دوستان همه رفتند
من از قافله عقب ماندهام و علت هم این است كه من هنوز ساخته نشدهام، ولی خدایا تو خود می دانی كه چقدر من با خودم صحبت میكنم و خود را دلداری میدهم و میگویم خداوند كریم و رحیم است و حتماً شهادت را نصیب من میكند، خدایا دوستان همه رفتند, رفقا همه رفتند, دیگر از دوستانم باقی نمانده
فرمانده تیپ یکم لشکر32انصارالحسین(ع)
سال1340 درشهر ملایر به دنیا آمد. کودکیاش در محیطی آکنده از معنویت سپری شد. در سال 1346 برای تحصیل قدم در دبستان نهاد و این مرحله را از آغاز تا پایان با هوش و ذکاوتی که داشت بهخوبی پشت سرگذاشت. حسن از کودکی علاقهای زیادی به سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) داشت و در جلسات عزاداری مولایش با شور و شوق شرکت میکرد. در سال 1354 با تمام دوره راهنمایی وارد دبیرستان شد و این هنگامی بود که ذهن فعال او اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه را بهخوبی درک میکرد.
اوبا مطالعات و شناختی که از اوضاع جاری کشور داشت,به مبارزین با طاغوت پیوست ودرراه پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی فعالانه شرکت کرد.دراین راه او چند بار بهدست عوامل ساواک شاه خائن دستگیر ومورد شکنجه وضرب و شتم قرار گرفت. شکنجه ها وسختی های دوران بازداشت ومبارزه نه تنها خللی در اراده حسن ایجاد نکرد,بلکه اورا بیش از پیش مصمم ساخت در راه امام خمینی وآرمانهای الهی اش جانفشانی کند.
وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید وامام خمینی به ایران آمد, حسن شتابان خود را به قم رساند تا به دیدارمولا ومقتدایش خمینی کبیر بشتابد.او با عشقی عجیب به دیدار حبیب خود رفت و به خاطر مستی این دیدار,عقل وهوش از دست داد,به گونه ای که در یکی از خیابانهای قم با خودرویی برخورد کرد اما در کمال تعجب دیگران, صدمهای به او نرسید.
تازه داشت شیرینی پیروزی انقلاب و دیدار امام را درکامش حس می کرد که مزدوران ضد انقلاب در کردستان آتش بهپا کردند و با حمله به مردم بی دفاع این دیار, آنجا را محلی برای توطئه های خود برعلیه انقلاب اسلامی مردم ایران قرار دادند. با پیش آمدن این شرایط حسن در آنجا حضور یافت و تا شروع جنگ تحمیلی درآنجا مشغول مبارزه با نوکران استکبار جهانی شد. با زبانه کشیدن شعله های جنگ ارتش عراق ومزدورانی از کشورهای عربی به نمایندگی از استکبار جهانی ,به جبهه شتافت تا صفحهای دیگر از دفتر مبارزات خود را ورق زند.
درصبحگاه اولین روز از تیر ماه 1367 در قله ی گرداش بعد از بهجا آوردن نماز صبح، خمپارهای در نزدیکی سنگرحاج حسن میخورد و ترکشی از آن به پشت سر او اصابت میکند .حسن در حالیکه دستانش را باز کرده بود, میگوید نگاه کنید چه نسیم ملایمی میوزد، و لبخند زنان به شهادت می رسد
در فروردین ماه سال 1360برای مراسم ازدواج به شهر آمد وخیلی زود به جبهه برگشت و ماهها در آنجا ماند. مدتی بعد برای انجام اعمال نورانی حج عازم عربستان شد وبعد از بازگشت از این سفر,دوباره راهی جبهه شد. هیچ چیزی نمی توانست او را از جبهه وجنگ جدا کند.در بازگشت از جبهه انگار چیزی را گم کرده بود همیشه قبل از اینکه از روزهای مرخصی اش به طور کامل استفاده کند ,به جبهه بازمی گشت.
