تبیان، دستیار زندگی
حضرت آیت‏الله خامنه‏اى در میان هزاران تن از جوانان 1 / 2 / 1379 جوانى، یك پدیده‏ى درخشان و یك فصل بى‏بدیل و بى‏نظیر از زندگى هرانسانى است. در هر كشورى كه به مساله‏ى جوان و جوانان، آن‏چنان كه حق‏این مطلب‏است، درست رسیدگى بشود،...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جوانان



منبع: بیانات رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‏الله خامنه‏اى در میان هزاران تن از جوانان 1 / 2 / 1379

جوانى، یك پدیده‏ى درخشان و یك فصل بى‏بدیل و بى‏نظیر از زندگى هرانسانى است.

در هر كشورى كه به مساله‏ى جوان و جوانان، آن‏چنان كه حق‏این مطلب‏است، درست رسیدگى بشود، آن كشور در راه پیشرفت، موفقیتهاى بزرگى‏به‏دست‏خواهد آورد.

اگر كشورى مثل كشور ما باشد كه جمعیت جوان، یك جمعیت غالب وبزرگ و یك نسبت عظیم از جمعیت كل كشور را تشكیل مى‏دهد این قضیه‏اهمیت‏بیشترى پیدا مى‏كند.

من امروز مایلم قسمت اول صحبتم بیشتر مورد توجه بزرگترها قراربگیرد; هم مسوولان، هم پدر و مادرها، هم معلمان، و متصدیان مسائل‏مربوط به جوانان.

در قسمت دوم،خطاب اصلى من به شما جوانان است كه مطالبى را باشما در میان خواهم گذاشت.

سمت اول كه درباره‏ى مسوولیتهایى است كه نسبت‏به جوان‏وجود دارد.

باید بگویم كه جوانى این دوره‏ى مشعشع و درخشان، دوره‏یى است كه‏اگر چه چندان طولانى نیست، اما آثارش یك آثار ماندگار و طولانى‏در همه‏ى زندگى انسان است.

جوانى از بلوغ آغاز مى‏شود.از منظر جوانان به مساله نگاه كنم، تابزرگترها، پدر و مادرها و مسوولان، فضاى‏جوانى را كه خودشان هم‏یك روز در آن فضا بودند، به‏یاد بیاورند.

جوان در دوره‏ى جوانى بخصوص در آغاز جوانى تمایلات و انگیزه‏هایى‏دارد:اولا چون در حال تكوین هویت جدید خود است، مایل است‏شخصیت‏جدید او به رسمیت‏شناخته بشود; كه غالبا این اتفاق نمى‏افتد وپدر و مادرها جوان را در هویت و شخصیت جدید او گویا به رسمیت‏نمى‏شناسند.

ثانیا جوان احساسات و انگیزه‏هایى دارد; رشد جسمانى و روحى دارد;به دنیاى تازه‏یى قدم گذاشته است كه غالبا دوروبریها، خانواده،كسان، افراد در جامعه، ازاین دنیاى جدید بى‏خبر و بى‏اطلاع‏مى‏مانند، یا به آن بى‏اعتنایى مى‏كنند; لذا جوان احساس تنهایى وغربت مى‏كند.

من مایلم این چیزها را بزرگترها بشنوند و مورد توجه قرار بدهندو دوره‏ى جوانى خودشان را به یاد بیاورند.

ثالثا جوان در دوره‏ى جوانى چه اوایل بلوغ و چه بعدها با مجهولات‏زیادى روبه‏رومى‏شود; مسائل جدیدى براى او مطرح مى‏شود كه‏سوال‏انگیز است; در ذهن او شبهه‏ها و استفهامهایى به‏وجود مى‏آید كه‏مایل است‏به این شبهه‏ها و سوالها و استفهامها پاسخ داده بشود;كه در بسیارى از موارد، پاسخ بهنگام و دلنشین داده نمى‏شود; لذاجوان احساس خلا و ابهام مى‏كند.

رابعا جوان احساس مى‏كند در وجود او انرژیهاى متراكمى وجود دارد;تواناییهایى را در خود احساس مى‏كند; هم از لحاظ جسمانى، هم ازلحاظ فكرى و ذهنى.

حقیقتا هم تواناییهایى كه در جوان هست، مى‏تواند معجزه كند;مى‏تواند كوهها را جابه‏جا كند; اما جوان احساس مى‏كند كه از این‏نیروها و از این انرژى متراكم و از این تواناییهاى‏او بهره‏بردارى نمى‏شود; لذا احساس بیهودگى و اهمال مى‏كند.

خامسا جوان براى اولین‏بار با دنیاى بزرگى در دوره‏ى جوانى مواجه‏مى‏شود كه این دنیا را تجربه نكرده و از این دنیا چیزهاى زیادى‏نمى‏داند; بسیارى از حوادث زندگى براى او پیش مى‏آید كه تكلیف‏خودش را در مقابل آنها نمى‏داند; احساس مى‏كند كه احتیاج به‏راهنمایى و كمك فكرى دارد; و از آن‏جا كه پدر و مادرهاغالبا اشتغال دارند، به جوان نمى‏رسند و این كمك فكرى به او داده‏نمى‏شود.

