تبیان، دستیار زندگی
فیلم های وی کنکاشی در تنهایی و تاثیر متقابل فرهتگ آلمانی و آمریکایی بر یکدیگر است. بسیاری از منتقدین به اذعان خود او، وندرس را تحت تاثیر سینمای یاسوجیرو ازو فیلمساز ژاپنی می دانند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زادروز ویم وندرس؛ فیلم‌ساز سرشناس


فیلم های وی کنکاشی در تنهایی و تاثیر متقابل فرهتگ آلمانی و آمریکایی بر یکدیگر است. بسیاری از منتقدین به اذعان خود او، وندرس را تحت تاثیر سینمای یاسوجیرو ازو فیلمساز ژاپنی می دانند.


ارنست ویلهم وندرس

ارنست ویلهم وندرس معروف به ویم وندرس در 14 اوت سال 1945 در دوسلدورف آلمان به دنیا آمد.

ارنست ویلهم وندرس (ویم وندرس) در تاریخ چهاردهم آگوست سال 1945 میلادی در شهر دوسلدورف به‌دنیا آمد. وندرس، عکاس و نویسنده و تهیه‌کننده و یکی از بزرگ‌ترین کارگردانان و فیلم‌نامه‌نویسان سینمای اروپا و جهان است. او در کنار ورنر هرتزوگ، از نوابغ سینمای آلمان به‌حساب می‌آید.

وی پس از تحصیل در رشته فلسفه در دانشگاه دوسلدورف و پزشکی در دانشگاه فرایبورگ آلمان، به پاریس رفت و در رشته نقاشی فعالیت خود را آغاز کرد. وندرس که علاقه بسیاری به سینما داشت، در همین دوران،‌ گاه روزانه به تماشای پنج فیلم می‌نشست که بعد‌ها تجربه حاصل از آن، به هنگام کارگردانی بسیار به کارش آمد.

در سال 1966م در آزمون دانشکده ملی فیلم فرانسه شرکت کرد که در آن مردود شد و یک سال بعد به کشورش بازگشت و در آکادمی فیلم و تلویزیون مونیخ پذیرفته شد. در کنار آن، با نشریه مشهور «اشپیگل» نیز به همکاری پرداخت و در همین ایام نیز برای آکادمی مذکور چندین فیلم کوتاه ساخت.

وندرس به‌عنوان یکی از چهره‌های سر‌شناس سینمای معاصر آلمان، نخستین فیلم سینمایی بلندش را در سال 1970م با نام «تابستان در شهر» ساخت که راه را برای فیلم‌های بعدی‌اش باز کرد. وی در سال‌های آغازین فیلم‌سازی‌اش، تقریباً هر سال یک فیلم بلند ‌ساخت. «دوست آمریکایی»، «صاعقه بر آب» و «زاویه مقابل» از جمله فیلم‌هایی هستند که وی پیش از ورود به هالیوود ساخته است. وندرس در کارنامه سینمایی‌اش ساخت آثار مستند را نیز دارد که از معروف‌ترین آن‌ها، «باشگاه اجتماعی بوئنا ویستا» درباره موسیقی‌دانان کوبا و «روح یک مرد» درباره گروه‌های موسیقی بلوز در آمریکاست.

اولین جایزه سینمایی معتبری که «وندرس» کسب کرد، شیر طلایی جشنواره ونیز در سال 1982م برای فیلم «وضعیت اشیاء» بود. دو سال بعد، او برای فیلم «پاریس، تگزاس» نخل طلای کن را گرفت. «پاریس، تگزاس» در همان سال، جایزه بهترین کارگردانی از جوایز آکادمی فیلم انگلیس (بافتا) را نیز برایش به ارمغان آورد.

ارنست ویلهم وندرس

وندرس سپس در سال 1987م برای فیلم «زیر آسمان برلین» (بال‌های اشتیاق) جایزه بهترین کارگردانی جشنواره کن و هم‌چنین بهترین کارگردانی جوایز فیلم اروپا را کسب کرد. او در سال 1993م نیز برای فیلم «چنان دور، چنین نزدیک» جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره کن را به‌دست آورد.

دریافت دکتری افتخاری دانشگاه سوربن پاریس (در سال 1989م)، جایزه خرس نقره‌ای جشنواره برلین برای فیلم سینمایی «هتل میلیون دلاری» (در سال 2000م) و جایزه افتخاری پلنگ طلایی جشنواره فیلم لوکارنو را برای یک عمر دستاورد سینمایی (در سال 2005م) از دیگر افتخارات این کارگردان برجسته سینماست.

