تبیان، دستیار زندگی
ما می‌توانیم غزل خوب یا بد داشته باشیم، همانطور که شعر سپید خوب یا بد داریم. چیزی که مهم است محتویاتی است که در قالب شعر سپید یا قالب غزل ریخته می‌شود، شاعرانگی است که اهمیت دارد و نه قالب.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاعرانگی مهم تر از قالب شعر است

مصاحبه ی اختصاصی تبیان با سیامک بهرام‌پرور


ما می‌توانیم غزل خوب یا بد داشته باشیم، همانطور که شعر سپید خوب یا بد داریم. چیزی که مهم است محتویاتی است که در قالب شعر سپید یا قالب غزل ریخته می‌شود، شاعرانگی است که اهمیت دارد و نه قالب.

سیامک بهرام‌پرور

سیامک بهرام پرور با کتاب«عطر تند نارنج» نشان داد غزلسرای توانایی است که نه تنها به فرم شعر اهمیت می‌دهد بلکه در ایجاد فضا سازی در شعر نیز مسلط است. او بعد از چند سال کتاب دیگری به نام « به رنگ نارنگی» منتشر کرد . بهرام پرور امروز همچنان به سرودن غزل مشغول است هر چند رگه‌های شعر سپید را می‌توان در اشعار او ردیابی کرد.

آقای بهرام پرور بفرمایید تعریف شما از غزل چیست و غزل در روزگار ما چه جایگاهی دارد؟‌

به طور کلی غزل یک قالب شعری است و مختصات عروضی مشخصی دارد. آن چه ما از غزل برداشت می‌کنیم در منحصرترین وضعیتش یک ظرف است برای ریختن شاعرانگی‌مان در یک شعر به خصوص. اما تعریف دیگری هم از غزل وجود دارد. دوستان جوانی که این روزها به کار شاعری در قالب‌های کلاسیک مشغول هستند، غزل را به مفهوم عام‌تری به کار می‌برند و غزل را شامل تمام قوالب شعری کلاسیک اعم از چهار‌پاره و مثنوی و رباعی تعریف می‌کنند. اما این که غزل امروز چه جایگاهی دارد، باید بگویم غزل هم مثل همه انواع شعر جایگاه خودش را دارد. سوال شما اشاره به مرگ غزل است. به نظر من این صحبت‌ها مبنایی ندارد. غزل یک ابزار است و نمی‌توان درباره مرگ ابزار صحبت کرد. مثل این است که شما بگویید لیوان مرد. لیوان به خودی خود وجاهتی ندارد بلکه محتوای درون لیوان است که اهمیت دارد. برای همین حرف از مرگ ابزار منطقی نیست.

ابزارها مدام در حال تغییر هستند و در طول دوران‌های مختلف ابزارهای قدیمی جای خود را به ابزارهای جدیدتر می‌دهند. حرف این است که آیا قالب غزل هنوز هم می‌تواند بیانگر احساسات و شاعرانگی زندگی انسان امروزی باشد یا خیر؟‌

اگر همیشه بخواهیم تصویری صحبت کنیم موضوع گنگ می‌شود در جواب این سوال می‌توان گفت زمانی یک ابزار از کار می‌افتد که کارایی نداشته باشد. ماکروفر مد است اما هیچ دلیلی برای استفاده نکردن از ماهیتابه وجود ندارد و همچنان استفاده می‌شود. اما بیاید از تصویر بیرون بیاییم تا منظور را راحت‌تر بیان کنیم، ما می‌توانیم غزل خوب یا بد داشته باشیم، همانطور که شعر سپید خوب یا بد داریم. چیزی که مهم است محتویاتی است که در قالب شعر سپید یا قالب غزل ریخته می‌شود. پس شاعرانگی است که اهمیت دارد و نه قالب. از طرف دیگر شاعرانگی است که ظرف خودش را انتخاب می‌کند. شما نمی‌توانید بنشیند و تصمیم بگیرید الان غزل بنویسید یا شعر سپید، بلکه برعکس شاعرانگی شما تصمیم می‌گیرد که احساس شما در کدام قالب سروده شود. مهمترین تهمتی که به این قالب شریف و عزیز زده می‌شود این است که غزل دارای وزن و قافیه و ارکان هندسی است و اینها دست و پای شاعر را می‌بندد. قیصر امین پور در جواب این ایراد گفته است:‌" اگر شاعر وزن و قافیه را خیلی خوب شناخته باشد بالی می‌شود برای پروازش"‌ از طرف دیگر غزل دارای پشتوانه عظیم فرهنگی است که پتانسیل خوبی برای شاعر فراهم می‌کند تا حرفش را راحت‌تر و بهتر بیان کند.

نوع شکست زبانی می‌شود ویژگی شعر دهه هفتاد و این سرایت می‌کند در غزل پست مدرن و آنقدر به درست و نادرست استفاده می‌شود که ماهیت خودش را از دست می‌دهد و به یک چیز مصنوع تبدیل می‌شود که خیلی‌ها برای این که بگویند ما هم بلد هستیم آن را به کار می‌گیرند واز آن برای قدرت‌نمایی استفاده می‌کنند.

