تبیان، دستیار زندگی
علامه در تعلیم و آموزش، مُبدع روش فعّال بود و در تربیت و پرورش مُبدع روش الگویی. و این هر دو اصطلاح، امروزه زینت تمامی نظام ‌های پیشرفته و مدرن آموزشی و پرورشی است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گول نعمت را مخور مشغول صاحب‌ خانه باش


علامه در تعلیم و آموزش، مُبدع روش فعّال بود و در تربیت و پرورش مُبدع روش الگویی. و این هر دو اصطلاح، امروزه زینت تمامی نظام ‌های پیشرفته و مدرن آموزشی و پرورشی است.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

« إنّ الّذین قالوا ربُّنا الله ثُمَّ استَقاموا تتنزّل علیهم المَلائکة الاّ تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنّة الّتی کنتم توعدون . نَحنُ اولیاءکم فی الحیوة الدّنیا و فی الآخرة و لکم فیها ما تشتهی أنفسکم و لکم فیها ما تدّعون . نُزُلاً مِن غفورٍ رَحیمٍ »

مرحوم علامه کرباسچیان

سخن گفتن از مرحوم علامه کرباسچیان، غوطه خوردن در اقیانوسی است که برای رسیدن به هر ساحلی از این بحر بی کرانه، از کرانه دیگر باز می مانیم، و در شکار هر درّ و گوهری از دل این دریا، صید هزاران صدف دیگر را از کف می نهیم. از این روی سزاوار است که در مجال اندک به جای پرداختن به کلیات، به یکی دو نکته‌ خاص اشاره کنیم و معرّفی همه‌ ابعاد وجودی آن استاد را به مجال ‌هایی موسّع ‌تر بسپاریم.

حقیقت این است که علامه شخصیتی به تمام معنا جامع الاطراف، بل همچو مولایش علی « علیه السلام » جامع اضداد بود. مشعلی بود همیشه فروزان، بلکه مشعل، تعبیری رسا برای او نیست. چرا که شعله‌ل ¯ مشعل تا بدان زمان که زیت و روغنش کاستی نگرفته، در شرر است وزان پس می ‌میرد. اما از قضا از آن هنگام که زیت و روغن حیات مادّی علامه کاستی گرفت، تازه پرتوی مشعل وجود او به آفاق متساطع شد.

من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش         چون به فـــکر سوختن افتاده ای مردانـــــه باش

من نمی گویم که عاقل باش یا دیوانه باش        گــــر به جانــان آشنایی از جــــهان بیگانه باش

گر شبی در خانه ‌ال ¯ جانانه مهمانت کنند         گول نعمت را مخور مشغول صاحب‌ خانه باش

علامه لحظه ای در این دنیا، اشتغال به صاحب ‌خانه را به تمتع نعمت‌ های بر سر سفره‌ او نباخت.

و امّا آنچه در میان تمام ابعاد وجودی مرحوم علامه کرباسچیان برجسته می نمود و بلکه همه‌ زندگی او مصروف آن شد، بعد تعلیم و تربیتی وجود او بود و طرفه آن که او در تعلیم و تربیت، مبدع و مؤسّس بود و نه مقلد و اقتباس ‌گر.

اگر به زبان امروزی بخواهیم سخن بگوییم و در قالب اصطلاحات فرو شویم، باید بگوییم که علامه در تعلیم و آموزش، مُبدع روش فعّال بود و در تربیت و پرورش مُبدع روش الگویی. و این هر دو اصطلاح، امروزه زینت تمامی نظام ‌های پیشرفته و مدرن آموزشی و پرورشی است.

اما علامه رها و آزاد از اصطلاحات، به ابتکار شخصی و نیز نور الهی که المؤمن ینظر بنور الله بدون آن که اطّلاعاتی کلاسیک و آکادمیک از این روش ها داشته باشد، بنیان‌ گذار و اعمال کننده این روش ها بود، آن هم در زمانی که هنوز دامنه‌ این بحث‌های تخصّصی نه در ایران، بلکه در بسیاری از کشورهای صاحب نام نیز طنین قابل اعتنایی نداشت.

