبیین كند و به مردم ابلاغ گرداند. از این رو، چـاره اى نبود جز این كه پاكان ، شایستگان و امانتدارانى از جانب خداوند بر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باید بیایند وگرنه...

حضرت محمد


عـقـل انـسـان نـمـى تـوانـد راز و رمـز كـامـل سـاختنِ بهشت برینِ آخرت را در مزرعه دنیا بنمایاند و نیازمند به هدایت خاص الهى است . ایـن هـدایت، از طریق پیامبران به انسان ها مى رسد و پیامبران افزون بر رساندن پیام وحى ، بـایـد رهـبـرى سـیـاسـى اجـتـمـاعـى انـسـان هـا رانـیـز بـه دسـت گـیـرنـد و بـا تـشـكـیـل حـكـومـت ، احـكـام دیـن را عـمـلى سـازنـد و زمـیـنـه رشـد انـسـان هـا و نـیل آنان به مقام خلافت الهى را فراهم كنند. پیامبرانى كه امكان یافته اند، به وظیفه دوم نیز پرداخته اند .


امامان معصوم، تداوم بخش هدایت الهى

با بعثت پیامبر اسلام و نازل شدن قرآن، شریعت و دین خاتم به بشر ارائه شد و نـیـاز به وحى اى دیگر از میان رفت. در كتاب آسمانى پیامبر خاتم، آنچه براى هدایت بشر لازم است ، آمده است و پیامبر اسلام به عنوان ((خاتم پیامبران )) معرفى شده است. سرانجام با وفـات آن پـیـامـبـر پـاك نـهاد، باب وحى بسته شد و دیگر هیچ گاه فرشته وحى بر انسانى نازل نخواهد شد تا او را براى رساندن پیامى از جانب خدا برانگیزد.

پیامبر پیش از وفات خود، به امر خدا، حضرت على (علیه السلام) را به جانشینى برگزید و بارها او را بـراى مـسـلمـانـان مـعـرفـى كـرد و از آنـان خـواسـت بـا او دسـت بـیـعـت دهـنـد و قبول خلافتش ‍ را اعلام كنند و چنین نیز شد.

با بعثت پیامبر اسلام و نازل شدن قرآن ، شریعت و دین خاتم به بشر ارائه شد و نـیـاز به وحى اى دیگر از میان رفت . در كتاب آسمانى پیامبر خاتم ، آنچه براى هدایت بشر لازم است ، آمده است و پیامبر اسلام به عنوان ((خاتم پیامبران )) معرفى شده است . سرانجام با وفـات آن پـیـامـبـر پـاك نـهاد، باب وحى بسته شد و دیگر هیچ گاه فرشته وحى بر انسانى نازل نخواهد شد تا او را براى رساندن پیامى از جانب خدا برانگیزد

تـعـیـیـن جـانـشـیـن و آن هم على بن ابى طالب (و بعد از او فرزندانش) ، كارى ضرورى و حیاتى بود؛ زیرا:

1 ـ گـرچـه پـیـامـبـر بـا ارائه قرآن به عنوان كتاب و معجزه جاوید و حاوى همه دستورهاى لازم بـراى هـدایـت انـسـان، نـیـاز بـه بـعـثت پیامبران را مرتفع ساخت، ولى قرآن كتابى است بس‍ مـتـعـالى و دریـایـى اسـت ژرف (ر. ك . نهج البلاغه ، خطبه 18)  و جـز پـیـامـبـر و پـاكـان (لا یـَمـَسُّهُ اِلا الْمـُطـَهَّرُونَ: و جـز پـاكـان نمى توانند به آن دست زنند [دست یابند]. واقعه (56)، آیه 79)  و تـربیت یافتگان خاص مكتب وى كسى را به عمق آن راهى نیست و فهم همه پیام هاى آن و دریافت تفصیلى هـمه معارفش به تعلیم خاص الهى نیازمند است. پیامبر خود تربیت یافته خاص ‍ الهى بود و بـه تـعـلیـم خـداونـد، حقیقت متعالى قرآن را دریافت و معلّم ، مبیّن و مفسّر قرآن شد. (نـحل (16)، آیه 44؛ و بقره (2)، آیه 151)  گـرچـه پـیـامـبـر در طـول دوران بـعثت به تعلیم قرآن و بیان احكام و معارف آن پرداخت، ولى فـرصـت و شـرایط، امكان نداد كه همه احكام قرآن را تبیین كند و به مردم ابلاغ گرداند. از این رو، چـاره اى نبود جز این كه پاكان ، شایستگان و امانتدارانى از جانب خداوند برگزیده شوند تا در طول زمان ، مامور تعلیم ، تبیین و ابلاغ پیام ها، احكام و معارف قرآن گردند.

قرآن حکیم

2 ـ گـرچـه قـرآن بـراى هـدایت همه انسان ها نازل شده است و همگان مى توانند با كسب شرایط لازم بـه مـحـضـرش مـشـرّف شـونـد و از سـفـره گـسـتـرده اش بـهـره گـیـرنـد، ولى بـه علل مختلف در مواردى اختلاف برداشت پیش مى آید و همان گونه كه تاریخ نیز نشان داده است، ایـن اخـتـلاف هـا سـبـب شـكـل گـیرى گروه هایى شده كه به جان هم افتاده و به تكفیر یكدیگر پـرداخـتـه و بـا دست خود زمینه نابودى اسلام و جامعه اسلامى را فراهم ساخته اند. پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله) ایـن آیـنـده هـولناك را به چشم دل مى دید و براى جلوگیرى از وقوع آن باید چاره اى مى انـدیـشـیـد و چاره اى جز این نبود كه مفسّرى معصوم، كه نظرش ‍ معیار و میزان باشد، به جامعه معرفى كند تا همه در فهم قرآن به خصوص در موارد اختلاف به او رجوع كنند و همه مفسّران، تفسیر خویش را با این معیار همسان گردانند و راه سوء استفاده را بر دشمنان بربندند.