چرا اغلب شاعرانی که به سراغ شعر کلاسیک می‌روند غزل را برای بیان شاعرانگی خود انتخاب می‌کنند؟ این گرایش به غزل از کجا ناشی می‌شود؟‌

البته این حرف کلیت ندارد. اتفاقا منتقدانی که به غزل سرایان ایراد می‌گیرند، یکی از حرف‌هایشان این است که آنچه شما می‌گویید بیشتر چهار پاره است تا غزل اما مسئله همانطور که قبلا گفتم این است که غزل در معنای عام به کار برده می‌شود و منظور کلیه قوالب شعری کلاسیک است. اما به هر حال امروز همچنان غزل مثنوی های بسیار خوبی نوشته می‌شود که نمونه‌اش را در اشعار محمد کاظم کاظمی و شاعران جدیدتر می‌توان دید. یا رباعی که طرفدارهای خاص خودش را دارد، مثل جلیل صفر بیگی، زبر دست ، بیژن ارژنگ و غیره، همینطور ترجیع بند و ترکیب بند که در شاعران عاشورایی زیاد به چشم می‌خورد و مسمط که خانم جعفری یک کتاب کامل مسمط منتشر کرد. اما می‌پذیرم که غزل پر طرفدارتر است. دلیلش را در تاریخ شعر می‌توان جستجو کرد. حجم بسیار بزرگی از تاریخ شعر کلاسیک ما به غزل اختصاص دارد، چون دست شاعر را برای بیان احساسش بسیار باز می‌گذارد. از طرف دیگر نسلی که غزل می‌نویسد نسلی است که اغلب کمتر از سی سال سن دارد و جوان‌ها فضای تغزلی بیشتری در ذهنشان هست و فضای تغزلی به غزل نزدیک‌تر است. استاد بهمنی گفته‌اند: " چیزی که همچنان نوشته و خوانده می‌شود چطور ممکن است زنده نباشد؟"‌

اگر بحث بر سر قالب است که غزل تعرف مشخصی دارد که قابل شکست هم نیست و اگر بحث بر سر مضامین است می‌توان هر مضمونی را در قالب غزل گنجاند پس این غزل پست مدرن نماینده چه نوع شعری است؟‌

نظر من در این باره چیزی است و نظر دوستانی که غزل کار می‌کنند چیز دیگر که من سعی می‌کنم هر دو را بگویم. من می‌گویم غزل غزل است و اصلا پسوند و پیشوند ندارد و می‌توانیم هزار نوع اندیشه در قالب غزل بریزیم. دوستانی که غزل‌هایشان را به نام‌ها و نحله‌های مختلف نام‌گذاری می‌کنند در مانیفست‌هایشان اشاره به محتوای غزل دارند تا تکنیک و اگر جایی از تکنیک تازه سخن می‌گویند آنقدر این تکنیک تکرار می‌شود تا به تقلید شباهت پیدا می‌کند. شفیعی کدکنی جای گفته است:" کسی که اولین بار نرگس را به چشم  یار تشبیه کرد شاعر بود و باقی همه مقلد او." نوع شکست زبانی می‌شود ویژگی شعر دهه هفتاد و این سرایت می‌کند در غزل پست مدرن و آنقدر به درست و نادرست استفاده می‌شود که ماهیت خودش را از دست می‌دهد و به یک چیز مصنوع تبدیل می‌شود که خیلی‌ها برای این که بگویند ما هم بلد هستیم آن را به کار می‌گیرند واز آن برای قدرت‌نمایی استفاده می‌کنند. اما اگر بحث بر سر نوع اندیشه است، باید بگویم در تاریخ شعر دو غزل سرا نمی‌توانید پیدا کنید که مشابه هم غزل گفته باشند. حاف1 سعدی و مولانا سه دنیای متفاوت دارند و سه نوع غزل متفاوت سراییده‌اند. نمی توان با دنیای ذهنی سعدی حافظ خواند و یا با دنیای ذهنی حافظ مولانا خواند.

اگر صحبت پایانی دارید بفرمایید.

فقط این نکته که نصف انرژی ما در ادبیات صرف چیزهایی می‌شود که جنجال‌های ژورنالیتسی و خیلی ارتباطی به ادبیات ندارد. به جای آن باید تولید آثار را بالا برد چرا که کلیت این جریان را قابل دفاع ، قابل لذت بردن و قابل ترجمه می‌دانم. حاشیه‌ها عوارض جانبی زیادی دارد و به جای آن باید به نقد تحلیلی بپردازیم. نقد تحلیلی حلقه مفقوده ادبیات ماست که باید آن را به جامعه مخاطبین منتقل کنیم که چطور از شعر لذت ببرند. تشریح زیبایی روش قشنگتری است تا این که شاعر را بگذاریم زیر ساطور و لهش کنیم. متاسفانه منتقدین ما الگوهای از پیش تعیین شده‌ای را در نظر می‌گیرند و دور آن دایره‌ای می‌کشند، هر چیزی که بیرون از آن دایره باشد بد است و هر چه درون آن باشد خوب. در حالی که باید دنیای زیبایی‌شناسی هر شاعر را جدا و مستقل در نظر گرفت. نمی‌توان با دنیای زیبایی‌شناسی حافظ سعدی خواند و برعکس.

فاطمه شفیعی

بخش ادبیات تبیان