مراكزى كه در این زمینه مسوولند، غالبا در جاى لازم و در نقطه‏ى‏نیاز حضور ندارند; لذا این كمك به او داده نمى‏شود و جوان احساس‏بى‏پناهى مى‏كند.این احساسات در جوان ما به‏طور غالب وجود دارد; از یك‏طرف احساس تنهایى، از یك طرف احساس بى‏پناهى، از یك طرف احساس تواناییهاى فراوان و احساس این‏كه از این تواناییها استفاده نمى‏شود.

وجود این احساسات، مسوولیتهایى را براى همه به‏وجود مى‏آورد وهمه‏مسوولیت دارند; مخصوصا دولت، روحانیت، صداوسیما، بسیج،سازمان ورزش‏كشور، نهادها و مراكز فرهنگى; اینها مسوولیتهاى‏بزرگى در قبال نسل جوان‏دارند; بخصوص در كشورى مثل كشور ما كه‏نسل جوان از لحاظ كمیت، متراكم و گسترده; از لحاظ روحیه، داراى‏روحیه‏ى ایمان; از لحاظ آمادگى، آماده‏ى كارهاى بزرگ; و از لحاظ‏استعداد، یك مجموعه‏ى بسیار با استعداد.

این كه من بارها گفته‏ام كه متوسط استعداد جوانان ایرانى ازمتوسط استعدادهاى جوانان دنیا بالاتر است، این محصول یك كاوش‏علمى و یك بررسى علمى است; یك‏چیز مسلم است.

این استعداد، این كمیت فراوان، این تواناییها، مى‏تواندكشورى مثل ایران را در راههاى تكامل و تعالى و ترقى كمك بزرگى‏كند.

بعضیها نسبت‏به نسل جوان ایرانى، از لحاظ اعتقادات و از لحاظ‏ایمان، به‏طور افراطى دچار قضاوتهاى غلط و انحرافى هستند.

من اعتقادم این است، كاوشها هم همین را نشان مى‏دهد كه جوان‏ایرانى، جوانى است مومن، پاكدامن،پاك گوهر، داراى زمینه‏هاى‏دینى بسیار زیاد، مایل به جنبه‏هاى معنوى.

البته توقعى كه ما از یك جوان داریم، با توقعى كه از یك آدم مسن‏جا افتاده‏ى، قوا ازدست داده داریم، بكلى متفاوت است.

جوان ایرانى چه دخترانش، چه‏پسرانش هم از لحاظ امكانات روحى ومعنوى و ذهنى، هم از لحاظ‏امكانات ایمانى، در حد بسیار خوبى‏هستند; این مسوولیت‏بزرگى را بر دوش مسوولان مى‏گذارد.

البته من باید اعتراف بكنم كه خوشبختانه امروز به مسائل جوانان‏توجه و اهتمام مى‏شود; هم مراكزى كه مخصوص رسیدگى به امور جوانان‏است مثل همین مركز ملى و سازمان جوانان هم مراكزى كه از اول‏انقلاب توانسته است جوانان را در میدانهاى بزرگ سازماندهى كندمثل بسیج و هم مراكز دولتى آموزش و پرورش، به اهمیت مساله‏ى‏جوانان توجه كرده‏اند; ولى من بیش از این توقع دارم.

من انتظار دارم كه مساله‏ى جوانان و پرداختن به جوانان وبرنامه‏ریزى براى هدایت درست و باز كردن راه تعالى و تكامل درمقابل جوانان، به یك مساله‏ى ملى و حقیقى تبدیل بشود و همه بایداحساس‏مسوولیت كنند.

برگردیم به نظر اسلام.

اسلام درباره‏ى جوانان، نظرش دقیقا منطبق بر همان چیزى است كه‏امروز پیشنهاد و نیاز ما از نسل جوان و براى نسل جوان است.

پیامبراكرم درباره‏ى جوانان توصیه كرده است; با جوانان انس‏گرفته است; ازنیروى جوانان براى كارهاى بزرگ استفاده كرده است.

امسال، سال امیرالمومنین على‏بن‏ابى‏طالب (علیه‏السلام) معین شده‏است.

شما امیرالمومنین را فقط به عنوان یك چهره‏ى دوران چهل ساله وپنجاه ساله و شصت‏ساله نبینید; درخشش امیرالمومنین در دوران‏جوانى، همان الگوى ماندگارى است كه همه‏ى جوانان مى‏توانند آن راسرمشق خودشان قرار بدهند.

در دوره‏ى جوانى در مكه، یك عنصر فداكار، یك عنصر با هوش، یك‏جوان فعال، یك جوان پیشرو و پیشگام بود; در همه‏ى میدانهامانعهاى بزرگ را از سر راه پیامبر برطرف‏مى‏كرد; در میدانهاى خطرسینه سپر مى‏كرد و سخت‏ترین كارها را برعهده مى‏گرفت; با فداكارى‏خود، امكان هجرت پیامبر را به مدینه فراهم كرد و بعد در دوران‏مدینه، فرمانده سپاه، فرمانده دسته‏هاى فعال، عالم، هوشمند،جوانمرد و بخشنده بود; در میدان جنگ، سرباز شجاع و فرمانده‏پیشرو بود; در عرصه‏ى‏حكومت، یك فرد كارآمد بود; در زمینه‏ى مسائل‏اجتماعى هم یك جوان پیشرفته‏ى به تمام معنا بود.

