تبیان، دستیار زندگی
ما برای اسلام قیام كرده ایم نه چیز دیگر پس قیامی كه برای اسلام باشد تا رسیدن به لقاءا... ادامه دارد. پروردگارا بر بنده ضعیف و گناهكار خود منت گذار و او را در راه خود و در طریق هدایت قرار ده و مرا از نهایت تكامل كه همانا رسیدن به فیض شهادت و رسیدن به لقاءا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وصیت فرمانده سنگرسازان بی‌سنگر


ما برای اسلام قیام كرده ایم نه چیز دیگر پس قیامی كه برای اسلام باشد تا رسیدن به لقاءا... ادامه دارد. پروردگارا بر بنده ضعیف و گناهكار خود منت گذار و او را در راه خود و در طریق هدایت قرار ده و مرا از نهایت تكامل كه همانا رسیدن به فیض شهادت و رسیدن به لقاءا... است؛ برخوردار فرما

شهید قدرت الله امینیان

شهید قدرت الله امینیان ،قائم مقام فرمانده عملیات مهندسی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)

چهارم اسفند 1338 خداوند نوزادی به خانواده« امینیان»هدیه کرد که همچون خورشید می درخشید. به سبب علاقه وافری که به علم و دانش داشت بعد از اتمام دبیرستان به« انستیتو مشهد» گام نهاد و در رشته مهندسی صنایع اتومبیل به کسب دانش پرداخت. وی همزمان با تحصیل، مشغول کار و تلاش بود و کوچکترین فشار مالی را بر خانواده تحمیل نمی کرد.

شهید «امینیان»همراه با ملت شریف ایران در تظاهرات و راهپیمایی ها علیه رژیم طاغوت پهلوی تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی شرکت گسترده داشت.ایشان پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، به خدمت مقدس سربازی رفت و در طول مدت خدمت همواره در جبهه های جنگ و جهاد در راه خدا حضور می یافت.

مهندس «قدرت الله امینیان» در سال 1361 با عضویت در «جهاد سازندگی»(سابق)، منشأ خدمات صادقانه و بسیار مهمی در محورهای عملیاتی و خطوط مقدم جبهه شد، جبهه ای که او را تا لحظه عروجش میزبان بود و تا دروازه های بهشت مشایعت کرد.

سنگر ساز بی سنگر قدرت ا... در راه هدف خود از هیچ کاری دریغ  نمی کرد و در همه کارها پیشتاز بود. خطرها رابه جان پذیرا بود تا جایی که بارها و بارها قامت رسایش بر اثر گلوله و ترکشهای دشمنان زبون آسیب دید اما ایمانش به ادامه راه هرگز آسیب پذیر نبود.

وی با سمت جانشین فرمانده عملیات مهندسی رزمی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) در عملیات پیروزمندانه طریق القدس، بدر، قادر 1 و2 ، والفجر 9 شرکت فعال داشت و زیباترین حماسه های مهندسی رزمی را آفرید. از جمله عملیات مهندسی در محل دره شیلر که در شمال مریوان و پنجوین عراق قرار داشت .با لوله گذاری جاده به طول 80 کیلومتر و احداث چندین کیلومتر خاکریز، احداث دو مورد پل بزرگ بر روی رودخانه های ری و قزلچه، احداث و تعمیر بیش از 385 کیلومتر جاده، 123 مورد سنگر و خدمات دیگر مهندسی رزمی که منشأ پیروزی رزمندگان در عملیات آنان بود.

همچنین فرماندهی احداث 26 مورد پل «کارگودین» و جاده، پد بالگرد، ساخت 25 مورد پل «آرمیکو»، چهل مورد پل لوله ای در محور «مکتب» به «دراو»، 35 مورد پل در جاده «حصاردوست» و جاده «هارکوت»، احداث 6 سایت موشکی با تأسیسات لازم، احداث 94 سنگر اجتماعی از نوع سوله ای، 18 باند هلیکوپتر و دیگر خدمات شایان مهندسی .همچنین در عملیات قادر در قلب پیرانشهر و ساخت 143 کیلومتر جاده عملیاتی و ارتباطی و ایجاد بیش از 30 کیلومتر خاکریز با ارتفاع 1 تا 3 متر، ساخت 77 دهنه انواع پل، احداث 9 قرارگاه عملیاتی و صدها سنگر و سکوی استقرار سلاح کاتیوشا، موضع و سکوی پدافند ضد هوایی در عملیات والفجر 9 در محل شرق چوارته عراق .