برقراری نظام معلّم راهنمایی، ارتباط فعّال میان خانه و مدرسه، آموزش های خانواده، اطلاّع رسانی های نو به نو در مورد وضعیّت تحصیلی دانش آموزان، سنجش و ارزشیابی دقیق از وضعیّت تحصیلی و آموزشی شاگردان، آموزش ضمن خدمت معلمان و ده‌ ها نکته‌ دیگر در این مقال، پیش از آن که دستاورد آموزش و پرورش نوین باشد، فطرتاً و فطانتاً ابتکار و ابداع مرحوم علامه کرباسچیان بود.

آنچه در میان تمام ابعاد وجودی مرحوم علامه کرباسچیان برجسته می نمود و بلکه همه‌ل ¯ زندگی او مصروف آن شد، بعد تعلیم و تربیتی وجود او بود و طرفه آن که او در تعلیم و تربیت، مبدع و مؤسّس بود و نه مقلد و اقتباس ‌گر

و اما در بُعد پرورشی و تربیتی، امروزه روش الگویی و نمادین و سمبل سازی را کارآترین روش می شمارند. علامه این روش را در فراسوی پای ‌بندی به اصطلاحات و کلیشه‌ ها، پیش‌تر از مولایش امام صادق «علیه السلام » آموخت و به صحنه عمل درکشید که : کونوا دعاة النّاس بغیر ألسنتکم

اگر علامه حضور داشتند و از ایشان می خواستیم تا نکته ای را به ما بگویند ،

گمانه‌ ما این است که مرحوم علامه از ما می‌خواست که این دو نکته را به عنوان جوهر ماندگار وجود او به مردم معرّفی کنیم. یک نکته در بعد شناختی و معرفتی و نکته‌ دیگر در حیطه‌ رفتاری و عملیّاتی. و اما در نکته‌ شناختی، می گفت از خویشتن خویش بدر آیید و به زبان سلیس و روان خود، خودی نداشته باشید.

و در حیطه‌ رفتاری، از ما می خواست که علیکم بالأحداث ، بر شما باد که به تربیت کودکان و نوجوانان همّت گمارید. و این هم آموزه ‌ای بود که از مولایش امام صادق « علیه السلام » آموخته بود. و برای عملیّاتی کردن این بعد رفتاری به ما می گفت ابدأ بمن تعول و این آیه‌ل ¯ قرآن را بر ما می‌خواند که : قوا أنفسکم و اهلیکم ناراً ، از خانواده و نزدیکان خود تربیت را بیاغازید. و او خود چنین کرد : در گام نخست به تمامه از خویشتن خویش برون شد و دیگر خودی برای خود نشناخت. آنگاه بود که در پی آن، آن انقلاب عظیم تربیتی و تعلیمی را درافکند، که سحرگاهانش پیاده و سواره در برف و باران و گرما و آفتاب خود را پیش از همه به مدرسه رساندن بود، و در ابتدای سر برکشیدن آفتاب، نظافت کردن مدرسه در کسوت مستخدم و فرّاش بود و در میانه‌ روز معارف و اخلاق گفتن برای بچه ها در جامه‌ استاد. و آنگونه بود که این‌چنین شد.

عزیزان، بیایید این دو طرفه از یادبودِ استاد با خود به ارمغان بریم که :

از خود بدر آییم و کاری کنیم که :

شهر خالی است ز عشّاق

بود کز طرفی مردی ؛

از خویش برون آید و کاری بکند؟

و دیگر آن که از خانواده و نزدیکان خود تربیت علوی را دوباره بیاغازیم.