پیامبر اكرم نه فقط از كسى مثل على، بلكه دردوران ده سال و چندماه حكومت‏خود، از عنصر جوان و نیروى جوان حداكثر استفاده راكرده است.

پیامبر اكرم در یكى از حساسترین لحظات عمر خود، مسوولیت‏بزرگى‏را به یك جوان هجده ساله داد.

در جنگها خود پیامبر اكرم فرماندهى را عهده‏دار مى‏شد; اما آن‏وقتى كه پیامبر در آخرین هفته‏هاى زندگى خود احساس كرد كه از این‏عالم خواهد رفت و لشكركشى به سرزمین امپراتورى روم به وسیله‏ى خوداو امكان ندارد چون كار بسیار بزرگ و دشوارى بود; لازم بودنیرویى براى این كار برگزیده بشود كه هیچ مانعى نتواند جلوى آن‏را بگیرد لذا این مسوولیت را به یك جوان هجده ساله داد.

پیامبر مى‏توانست‏یك نفر از اصحاب پنجاه ساله، شصت‏ساله و داراى‏سابقه‏ى جنگ و جبهه را بگذارد; اما یك جوان هجده ساله را گذاشت واو «اسامه بن زید» بود.

پیامبر از ایمان و از سابقه‏ى فرزند شهید بودن او هم استفاده‏كرد.

آن نقطه‏یى كه اسامه را فرستاد، همان نقطه‏یى بود كه پدراسامه‏بن‏زید یعنى زید بن حارثه در دو سال قبل از آن در آن نقطه به‏شهادت رسیده بود.

پیامبر فرماندهى این سپاه بزرگ و گران را به این جوان هجده ساله‏داد كه همه‏ى اصحاب بزرگ و پیرمرد و سرداران سابقه‏دار پیامبر درآن سپاه عضو بودند.

پیامبر به او گفت تا آن محلى كه پدرت در آن‏جا شهید شد، مى‏روى‏یعنى در «موته‏» كه محلى در امپراتورى روم آن روز و در كشورشام امروز بود آن‏جا را اردوگاه مى‏كنى; و بعد دستورات جنگى را به‏او داد.

از نظر پیامبر، نیروى جوان این‏قدر حایز اهمیت است.

ما امروز در كشورمان اسامه بن زیدهاى زیادى داریم; جوانان‏زیادى داریم; دختران و پسران عظیم و جمعیت انبوهى از این‏مجموعه‏ها داریم كه حاضرند در همه‏ى میدانهاى فعال در میدان درس،در میدان سیاست، درمیدان فعالیتهاى اجتماعى، در میدان‏مشاركتهاى گوناگون براى فقرزدایى، براى‏سازندگى، و در هر صحنه وعرصه‏یى كه براى آنها برنامه‏ریزى بشود و امكان‏داده بشود شركت‏كنند; این موقعیت‏بسیار مهمى براى این كشور است.این‏نسل، شبیه همان نسلى است كه توانست‏یكى از بزرگترین تجربه‏هاى‏این كشور یعنى تجربه‏ى جنگ تحمیلى را با قدرت و با موفقیت‏به‏پایان ببرد.بد نیست‏شما برادران و خواهران عزیز بدانید; آن روزى كه سپاه‏پاسداران انقلاب‏اسلامى تشكیل شد، بیشتر آن كسانى كه در این سپاه‏عضویت داشتند، جوانان و نوجوانان بودند.

همین كسانى‏كه امروز سرداران این سپاه محسوب مى‏شوند و درجات بالارا دارند، آن روز یا دانشجو بودند، یا تازه فارغ‏التحصیل‏شده بودند، یا حتى قدم به دانشگاه هم نگذاشته بودند.

فرمانده سپاه كه سالهاى متمادى میدانهاى جنگ را اداره كرد، آن‏روزى كه امام او را به فرماندهى منصوب كردند، سن او در حدودبیست و شش سال بود! انقلاب از این تجربه یك بار دیگر استفاده‏كرده و توانسته نقش عظیم و سازنده‏ى جوانان را اثبات كند; این،آن بخشى بود كه مایل بودم بزرگترها و مسوولان به آن توجه‏كنند;یعنى از منظر جوان به مساله‏ى جوانى نگاه كردن; آرزوها،توقعات و احساسات جوان را دیدن; وظایف خود را در قبال این‏توقعات و خواسته‏هاى بحق فهمیدن.

همه‏ى دستگاههاى مسوول، چه دولتى و چه غیردولتى، چه صدا و سیما،چه وزارتخانه‏هاى مربوط به جوانان آموزش و پرورش و دانشگاههاچه‏بخشهاى مربوط به ورزش، چه بخشهاى ویژه‏ى جوانان، چه بسیج،چه‏روحانیت، چه ارگانهاى تبلیغ و ترویج دین، باید احساس بكنندكه در مقابل این نسل، در مقابل این جمعیت عظیم، در مقابل این‏همه استعداد و این همه انرژى متراكم مسوولند.

بخش بعدى، یك جمله خطاب به شماست:عزیزان من! با امكاناتى كه‏این كشور در حال حاضر از آن برخوردار است، نتیجه‏ى منطقى، یك‏آینده‏ى‏روشن، رضایتبخش و افتخارآمیز است.