3 ـ تشكیل حكومت براى اجراى احكام و ایجاد زمینه رشد و تعالى انسان ها لازم و حفظ آن واجب است .

پـیـامـبـر (صلی الله علیه و آله) پـس از هجرت به مدینه این حكومت را بنیان نهاد و پس از گذشت یك دهه از عـمـر حـكـومـت، زمـان ارتـحال آن وجود مقدس فرا رسیده بود و حضرت مى دید كه حكومت نوپاى اسلامى با چند مشكل روبه روست:

اوّل ـ افراد بسیاری بودند كه به پیروى از جوّ عمومى و با مشاهده قدرت و شوكت مسلمانان، بـه خـصـوص پـس از سـال شـشـم هـجـرى و بـعـد از فـتـح مـكـه در سـال هـشـتـم هـجـرى، اسـلام آورده بـودنـد، ولى ایـمان به قلب آنان راه نیافته بود و آمادگى داشـتـنـد كـه بـا وزش هـر بـادى بـلرزند و از اسلام روى برتابند و راه كفر و ارتداد در پیش گیرند.

دوم ـ گـروهـى نـیـز بـا تـوجـه بـه شـرایط، رنگ عوض كرده بودند و با اظهار اسلام در پى فرصت براى ریشه كن ساختن این آیین آسمانى بودند. اینان منافقانى بودند كه زیر پوشش اسـلام ظـاهـرى بـراى رسیدن به آمال دنیایى خود مى كوشیدند و براى آینده پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله)  نـقـشه ها و برنامه ها داشتند. پیامبر بیشترین خطر را از این ناحیه مى دید و آیات بسیارى از قـرآن نـیز در افشاى نقشه ها و دسیسه هاى آنان نازل شده بود و با وجود مبارزه شدید پیامبر، همچنان در درون جامعه اسلامى ریشه دوانیده و مایه گرفته بودند.

گـرچـه پـیـامـبـر در طـول دوران بـعثت به تعلیم قرآن و بیان احكام و معارف آن پرداخت ، ولى فـرصـت و شـرایط، امكان نداد كه همه احكام قرآن را تبیین كند و به مردم ابلاغ گرداند. از این رو، چـاره اى نبود جز این كه پاكان ، شایستگان و امانتدارانى از جانب خداوند برگزیده شوند تا در طول زمان ، مامور تعلیم ، تبیین و ابلاغ پیام ها، احكام و معارف قرآن گردند

سوم ـ با توجه به اینكه تقریباً در سال دهم هجرى، اسلام همه شبه جزیره را فتح كرده بود و به صورت قدرتى در برابر دیگر قدرت هاى جهانى آن روز نمود یافته بود، طبیعى بود كـه از سـوى آنـان بـا خـطـر روبـه رو بـاشـد. بـا تـوجـه بـه مـوارد فـوق و مـوارد مـشابه، پـیـامبر(صلی الله علیه و آله) یقین داشت كه واگذاردن حكومت و تعیین نكردن جانشین به معناى رها كردن حكومت بر لبـه پـرتـگـاه است و در آن صورت پس از وفات وى، حكومت به دست افراد ناشایسته و بى كـفـایـت خـواهـد افـتـاد و هـر آن مـمـكن است از میان رود و رنج هاى بیست و سه ساله اش تباه شود. بـنـابـرایـن، چـاره اى نـبـود جز این كه شایسته ترین، عالم ترین، مدیرترین و مدبّرترین فرد را براى حكومت پس از خود تعیین كند و با استفاده از اختیار ولایتى ـ كه خدا بدو داده بود و مردم نیز پذیرفته بودند ـ او را به جانشینى نصب كند و از مردم برایش بیعت گیرد. از این رو بـود كـه آن حـضـرت در حـدیـث مـعـروف ثـقـلیـن ، اهـل بـیـت خـود را بـه عـنـوان قـریـن ، عـِدل ، مـفـسـّر و مـبـیـّن قـرآن مـعـرفـى كـرد و در روز هـیـجـدهـم ذى الحـجـّه سال دهم هجرى در راه بازگشت از حج ، در محل غدیر خم جانشینى آن امام را به همه مسلمانان اعلام نمود و از آنان بیعت گرفت .

خلاصه سخن اینکه :

لزوم وجود امام پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله بمنظور جانشینى آن حضرت براى رهبرى ملت اسلام بطوری كه اطاعت او بر تمام امت لازم و واجب باشد ضروری است که البته این موضوع مورد تأیید فریقین خاصه و عامه است.

فرآوری: آمنه اسفندیاری  

بخش اعتقادات شیعه تبیان


منابع:

یکصد درس از زندگانی امام علی علیه السلام ـ پژوهشکده تحقیقات اسلامی

سایت: مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.