مرحوم علامه کرباسچیان

و امّا در پایان این مقال اجازت می طلبم که کلام، از قالب دستور درشکنم، و کنایت و صناعت سخن را در پای ارادت و ملاحت درفکنم و اضمار و مجاز را به زلالی و شفّافیّت گفتار بدل کنم و در یادبود استاد، خود و خیل عاشقان او را به آن دریای لطف و مهر و بحر متلاطم شور و عشق غرقه گردانم، که حسنش به اتّفاق ملاحت جهان گرفت. می دانم که اکنون علامه‌ عزیز با همان چشمان زیبای دریا‌نشانش و همان نفاذ و ژرفای کلامش از ورای برزخ نورانی‌اش نهیب می زند که :

چند از این الفاظ و اضمار و مجاز سوز خواهم سوز رو در سوز ساز

آتـــشی از عشق در جـــان برفروز سر به سر، رسم و عبارت را بسوز

و من در این جا آهنگ سوزاندن رسم و عبارت دارم و نیز قربان کردن الفاظ در پای ارادت.

پس بیایید ای شاگردان علوی، ای دانش آموختگان، ای دیدار کنندگانِ گاه و بیگاه استاد در کنج آن اتاق ساده و نورانی و در زیر آن سقف چوب و حصیر مانده از دوران ‌های متمادی که بشنوید که می گوید : « عزیز جون، تا اینجا آمدی دست خالی برنگردی ! »

بشنوید که فیمابین هر دو سه جمله، تکبیر می‌گفت و تهلیل می‌کرد و تسبیح. و از این که خلائق جوهر کلامش را درنمی‌یابند، دریغ می خورد و افسوس.

قهقهه‌هایش را که پوزخند تمسخر به تعلقات دنیاوی بود می‌شنوید ؟ برخاستن و نشستن‌های سریع و نمکینش را می‌نگرید ؟ در آن جامه‌  سپید و بی آلایش و همیشه نظیف ؟ مزاح هایش را، که هنوز غنچه‌  خنده‌  آن بر لبانمان نشکفته، دوباره به جدّیّت و گوش فرا دادن به ادامه‌ سخنش فرامان می‌خواند، به یاد می‌آورید ؟

بوده ‌اند و خواهند بود کسانی که اراده ها قوی داشته اند و به ظاهر کارهای سترگ کرده‌ اند، اما این‌ ها همه هست و آن همه علامه نیست

ای سرو ناز حُسن که خوش می روی به ناز عشّاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز

بچه های علوی ! حساب تصاعدهای هندسی او را به یاد دارید ؟ چگونه محسوسمان می‌کرد که :

« من قتل نفساً بغیر نفس او فسادٍ فی الأرض فکأنّما قتل النّاس جمیعاً و من أحیاها فکانّما أحیا النّاس جمیعاً »

چه بس ملاحت رفتار و شیرینی گفتار که همگی دستمایه‌  او بود برای هدایت افراد، گاه زمین و زمان به هم می‌دوخت برای یافتن کسی، همین که او را در ورای مکالمه‌  تلفنی می یافت و مخاطب، هراس ‌مند و اندیشناک از این که چه رویدادی رخ کرده که استاد، از سحرگاهان تا این نیمه روز در‌به‌در در جستجوی اوست، به ناگاه علامه‌اش با یک کلام، آرام اما مطمئن طُرفه‌ای بر او باز می‌گفت و مکالمه فرو می‌نهاد که مثلاً : عزیز جون رنگ پیراهنت مناسب شأن تو نیست، عوضش کن !

شگفتا! این همه جدّ و جهد در یافتن، برای تعویض رنگ پیراهن؟! آری، همه چیز برای علامه در راه سامان و هدایت و تربیت از یک درجه از جدّیّت و اهمّیّت برخوردار بود. چه رنگ جامه‌ تن، چه آهنگ مایه‌ سخن، نه تنها در شادی ها که در محن.

و اینها همه، حاشیه‌ وجود علامه بود. متن وجودش همان بود که در ابتدای جوانی‌ با توسّل، برگ معافیت از خدمت سربازی‌ به واسطه‌ ای از دست مولایش برگرفت. آری :

                این همه شهد و شکر کز سخنش می ریزد               اجر صبری است کز آن شاخ نباتش دادند

و گرنه بوده ‌اند و خواهند بود کسانی که اراده ها قوی داشته اند و به ظاهر کارهای سترگ کرده‌ اند، اما این‌ ها همه هست و آن همه علامه نیست.

فرآوری : سرور حاجی سعید

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع : سایت علامه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.