جمعیت كشور، اكثرا جوانند.دنیا كشورهایى هستند كه به كمبودجوان دچارند; سطح سنى آنها بالاست و مجبورند نیروى جوان خودشان‏را از كشورهاى دیگر بیاورند! كشور ما از لحاظ جمعیت جوان كشور،یكى از پرفرصت‏ترین كشورهاست.

به بركت‏انقلاب، روحیه‏ى جوانان و روحیه‏ى عموم مردم، روحیه‏ى كار وابتكار وخلاقیت است.

قبل از انقلاب، به جوان و غیرجوان فرصت ابتكار و خلاقیت‏داده نمى‏شد نه در زمینه‏ى علمى، نه در زمینه‏ى صنعتى، و نه درزمینه‏ى ابتكارات گوناگون و ابتكارات با بى‏اعتنایى مواجه مى‏شد;اما انقلاب نیروى استقلال و نیروى اتكا به نفس و اعتماد به خود رادر جامعه‏ى ما زنده كرد; لذا این روحیه هم یكى از فرصتهاى بزرگ‏است; جمعیتى با این همه جوان و باچنین روحیه‏یى.

از طرفى، همین جمعیت جوان و آحاد ملت احساس مى‏كنند كه در سرنوشت‏كشور دخیلند; دولتهایى را انتخاب مى‏كنند; مسوولانى راگزینش‏مى‏كنند; در واقع حركت و اداره‏ى كشور به وسیله‏ى كسانى است‏كه مردم درانتخاب آنها نقش دارند.

امروز در بعضى از كشورهاى نزدیك ما در همین منطقه، مردم‏كمترین نقشى در انتخاب مسوولانشان ندارند; مسوولانى بر آنها حكومت‏مى‏كنند كه مردم در آمد و رفتنشان، مدت حكومتشان، ثروتشان،عیاشیهاشان، استفاده‏هاشان، نه كمترین نقشى و نه كمترین نظارتى‏دارند.

در بعضى از كشورها هم صورت ظاهر، دمكراسى است; اما در باطن،حضور مردم نیست; تسلط مراكز قدرت بیگانه یا خودى در آنها به‏نحوى است كه مردم در واقع در اداره‏ى كشور هیچ نقشى ندارند.

امروز واقعیت در كشور ما، یك واقعیت استثنایى است; لااقل دراین منطقه استثنایى است.

مردم، دولتها و نمایندگان مجلس را با اراده و میل و تشخیص خودانتخاب مى‏كنند و آنها را در معرض آزمایش مى‏گذارند; اگر ازآنهاراضى بودند، باز بار دیگر آنها را برسر كار مى‏آورند; اگرنخواستند، بار دیگر به سراغ دیگرى مى‏روند; این هم یك فرصت‏بسیاربزرگ است.

نكته‏ى چهارم در فرصتهاى ما، راهنماییهاى اسلام و اصول وارزشهاى اسلامى است كه امروز در كشور ما رسمیت دارد.

در بسیارى از مناطق دنیا ممكن است دمكراسى هم باشد، فعالیت‏اقتصادى هم باشد; اما چیزى به نام عدالت اجتماعى و رفع تبعیض‏مطرح نیست.

امروز در كشورهاى سرمایه‏دارى و در میان طبقات گوناگون، آنچه كه‏رسمیت و اعتبار دارد، مبارزه و جنگ اشخاص براى حفظ منافع خودشان‏است; چیزى به نام عدالت اجتماعى، به‏عنوان یك وظیفه، به عنوان‏یك ارزش، به عنوان یك تكلیف بر دوش برنامه‏ریزان كشور، وجودندارد.

اسلام كه قانون اساسى ما را تشكیل مى‏دهد و قوانین ما را هدایت‏مى‏كند، عدالت اجتماعى جزو بزرگترین توصیه‏هاى آن است.

اگر مسوولانى در كشور براى عدالت اجتماعى، براى نفى فقر درجامعه، براى كم كردن شكاف میان طبقات فقیر و غنى كار نكنند، ازچشم مردم خواهند افتاد; مردم آنها را به عنوان مسوولانى كه موردعلاقه و قبول آنها باشند، طبعا نمى‏پذیرند.

مردمى بودن حكومت هم یكى دیگر از ارزشهایى است كه حاكمیت اسلام ومعارف اسلامى به این مملكت هدیه كرده است.

مردمى بودن، چیزى بالاتر از انتخاب شدن به وسیله‏ى مردم است.

بعضیها ممكن است در یك نظام دمكراتیك، به شكل دمكراتیك هم‏انتخاب بشوند; اما با مردم رابطه‏یى نداشته‏باشند; اینها مردمى‏نیستند.

در كشور اسلامى ما، مردمى بودن یك ارزش‏است: رئیس جمهور مردمى‏است; مسوولان مردمیند و مى‏خواهند مردمى‏باشند; هركسى كه بیشتر به‏مردم نزدیك باشد، بیشتر احساسات مردم را درك كند، بیشتر با مردم‏احساس همدردى و ابراز همدردى كند، مردم به او علاقه‏ى بیشترى نشان‏مى‏دهند; این هم یكى از امتیازات بزرگ وضع كنونى ماست.