وندرس به مدت 10 سال ریاست آکادمی فیلم اروپا را بر عهده داشت و هم‌چنین به‌عنوان رئیس هیأت داوران شصت و پنجمین جشنواره فیلم ونیز ایتالیا انتخاب شد. «پینا» عنوان تازه‌ترین ساخته سینمایی وندرس در سال 2011م است که مورد توجه تماشاگران و منتقدان سینما هم قرار گرفت.

وندرس در بیش‌تر فیلم‌های سینمایی‌ مطرحش از رابی مولر (فیلم‌بردار سر‌شناس سینمای آلمان) و پیتر هانکه (فیلمنامه‌نویس و کارگردان سر‌شناس اتریشی) کمک گرفته است. او در فیلم «نیا التماس کن!» - سال‌ها پس از «پاریس، تگزاس» - مجدداً با سام شپرد همکاری کرد.

مروری بر مهم‌ترین فیلم‌های ویم وندرس

وندرس پس از «تابستان در شهر» (1970م)، فیلم «ترس دروازه‌بان از ضربه پنالتی» (1972م) را براساس رمانی از «پیتر هانکه» ساخت که بسیار مورد توجه قرار گرفت. این فیلم درباره دروازه‌بانی آلمانی به‌نام «بلوخ» است که پس از پایان بازی در راه بازگشت با کسی تصادف کرده و وی را می‌کشد. بازی «آرتور براوس» از نقاط قوت فیلم است که مورد توجه منتقدان نیز قرار گرفت.

«آلیس در شهرها» (1974م) دیگر فیلم مهم دهه هفتادی وندرس است که درباره رابطه میان پدری روزنامه‌نگار با دخترش به‌نام آلیس است که به‌شکل ظریفی بدان‌ها پرداخته و با ریتمی آرام قصه را پیش می‌برد. این فیلم نخستین فیلم از سه‌گانه اوست که با فیلم‌های «حرکت غلط» (1975م) و «پادشاهان جاده» (1976م) کامل شد.

وندرس به‌عنوان یکی از چهره‌های سر‌شناس سینمای معاصر آلمان، نخستین فیلم سینمایی بلندش را در سال 1970م با نام «تابستان در شهر» ساخت که راه را برای فیلم‌های بعدی‌اش باز کرد. وی در سال‌های آغازین فیلم‌سازی‌اش، تقریباً هر سال یک فیلم بلند ‌ساخت.

رمان مشهور و پرطرفدار «آقای ریپلی با استعداد» نوشته پاتریشیا ‌های‌اسمیت - که سروشکلی جنایی و معمایی دارد - دست‌مایه فیلم «دوست آمریکایی» (1977م) وندرس قرار گرفت و به کاری جذاب و پرهیجان تبدیل شد. فیلم درباره نابغه جنایتکاری است که با قتل دوستش خود را به‌جای او معرفی کرده و زندگی جدیدی را با هویتی تازه آغاز می‌کند.

فیلم به‌واسطه ساختار جذاب و روان خود در کنار حرکات دوربین فوق‌العاده «رابی مولر» (فیلم‌بردار ثابت فیلم‌های وندرس)، مورد توجه عموم هم قرار گرفت و بازی عالی «دنیس هاپر» توجه همگان را به خود جلب کرد. «دوست آمریکایی» واجد خصیصه‌ای است که در فیلم‌های دهه هشتاد وندرس به ندرت مشاهده می‌شود و او به سوی سینمای مخاطب خاص تمایل پیدا کرد.

در دهه هشتاد وندرس بسیار پرکار شد و فیلم‌های بسیاری را کارگردانی کرد که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به «پاریس، تگزاس» (1984م) و «زیر آسمان برلین» (1987م) اشاره کرد که این دو فیلم پس از گذشت سال‌ها هم‌چنان بهترین آثار سینمایی وندرس به‌حساب می‌آیند.

«پاریس، تگزاس» یکی از شاعرانه‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای جهان است که حال و هوایی نزدیک به سینمای وسترن دارد. فیلم درباره مردی به‌نام «تراویس» است که سر به بیابان‌های تگزاس گذاشته و زن و فرزندش را‌‌ رها کرده است. برادر تراویس (والتر) او را پیدا کرده و به سوی خانه می‌برد درحالی‌که تراویس از والتر می‌خواهد او را به پاریس (محله‌ای در تگزاس) ببرد.

این فیلم کم‌شخصیت و آرام، به‌قدری تکان‌دهنده است که تا مدت‌ها ذهن تماشاگران را به خود مشغول کرده و در ذهنش ماندگار می‌شود. علاقه وندرس به بیابان‌های تگزاس که ریشه در سینمای وسترن دارد، در اینجا به‌شدت به‌کار آمده و فضای غریبی به فیلم بخشیده است.