یکی از روزهای سال 1361 حسن به اتفاق چند نفر از فرماندهان برای شناسایی منطقه سومار به مواضع دشمن رفته بودند که با برخورد به کمین دشمن و درگیری، دوتن از همرزمان او, محمد آل پور حجازی و حسین جعفری به شهادت میرسندو رضا مستجیری نیزبه اسارت دشمن در میآید .
حسن بهشدت مجروح میشود , عراقیها تصورمی کنند او شهید شده و رهایش میکنند. او بعد از یکی دو روز توسط نیروهای خودی به عقب منتقل می شود و با تلاش پزشکان بهبود می یابد.
اودر طول حضور تاثیر گزارش در جبهه ها جراحات بسیاری را در بدن داشت،به گونه ای که از هر جبهه یا عملیات مجروحیتی در بدنش بود. اما خودش می گفت:زخم ماندن در قفس این دنیا و دوری از شهدا,بیشتر از همه ی زخمها درد دارد.
سرانجام پس از سال ها مبارزه با طاغوت وضد انقلاب ,و حضور در جبههها و ایثار و فداکاریهای بیشمار,اول تیرماه 1367در جبهه ی ماووت ,26روز قبل از پایان دوران دفاع مقدس,دورانی که رهبر معظم انقلاب اسلامی از آن به عنوان "اوج افتخارات مردم ایران یاد می کند." بهدیدار معبود شتافت.
درصبحگاه اولین روز از تیر ماه 1367 در قله ی گرداش بعد از بهجا آوردن نماز صبح، خمپارهای در نزدیکی سنگرحاج حسن میخورد و ترکشی از آن به پشت سر او اصابت میکند .حسن در حالیکه دستانش را باز کرده بود, میگوید نگاه کنید چه نسیم ملایمی میوزد، و لبخند زنان به شهادت می رسد.
وصیتنامه شهید :
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تَحسبنَّ الذینَ قُتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون قرآن کریم
یا نفس من بعد الحسین(ع) مونی فبعده لا كنت ان تكونی
ای نفس زندگی بعد از حسین(ع) ننگت باد ,مرگت باد. حضرت عباس(ع)
با شهادت بر یگانگی خداوند متعال و نبوت حضرت محمد (ص) وحقانیت خلافت و امامت 12 امام معصوم(ع)و ولایت فقیه وصیت نامه خود را آغاز میكنم.
با درود به رهبر كبیر انقلاب و خانوادهای شهدا و با درود به شهدانهضت جهانی اسلام از هابیل تا كربلای خوزستان.
هم اكنون كه قلم در دست گرفتهام و میخواهم كلماتی را به عنوان وصیت بر روی كاغذ بنویسم، دستم میلرزد چون میدانم كه من لیاقت شهادت را ندارم و نمیدانم چرا.
من از قافله عقب ماندهام و علت هم این است كه من هنوز ساخته نشدهام، ولی خدایا تو خود می دانی كه چقدر من با خودم صحبت میكنم و خود را دلداری میدهم و میگویم خداوند كریم و رحیم است و حتماً شهادت را نصیب من میكند، خدایا دوستان همه رفتند, رفقا همه رفتند, دیگر از دوستانم باقی نمانده، عابدینیها، سلطانیها، اسلامجو، تركاشوندها، حاتمی، فراهانی، كلیه عزیزان رفتند و من خجالت میكشم از منطقه سالم برگردم، خدایا تو خود میدانی كه من این راه را آگاهانه انتخاب كردهام و كوركورانه نیست و میدانم كه به راهی كه همان لقای تو است, میروم.
خدایا تو خودت كمك كن، الهی من با تمام وجود ادراكت میكنم و این سخن زیبایت را خوب درك میكنم كه «یحبُّوه و یحبُّونَه»، خدایا تو خود میدانی كه این بنده حقیر به تو عشق میورزد و همیشه به یاد تو بوده و هستم، زیرا امید من و تكیه گاه من توئی و غیر از تو كس دیگری ندارم .