علاوه‏ى بر اینها، امتیازات مادى است.

منابع انرژى در كشور ما، استعداد ایرانى كه گفتم از متوسط‏استعدادهاى جهانى بالاتر است اقلیم متنوع كشور، آب و هواهاى‏گوناگون، و سایر امكاناتى كه در این كشور هست، اگر منطقا واستدلالا براى این نیروى عظیم جوان و این انرژى متراكم به‏نحوصحیحى برنامه‏ریزى بشود و این انرژى آزاد گردد; از نسل جوان‏كشور براى سازندگى كشور استفاده شود; براى تحصیلات و ارتقامعلومات نسل جوان كارو تلاش بشود; بدون تردید آینده‏ى كشور، یك‏آینده‏ى روشن است و این شعار نیست; این یك امر منطقى و استدلالى‏است; یك محاسبه است.

كشورى با چنین جوانانى، با چنین استعدادى، با چنین انرژى‏یى، باچنین‏امكانات طبیعى و اقلیمى‏یى، با آن زمینه‏هاى معرفتى و مكتبى،اگر مسوولانش درست كار كنند كه مسوولان كشورمان تصمیم هم دارند كه‏كار بكنند بلاشك آینده‏یى كه در انتظار آنهاست، یك آینده‏ى بسیاردرخشان است; آینده‏یى كه مى‏تواند براى دنیاى اسلام در درجه‏ى اول،و براى دیگران در درجه‏ى بعد، به عنوان یك الگو مطرح بشود; اماتهدیدهایى هم هست; این تهدیدها را باید شناخت.

این‏كه من اصرار دارم در همه‏ى گفته‏ها و اظهارات چه در خطاب به‏نسل جوان، چه در خطاب به عموم ملت تهدیدهاى متوجه به‏كشور و ملت‏و بخصوص نسل جوان را تذكر بدهم، به این خاطر است كه اهمیت این‏تهدیدها خیلى زیاد است.

عزیزان من! گاهى یك غفلت، یك بى‏توجهى، یك سستى، یك سهل‏انگارى،ممكن است‏یك محصول عظیم را از دست ملتى بگیرد; نباید اجازه داد.

ملت ما نشان داده، آن‏جایى كه جاى كار و حركت و تلاش است،اگر فرماندهان و مسوولان خوبى بالاى سر او باشند، خواهد توانست‏كارهاى بزرگ را به انجام برساند; بعد از این هم خواهد توانست;مشروط بر این‏كه تهدیدها را بدانیم.

این‏جا دیگر خطاب من فقط به نسل غیر جوان نیست; بخصوص به‏خودجوانان هم توجه مى‏دهم و مایلم به‏طور دقیق تهدیدهایى كه وجوددارد، بشناسند و شما هم به سهم خودتان در مقابله‏ى با این‏تهدیدها كوشا باشید.

تهدیدهاى آینده‏ى درخشان ما دو نوعند: تهدیدهاى خارجى، وتهدیدهاى‏داخلى.

من اول این یك كلمه را بگویم كه اگر از داخل، این ملت دشمن‏داخلى نداشته باشد; نفوذى نداشته باشد; دو چهرگان در مسائل كشورتخریب نكنند; دشمن خارجى نمى‏تواند كار زیادى انجام بدهد.

البته توجه كنید كه بعضى از تهدیدها از درون خود ما و در میان‏نفس خود ماست.

من مى‏گویم هرچیزى كه‏به سلامت و ایمان و عزم و نشاط لطمه بزند وكار و كوشش و تحصیل جوانان را معوق بگذارد، تهدید است: ولنگارى‏تهدید است; بى‏بندوبارى تهدید است;مواد مخدر تهدید است;بى‏اهمیتى به علم و درس و كار تهدید است; سرگرم‏شدن به مناقشات‏اجتماعى بیهوده، تهدید است; درگیریهاى داخلى تهدیداست; بى‏اعتمادى به نظام و مسوولان تهدید است; البته غفلت مسوولان‏هم تهدید است; برنامه‏ریزى دشمن بیرونى هم تهدید است.

یك ملت‏بیدار، یك ملت آگاه، یك ملت زنده، یك ملت جوان، یك ملت‏انقلابى مثل ملت ما، باید همه‏ى این تهدیدها را از سر راه خودش‏بردارد.

من وقتى به تهدید خارجى اشاره مى‏كنم، منظور من مراكز قدرت‏جهانى است.

برادران و خواهران! فرزندان عزیز من! امروز یك تهدید مضاعفى‏نه فقط ایران را، بلكه همه‏ى كشورهایى را كه در ردیف كشورهاى‏پیشرفته‏ى اروپایى و امریكایى نباشند، تهدید مى‏كند; این تهدیدمضاعف چیست؟ از یك‏سو نفوذ مستقیم قدرتهاى بزرگ و در راس آنهاامریكا، و از سوى دیگر این‏موج جهانیگرى است; همین چیزى كه شمامى‏بینید الان در خود امریكا، از طرف بخشى از مردم امریكا، علیه‏این موج تظاهرات مى‏شود.