سر انجام وی در حال انجام مأموریتهای مهندسی ، در حال احداث پل و سنگر و خدمات دیگر مهندسی در منطقه عملیاتی سلیمانیه درخاک عراق، بر اثر انفجار مین هر دو دست و پایش قطع شد و به ندای حق لبیک گفت و به دیدار معبودش شتافت

در عملیات بدرنیز فعالیت هایی نظیر احداث کیلومترها کانال آب و ایجاد اورژانسها و بیمارستانهای مجهز صحرایی، ساخت و ترمیم دژ و چندین قرارگاه عملیاتی در محل شرق رودخانه دجله، گوشه ای دیگر از خدمات جهاد سازندگی است که شهید امینیان نیز با فرماندهی مدبرانه خود برگ برگ صفحات دفاع مقدس را با لفظ «سنگرسازان بی سنگر» مزین کرد و بر افتخارات جهادگران و رشادتها و مردانگی آنها در خطوط مقدم جبهه ها افزود.

سر انجام وی در حال انجام مأموریتهای مهندسی ، در حال احداث پل و سنگر و خدمات دیگر مهندسی در منطقه عملیاتی سلیمانیه درخاک عراق، بر اثر انفجار مین هر دو دست و پایش قطع شد و به ندای حق لبیک گفت و به دیدار معبودش شتافت.

سردار «امینیان»در وصیّت نامه اش از خداوند متعال استعانت کرده است تا زندگی اش را همانند زندگی حضرت محمد (ص) و آل اطهارش قرار دهد. وی همچنین جهاد در راه خدا را تکلیف و وظیفه شرعی خود و همرزمان دانسته و از خانواده خود خواسته است در صورت بروز مصائب و گرفتاریها به خدا پناه برند و برایش از آشنایان حلالیت طلب نمایند.

وصیت نامه شهید امینیان :

بسم رب الشهدا و الصدیقین

الهم اجعل محیای محیا محمد(ص) و آل محمد(ص) ومماتی ممات محمد (ص) و آل محمد

خدایا زندگی مرا مثل زندگی محمد و آل اطهارش قرار ده و توفیق مرا طوری قرار بده كه زندگیم در راه تو و اسلام تو و قرآن تو و امام تو ونائب بر حقش بسر برم؛ آنچنانكه مورد رضایت توست . مردنم مردنی باشد همانند مردن محمد و دودمانش ؛مردنی كه به شهادت ختم شود. مردنی كه جهت احیاء دین تو در راه تو باشد و ادامه دهنده خط سرخ حسین (ع)باشد.

سردار «امینیان»در وصیّت نامه اش از خداوند متعال استعانت کرده است تا زندگی اش را همانند زندگی حضرت محمد (ص) و آل اطهارش قرار دهد. وی همچنین جهاد در راه خدا را تکلیف و وظیفه شرعی خود و همرزمان دانسته و از خانواده خود خواسته است در صورت بروز مصائب و گرفتاریها به خدا پناه برند و برایش از آشنایان حلالیت طلب نمایند

ما برای اسلام قیام كرده ایم نه چیز دیگر پس قیامی كه برای اسلام باشد تا رسیدن به لقاءا... ادامه دارد. بار خدایا ما عبد و بنده تو هستیم و مالك وجود ما تو هستی و بنده در مقابل خدای خود؛ صاحب هیچ چیز نیست چون هستی مخصوص توست. پروردگارا بر بنده ضعیف و گناهكار خود منت گذار و او را در راه خود و در طریق هدایت قرار ده و مرا از نهایت تكامل كه همانا رسیدن به فیض شهادت و رسیدن به لقاءا... است؛ برخوردار فرما.

پدر جان در مصیبتی كه به شما وارد شده صبر كن كه فقط با این كارت اجر زحماتت كه برای من تحمل كردی محفوظ می ماند . خدا صابران را دوست می دارد و همیشه رضا به رضایت خداوند باش. مادر عزیز و گرامیم، تقوا پیشه كن و در مصیبت و گرفتاری كه برایت پیش آمده به خدا پناه ببر چون ما از خدائیم و باید به سوی او برویم.