خدایا ای كاش من هفتاد بار زنده میشدم و دوباره در سنگر تكه تكه میشدم، مگر نه اینكه همیشه در زیارت وارث میخوانیم كه: «یا لَیتَنا كُنـّا مَعكم فأفوزَ فوزاً عظیماً»
حالا آمادهام ,خدایا میخواهم به فوز عظیم شهادت برسم، كمكم كن ای مولای من.
خدایا ای كاش من هفتاد بار زنده میشدم و دوباره در سنگر تكه تكه میشدم، مگر نه اینكه همیشه در زیارت وارث میخوانیم كه: «یا لَیتَنا كُنـّا مَعكم فأفوزَ فوزاً عظیماً»حالا آمادهام ,خدایا میخواهم به فوز عظیم شهادت برسم، كمكم كن ای مولای من
وصیت به امت شهید پرور:
عزیزان هم اكنون كه این جنایت كاران در منطقه, كاری نمیتواند بكنند ,به شهرها حمله می كنند و كودكان و پیر زنان وپیرمردان را به خاك و خون می كشند، ولی ای استوار مردان دست از انقلاب بر ندارید كه دیگر كار صدام به یاری خدا تمام است.
عزیزان قدر امام را میدانید , بهتر بدانید، نكند كاری كنید نفرینی كه حضرت علی(ع) به امت خود كرد، امام هم به شما بكند، عزیزان خوب دقت كنید یكسری یاران امام را از ما گرفتند ولی شما قدر امام را بدانید، چون حضرت علی(ع)درجواب بی مهری های یارانش, به خدا گفت كه خدایا نعمت حاکم صالح را از این امت بگیر و خدا هم نعمت را گرفت و ذلت را برای آنها جایگزین كرد.
پس مواظب باشید ای عزیزان روز قیامت هم دركارهست، ای كسانی كه چوب لای چرخ انقلاب میگذارید و پشت پا به اهل بیت امام حسین(ع) میزنید و اهل بیت را رها كردهاید. وای به حالمان, اگر نامه اعمالمان را به دست چپ بدهند، راستی اگر بدهند چه كنیم؟
مواظب باشید جبههها را خالی نگذارید که دشمن اگر قدرت بگیرد ,جنبندهای در روی زمین ایران آسایش نخواهد داشت، به جبههها بروید و هرچه زودتر این جانی را نابود كنید كه در روز قیامت شرمنده اهل بیت (ع)و شهدا نباشید.
پدر و مادر و همسر و خواهران و برادرم، مرا حلال كنید و از اقوام و مردم برایم حلالی بطلبید و خوشحالی كنید كه در راه خدا قربانی دادهاید و روز قیامت در پیش امام حسین (ع) و حضرت زهرا(س) رو سفید خواهید بود.
پس مواظب باشید ای عزیزان روز قیامت هم دركارهست، ای كسانی كه چوب لای چرخ انقلاب میگذارید و پشت پا به اهل بیت امام حسین(ع) میزنید و اهل بیت را رها كردهاید. وای به حالمان, اگر نامه اعمالمان را به دست چپ بدهند، راستی اگر بدهند چه كنیم؟
عزیزان همه شما را خیلی دوست دارم ولی این را بدانید كه خدا و اسلام را خیلی بیشتر از شما دوست دارم و باید به ندای حسین زمان لبیك گفت.
تقاضا دارم اگر از من جنازهای برنگشت خیلی عادی مراسم انجام شود، گر چه با توجه به این برنامهها راضی نیستم كسی برایش اتفاقی بیفتد و مراسم مانند بقیه شهدا باشد و در مجلس من از مصیبتهای حضرت زهرا(س) و حضرت زینب (س) بخوانید.
والسلام حسن تاجوک
روحش شاد و یادش گرامی
فرآوری : زینب سیفی
بخش پایداری تبیان
منبع:ساجد