جهانیگرى یعنى چه؟ یعنى یك مجموعه از قدرتهاى جهانى; عمدتاآن كسانى كه در سازمان ملل هم نفوذ دارند; عمدتا همان كسانى كه‏استعمارگران دیروز دنیا بودند; چند كشورى كه درصددند فرهنگ واقتصاد و عادات و آداب خودشان را به همه‏ى دنیا گسترش بدهند; یك‏شركت‏سهامى درست كنند كه نود و پنج درصد سهمش در واقع مال‏آنهاست، پنج درصد هم مال همه‏ى كشورهاى دیگر; اختیار در دست‏آنها، و تصمیم‏گیرى هم با آنهاست! این معناى جهانیگرى است كه‏امروز بسیارى از كشورها، بسیارى از رجال سیاسى جهان سوم، بسیارى‏از روشنفكران دنیا، با آن مخالفت و مبارزه مى‏كنند و از آن‏مى‏ترسند.

بعضى از مسوولان ما نقل كردند كه در این كنفرانسهاى جهانى،بسیارى ازكشورهاى مشترك در این كنفرانس 77 و غیر متعهدها، ازجهانى شدن مى‏ترسند; چون مى‏دانند كه جهانى شدن، یعنى سلطه‏ى‏امریكا بر اقتصاد و فرهنگ و ارتش و سیاست و حكومت و تقریبا برهمه چیز كشورهاى دیگر; این‏تازه غیر از اعمال نفوذ مستقیم است.

این كه شما مى‏بینید بر روى بى‏اعتنایى ایران به امریكا این همه‏فشار مى‏آید امریكاییها از تمام وسایل استفاده مى‏كنند، براى‏این‏كه این چهره‏ى بى‏اعتنا و عبوسى را كه ملت ایران در مقابل‏امریكا گرفته، در هم بشكنند براى این است كه در اطراف دنیا همه‏ى‏زحمت‏خودشان را كشیده‏اند تا بتوانند سیاسیون سالم را وادار به‏تملق و تواضع و تعظیم و تسلیم بكنند.

امریكاییها به‏روساى كشورهاى آفریقایى و آسیاسى و امریكاى لاتین‏این‏طور تفهیم كرده‏اند كه براى زندگى كردن، هیچ چاره‏یى نیست، مگرتسلیم شدن در مقابل امریكا و سیاستهاى آن; خیلى از آنها هم این‏را قبول كرده‏اند! یك كشور و یك ملت و یك دولت در دنیا هست كه‏زیر این بار نرفته، مى‏گوید ما كارى به كار امریكا نداریم; اماحاضر نیستیم تسلیم زورگویى و فشار و تسلیم تحمیل سیاستهاو روابط امریكا بشویم; و آن، كشور جمهورى اسلامى ایران است.

بر خلاف اظهارات ریاكارانه‏یى كه مسوولان امریكایى گاهى در مقام‏بیان و خطابه ابراز مى‏كنند بعضى وقتها از ملت ایران یك تعریف‏نیمه‏كاره ، یا تعریفى از بخشى از مسوولان و نظام ایران بر زبان‏مى‏آورند هدف آنها این است كه بتوانند بر ایران سلطه‏ى سیاسى واقتصادى، و اگر بشود، سلطه‏ى نظامى پیدا كنند.

بازارهاى ایران مورد طمع آنهاست; منابع ایران مورد طمع آنهاست;از همه بالاتر، چون ملت و نظام انقلابى و اسلامى ایران توانسته‏است‏خیزش عظیمى را در دنیاى اسلام به وجود بیاورد یك بیدارى كه به‏آسانى نمى‏توانند آن را از بین ببرند مى‏خواهند با قانع كردن وخاضع كردن ایران، این خیزش جهانى را از بین ببرند; یعنى به دنیااین‏طور بگویند كه اینهایى كه خودشان شروع كننده بودند، آمدند درمقابل امریكا اظهار تسلیم و خضوع كردند! بنابراین، هدف، روابطسالم نیست.

آنها در تبلیغاتشان آن حرفها را مى‏زنند; عده‏یى هم متاسفانه درمطبوعات كشور و غیره، همان حرفها را تكرار مى‏كنند; كه گویاارتباط با امریكا خواهد توانست همه‏ى مشكلات اقتصادى كشور را حل‏كند; این دروغ و خلاف است.

امریكاییها براى ارتباطات و فعالیتهاى خودشان در دنیا، یك‏وجهه‏ى نظر بیشتر ندارند آن را هم مى‏گویند; پنهان و كتمان‏نمى‏كنند و آن، منافع امریكاست.

چنانچه با كسى رابطه برقرار كنند، اگر بپرسند چرا، مى‏گویندمنافع ما ایجاب مى‏كند; چون براى آنها منافعشان مهم است! امریكابه هیچ كشورى سود نمى‏رساند; اگر چند میلیون دلار به كشورى وام‏بدهد، چند برابر از او امكانات مى‏گیرد! امروز اگر شما به این‏منطقه نگاه كنید، مى‏بینید كه این كشورهاى اطراف ما دچار فقر وضعف و استبداد و فساد و مشكلات فراوانى هستند; اینها مگر باامریكا روابط ندارند؟! همه‏ى اینها با امریكا روابطدارند; امریكاییها از آنها استفاده مى‏كنند، اما به آنها استفاده‏نمى‏رسانند! بارها امریكاییها اعلان كردند كه هدف آنها از ارتباطبا كشورها، تامین منافع دولت امریكاست! معناى این حرف چیست؟

معنایش این است كه از نظرامریكاییها، منافع یك شهروندامریكایى، بر منافع یك شهروند ایرانى هركه باشد ترجیح دارد; یك‏جوان امریكایى، بر جوان ایرانى ترجیح دارد; یك‏عنصر امریكایى هركه باشد بر یك عنصر ایرانى و یا غیرایرانى ترجیح دارد; سیاست‏امریكادر مسائل جهانیش بر این مبناست; هدف اصلى این است.