برادران من، انقلاب اسلامی ما در شرایط حساسی از تاریخ به وقوع می پیوندد و این شرایط حساس شرایطی هستند كه آمریكا این میراث خوار استعمار و به قول امام عزیزمان این شیطان بزرگ بوجود آورده و آمریكا با تجربه هایی كه از استعمارگران گذشته دارد به این نتیجه رسیده كه هم باید برای تسخیر كشورها تلاش بكند و هم برای تسخیر ملتها. پس برای ما دفاع از اسلام و كشور اسلامی امری است كه در مواقع خطر تكلیف شرعی، الهی و ملی بر تمام قشرها و گروههاست . و من در پی آن شدم كه به این وظیفه شرعی عمل نمایم و به ندای سرور شهیدان امام حسین(ع) لبیك بگویم. شما برادران ،هم سربازان دلاوری برای امام زمان(عج) وهم خدمتگذاری راستین برای بندگان خدا باشید و از جهاد در راه خدا دوری نكنید كه از بهترین اعمال است.

شهید قدرت الله امینیان

خواهران من شما هم زینب وار راه شهدا را كه همانا رسیدن به خدا می باشد ادامه دهید و با حفظ حجاب؛ مشت محكمی بر دهان آمریكا و شرق و غرب بزنید.

در پایان حدود 300 الی 400 تومان بدهكاری به آقای شاهی دارم و اگر كس دیگری هم ادعا كرد بپردازید ؛ چون من حدود سه سال است كه در جبهه بوده ام و موفق به گرفتن روزه نشده ام پس شما برایم روزه بگیرید و چند ركعتی نماز برایم بخوانید. ( البته پول بدهید تا برایم بگیرندوبخوانند)

مقدار پولی را كه نزد برادرم می باشد پس از پرداختن تمام قروض و هر موقع كه نیاز دیگری نداشت بنا به نظر خودتان خرج نمائید و موتوری را هم كه دارم اگر برادران خودم نیاز ندارند بدهید تا در راه جنگ استفاده نمایند. سرانجام دعا به جان امام و گفتن مرگ بر آمریكا و مرگ بر شوروی و اسرائیل این فرزند نامشروع آمریكا یادتان نرود.

التماس دعا دارم قدرت الله امینیان

خاطرات شهید امینیان:

1- قدرت الله از بچه گی تا جوانی برای من کوچکترین ناراحتی ایجاد نکرد .جوانی بود فعال و مومن. همین قدر می دانم که برای مادر نمونه نداشت .از همه نظر نمونه بود .از نظر اخلاق و ایمان در منزل همه کار انجام می داد .ولی یکبار نمی گذاشت من لباسهایش را بشویم. دو سال سربازی اش را در کردستان بود .بعد از سربازی هم دائم در جبهه ها بود .می گفت: من در شهر نمی مانم ،من برای خدا کار می کنم .خدا هم برای شما. در سن 45 سالگی مرا مجبور کرد که قرآن را یاد بگیرم .با تشویق های او قرآن را یاد گرفتم و قرآن خواندن بزرگترین یادگاری او است که از او برای من مانده است .مسائل دنیایی او را از جبهه رفتن باز نمی داشت برای همه فامیل دوست داشتنی بود .هر وقت برای مرخصی می آمد به حدی بی سر و صدا وارد خانه می شد که هیچ کس متوجه ورود او به خانه نمی شد .هر وقت از جبهه می آمد معلوم بود که قرار ماندن ندارد. در آخرین اعزام به او گفتیم :به نو عروست رحم کن !این دختر سنی ندارد .اوگفت :من ازدواج کردم تا ایمانم کامل شود .ازدواج نمی تواند مانع از رفتن من به جبهه شود .مادر قدرت الله تمام حرف هایش را با بغض و اشک می گوید و در آخر اضافه می کند من از شهادت فرزندم اصلا ناراحت نشدم چرا که او خود راهش را انتخاب کرده و راهی را که او انتخاب کرده بود راهی جز شهادت نبود .( مادر شهید)

پدر به او اعتراض كرد و گفت: ماشین كه خالی بود ما را هم اگر سوار می كردی عیب نداشت. شهید امینیان گفت: وقتی ماشین را تحویل من دادند ،گفتند فقط برای استفاده شخصی خودت،كسی دیگر خیر.من هم دستور فرماندهی را باید اطاعت كنم .اگر از چیز به این كوچكی سرپیچی كنم در مراحل بالاتر نمی توانم به نحو احسن دستورات را انجام دهم