همکاری او با فیلمنامه‌نویس برجسته آمریکایی «سام شپارد» نیز در این فیلم از نقاط برجسته آن به‌شمار می‌رود که سهم به‌سزایی در کیفیت کار داشته است. «هری دین استانتون» نیز بازی فوق‌العاده‌ای را در «پاریس، تگزاس» ارائه کرده که همه سرگشتگی شخصیت تراویس را به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده است.

«زیر آسمان برلین» (بال‌های اشتیاق) را می‌توان بهترین فیلم دهه هشتادی و کامل‌ترین اثر سینمایی وندرس به‌حساب آورد که در آن از تمامی تجربیاتش در زمینه فلسفه بهره گرفته و اثر تأثیرگذاری را ارائه کرده که گذشت زمان نیز از ارزش‌های آن نکاسته است.

ارنست ویلهم وندرس

فیلم، داستان دو فرشته است که از فراز شهر به انسان‌ها نگریسته و اعمال آن‌ها را نظاره می‌کنند. در این بین، یکی از آن‌ها (دامیل) به زنی جوان که در سیرک نقش فرشته را بازی می‌کند، علاقه‌مند شده و از فرشته به انسان تغییر ماهیت می‌دهد. با ورود او به جهان مادی، فیلم رنگ و بوی دیگری گرفته و «دامیل» جذابیت‌های جهان مادی را درک می‌کند.

وندرس در این فیلم از گفت‌و‌گوهای شاعرانه و عمیق «پیتر هانکه» بهره فوق‌العاده‌ای گرفته و شعری گیرا در ستایش انسان و انسانیت ساخته است که ذهن مخاطبان خود را به تلاطم انداخته و به چالشی عمیق وامی‌دارد. فیلم در جشنواره‌های بین‌المللی با موفقیت بی‌نظیری روبه‌رو شد و وندرس را به جایزه معتبر بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم کن رساند.

در دهه نود میلادی، وندرس که به‌شدت به سینمای «یاسوجیرو اوزو» ژاپنی علاقه‌مند است رو به سینمایی شخصی آورد و بسیاری از دوستداران سینمای فلسفه‌گرای خود را از دست داد. «پایان دنیا» (1991م)، «چنان دور، چنین نزدیک» (1993م)، «داستان لیسبون» (1994م) از جمله فیلم‌های وندرس به‌حساب می‌آیند که به مرور توجه مدیران جشنواره‌های جهانی را نیز از دست داده و مخاطبان خود را محدود‌ و محدود‌تر کرد. در این میان، فیلم نیمه‌مستند «باشگاه اجتماعی بوئناویستا» (1999م) به‌واسطه نگاه بازیگوشانه وندرس به سوژه، کیفیت بهتری یافت و جذاب‌تر از کارهای سینمایی این سال‌هایش از کار درآمد.

در سال‌های اخیر نیز وندرس کم‌کار‌تر شده و فیلم‌هایش دیگر جذابیت پیشین را نداشته و با هزینه‌های اندک ساخته می‌شوند. افراط وی در گام برداشتن به سوی سینمایی شخصی با نیم‌نگاهی به سینمای اوزو، وی را به فیلم‌سازی تقریباً فراموش‌شده برای نسل جدید تبدیل کرده که تنها می‌توان به فیلم‌های درخشان دهه هفتاد و هشتاد او دلخوش کرد.

ازو همه چیز است

از نظر سبک بصری، فیلم‌های او آمیزه‌ای است از فرم‌ها و ژانرهای هالیوودی، با عناصر مدرنی که حتی ممکن است ضد سینما به نظر برسند. از نظر مضمون، فیلم‌های او کوششی‌ست برای نمایش تنهایی، تردید، بی‌ثباتی و واهمه‌ها، و همچنین کاوش در تأثیر دوگانهء فرهنگ امریکایی بر آلمانِ پس از جنگ جهانی دوم.

وندرس بسیار تحت تاثیر یاسوجیرو ازو فیلمساز ژاپنی بوده است: «اگر در این قرن تنها جا برای یک چیز مقدس باشد، ازوست.» وندرس در بیست و یک سالگی به سینماتک در فرانسه رفت: «در یک سال 2000 فیلم دیدم، اهمیت سینمای آمریکا را فهمیدم و ازو رو یافتم...» بابک احمدی در کتاب تصاویر دنیای خیالی مقاله‌ای در مورد تاثیر پذیری وندرس از ازو، نیکلاس ری و جان فورد نوشته است.

فرآوری : مسعود عجمی

بخش سینما وتلویزیون تبیان


منابع : ایمنا ، ویکیپدیا ، سینمای ایران