البته با دروغ و فریب، اسم حقوق بشر را مى‏آورند! كشورهایى‏هستند كه امریكا از نفت آنها استفاده مى‏كند; در آنها یك‏بار یك‏مجلس منتخب مردم تا امروز تشكیل نشده است; یك حاكم منتخب مردم،یك رئیس جمهور منتخب مردم در آن كشورها وجود ندارد; اما امریكااسمى از دمكراسى و حقوق بشر در آن كشورها نمى‏آورد! چرا؟ چون‏منافعش را از آنها تامین مى‏كند.

با رژیم‏صدام در دورانى كه رژیم صدام با ایران مى‏جنگید; چون برطبق منافع آنها بود كمال همكارى را كردند; بعد كه رژیم صدام به‏كویت‏حمله كرد و منافع آنها را تهدید نمود، با او مقابله كردند;آن وقت صدام شد ظالم و جنایتكار و عنصر غیر قابل اعتماد! مگر قبلانبود؟!همین الان موسسات متعددى در خود امریكا و در اروپا ازطرف امریكاییها دارند فعالیت مى‏كنند; براى فشار آوردن، چه برروى‏دولت ایران،چه برروى افكار عمومى ایران، چه برروى فضاى ذهنى‏ایران.

من گزارشى دارم از این مراكز به ظاهر تحقیقاتى، اما در باطن‏مراكزى كه براى این درست‏شده‏اند كه فشار سیاسى و تبلیغاتى‏بیاورند; افكار عمومى را علیه نظام اسلامى تجهیزكنند.

من اسم این موسسات را هم دارم; مى‏دانم كه فعالیتهایشان چیست وچه‏كار دارند مى‏كنند.

اینها به زبان، احساس دوستى مى‏كنند; اما فلان عنصر سیاسیشان،عنصر نظامیشان، وزیر دفاعشان، فرمانده نیروهایشان در خلیج‏فارس،قلدرانه صحبت مى‏كند! دستگاههاى جاسوسیشان هم در خفا مشغول توطئه‏هستند، كه چون مجال نیست، من در این خصوص بیشتر صحبت نمى‏كنم.

متاسفانه بعضى از اینها توانسته‏اند از بعضى از اوضاع آشفته‏استفاده كنند; داخل ایران هم بیایند و با این و آن تماس بگیرند!

یكى از اینها وقت‏برگشت از ایران در آن‏جا گزارشى داده و گفته كه‏همه چیز در مورد ایران تمام شده است; ما فقط باید سفیرمان را به‏ایران معرفى كنیم! شخصى شنید، گفت‏خواب خوش دیدید، خیر باشد! دراین جا به او چه گفتند كه او این‏چنین برداشت كرده كه همه‏چیزتمام شده است؟! چه كسى با او حرف زده است؟! اینها چیزهایى است‏كه تهدیدهاى داخلى را تشكیل مى‏دهد.

عزیزان من! اگر ما در داخل متحد و منسجم باشیم، اگر مردم بادولت و مسوولانشان صمیمى باشند و ارتباط داشته باشند، دشمن خارجى‏هیچ تاثیر سوئى نمى‏تواند بگذارد و هیچ اقدامى نمى‏تواند بكند;اما متاسفانه در داخل، ایادى دشمن هستند.

امروز در این كشور عبدالله بن ابى‏هاى منافق هستند; كسانى كه یك‏روز حكومت امام و حكومت نظام اسلامى را از بن دندان قبول نكردند!

در زمان پیامبر، یكى از منافقان بسیار فعال، «عبدالله بن‏ابى‏» بود كه با یهودیها و كفار قریش و جاسوس‏هاى امپراتورى روم‏مى‏ساخت و از هروسیله‏یى استفاده مى‏كرد، براى این‏كه شاید بتواندحكومت پیامبر را از بین ببرد; چرا؟ چون قبل از آن كه پیامبر به‏مدینه بیاید، او تصور مى‏كرد كه در آینده، رئیس و حاكم و پادشاه‏مدینه خواهد شد! پیامبر در واقع مقام او را از او سلب كرده بود.

امروز در این كشور عبدالله بن ابى‏هایى هستند; كسانى كه‏خیال مى‏كردند اگر انقلابى در این كشور رخ بدهد، حكومت وقف آنها ومتعلق به آنهاست; نه فقاهت را قبول داشتند، نه امام را قبول‏داشتند، نه مردم را قبول‏داشتند، نه احساسات دینى را قبول‏داشتند.