2- درس اخلاق شهید به خانواده اش است كه شبی به اتفاق او در منزل فامیل بودیم .ایشان با خودرو جهاد سازندگی از جبهه آمده بود . در موقع برگشتن برای اعضاء خانواده تاكسی گرفت و خودش با ماشین جبهه آمد منزل.پدر به او اعتراض كرد و گفت: ماشین كه خالی بود ما را هم اگر سوار می كردی عیب نداشت. شهید امینیان گفت: وقتی ماشین را تحویل من دادند ،گفتند فقط برای استفاده شخصی خودت،كسی دیگر خیر.من هم دستور فرماندهی را باید اطاعت كنم .اگر از چیز به این كوچكی سرپیچی كنم در مراحل بالاتر نمی توانم به نحو احسن دستورات را انجام دهم.( همسر شهید)

3- من به همراه قدرت الله برای انجام کاری با یک موتور سیکلت به روستای قهاب رستاق رفته بودیم .در آن زمان قدرت الله 13 ساله بود .بعد از انجام کار در حال خارج شدن از روستا بودیم که دیدیم پیرمردی سوار الاغ خود از دور می آید .راننده موتور سیکلت من بودم و خیلی تند می رفتم .ناگهان دیدم قدرت الله با صدای بلند دائما می گوید نگه دار ! وقتی که ایستادم، گفت: مگر نمی بینی که این پیرمرد دارد با الاغ رد می شود !؟چرا اینطور تند می روی ؟آهسته تر برو تا گرد و خاک او را ناراحت نکند .آهسته تر برو .بیان این نکته از زبان بچه ای به سن او برای من خیلی جالب بود .

خاطره دیگر از ایشان وقتی از جبهه برای مرخصی می آمد همه خانواده دور هم جمع می شدیم و بطور معمول وقتی گرم صحبت می شدیم شاید غافل از این بودیم که داریم غیبت می کنیم . ایشان فورا بحث را عوض می کرد حواس افراد را به کارهای خودش مشغول می کرد.مثلا یک پای خودش را درازمی کرد .و می گفت :اگر گفتید که پای من شبیه به چه چیزی است ؟هر کس حرفی می زد و پای او را به چیزی شبیه می کرد در آخر پای دیگرش را هم دراز می کرد و می گفت: این پای من شبیه چیست؟ وقتی ما از پاسخگویی می ماندیم ادامه می داد: خب شبیه پای دیگر من است!! ( این عمل را از سیره پیامبر اکرم(ص) آموخته بود) به این ترتیب از ادامه غیبت کردن ما جلو گیری می کرد .( برادر شهید)

4- یک روز ناهار خورده بودیم .یک آقایی کیسه های پسته آورد و شروع کرد به تقسیم کردن بین بچه ها. با یک پیاله ای که در دست داشت. خوب برای بعضی ها که با او دوست بودند پیاله را پر تر می کرد و بیشتر به آنها می داد و به بعضی بچه ها کمتر . قدرت الله بلند شد و با قدرت با ایشان بر خورد کرد که این چه کاری است؛ در تقسیم پسته ها همه را یکسان در نظر بگیرید .

مادر قدرت الله تمام حرف هایش را با بغض و اشک می گوید و در آخر اضافه می کند من از شهادت فرزندم اصلا ناراحت نشدم چرا که او خود راهش را انتخاب کرده و راهی را که او انتخاب کرده بود راهی جز شهادت نبود

اگر می دید از یک نوجوانی دارند کار می کشند که در توان او نیست با آنها بر خورد می کرد .در توزیع امکانات عادلانه رفتار می کرد .بچه ها احترام فوق العاده ای برای او قائل بودند .به دلیل فروتنی و محبت بیش از حدی که به بچه ها داشت هیچ کس نمی دانست که او چکاره است .اهل تهجد و نماز شب بود .سعی می کرد همه اوقات با وضو باشد .به خصوص هنگام خواب حتما با وضو می خوابید .زمانیکه ایشان ازدواج کردند .خانواده با اصرار زیاد از ایشان می خواست که چند ماهی مرخصی بگیرد و در کنار همسرش بماند و بالاخره ایشان قبول کردند و به دامغان آمدند تا مدتی در شهر کنار خانواده و همسرش بماند .فردای شبی که آمده بود ند به جهاد رفتند و برگه مرخصی خودشان را پاره کردند .با اصرار از ایشان خواستیم که چرا از تصمیم خود منصرف شدی ؟گفت :دیشب خوابی دیدم که مانع ماندن من شد !( برادر شهید)

روحش شاد و یادش گرامی

فرآوری : زینب سیفی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع : برگرفته از ساجد