پیامبر با عبدالله بن ابى خوشرفتارى كرد و او را مجازات نكرد;نظام اسلامى هم با اینها خوشرفتارى كرد و اینها را مجازات نكرد.

اینها امروز به برخى از پدیده‏هایى كه دست دشمن در آنها هست،نگاه مى‏كنند، خیال مى‏كنند فرصتى پیدا كرده‏اند كه به نظام‏اسلامى ضربه بزنند; فعالیتهاى منافقانه‏ى خودشان را مى‏كنند، به‏امید این كه بین مسوولان اختلاف باشد; به امید این‏كه بین مردم‏اختلاف باشد; به امید این كه جوانان رابطه‏شان را با نظام اسلامى‏قطع كنند; به امید این كه جوانان با دین قهر كنند!

شما بدانید جوانان عزیز!در هر جایى كه شما یك تظاهرات اسلامى یا انقلابى یادینى از خودتان نشان مى‏دهید وقتى در مجالس دعا شركت مى‏كنید،وقتى در مجامع اعتكاف شركت مى‏كنید، وقتى در تظاهرات بیست ودوم‏بهمن شركت مى‏كنید، وقتى در روز قدس شركت مى‏كنید، وقتى‏مسوولان كشور مثل رئیس جمهور و دیگران را مورد احترام قرارمى‏دهید از هر حركت‏شما كه نشانه‏ى دیندارى و علاقه‏مندى شما به‏انقلاب باشد، این منافقین به‏خودشان مى‏لرزند و ناراحت مى‏شوند!

اینها همان كسانى هستند كه با حرفهاى خود، با اظهارات خود، باموضعگیریهاى خود، با تبلیغات خود، احیانا با خالت‏خود در بعضى‏از اغتشاشها، دشمن خارجى را امیدوار مى‏كنند; دشمن خارجى خیال‏مى‏كند كه حالا باید به سمت تصرف ایران، تسلط بر ملت ایران، درهم‏شكستن مقاومت انقلابى بیست و یكساله‏ى ملت ایران بیاید; درواقع اینها مقصرند; اینها به دشمن روحیه مى‏دهند!عزیزان من! هدف‏اصلى دشمنان چه دشمنان خارجى، چه دشمنان دوروو منافق داخلى‏عبارت است از نفى حكومت دینى و حكومت اسلام; اصل قضیه براى اینهااین است و به كمتر از این هم راضى نیستند! اینها مى‏دانندتا وقتى كه قدرت در دست دین و احكام دینى است، تا وقتى‏كه مقررات‏مجلس شوراى اسلامى باید طبق دین باشد، تا وقتى این قانون اساسى‏هست كه این قانون اساسى منطبق بر دین است اینها در این كشورنمى‏توانند كارى بكنند.

تا وقتى مسوولان كشور به مبانى دین و اسلام و فقاهت پایبندند،اینها كارى نمى‏توانند بكنند; مى‏خواهند این پایبندى را از بین‏ببرند; هدف این است; مى‏خواهند همان تجربه‏یى كه در صدر اسلام‏به‏وجود آمد، دوباره تكرار كنند.

من واقعا به شما برادران و خواهران عزیز توصیه مى‏كنم كه باتاریخ آشنا بشوید.

تاریخ درس است; از تاریخ خیلى درسها مى‏شود آموخت و خیلى تجربه‏هامى‏شود به دست آورد.

عده‏یى سعى مى‏كنند حوادث روزگار ما را یك حوادث استثنایى كه به‏هیچ وجه از تاریخ قابل استفاده نیست وانمود كنند;این غلط است.

رنگهاى زندگى عوض مى‏شود، روشهاى زندگى عوض مى‏شود;اما پایه‏هاى‏اصلى زندگى بشر، جبهه بندیهاى اصلى بشر، تغییرى پیدا نمى‏كند.

در صدر اسلام بزرگترین و مهمترین ضربه‏یى كه بر اسلام وارد شد،این‏بود كه حكومت اسلامى از امامت‏به سلطنت تبدیل شد; حكومت امام‏حسن و حكومت على بن ابى‏طالب، به سلطنت‏شام تبدیل شد! البته امام‏حسن مجتبى(علیه آلاف التحیه و الثنا) آن روز به خاطر یك مصلحت‏بزرگتر كه حفظ اصل اسلام بود مجبور شد این تحمیل را به جان‏بپذیرد.

حكومت را از امام‏حسن گرفتند; وقتى حكومت از مركز دینى خودش‏خارج شد و در اختیار دنیاطلبان و دنیاداران گذاشته شد، بدیهى‏است كه بعد هم حادثه‏ى كربلا پیش مى‏آید; آن وقت‏حادثه‏ى كربلا آن‏حادثه‏یى نیست كه بشود جلویش را گرفت; اجتناب ناپذیر مى‏شود.

بیست‏سال بعد از آن كه حكومت اسلامى از دست محور اصلى آن كه‏امامت است گرفته شد، امام حسین فرزند پیامبر در كربلا با آن وضع‏فجیع به خاك و خون كشیده شد.

اساس حمله و نقشه‏ى دشمن این است كه حكومت را از محور اصلى محورامامت، محور دین خارج‏كند; بعد خاطرش جمع است كه همه كار خواهدكرد!من به شما عرض بكنم كه امروز دشمن قادر نیست.

امروز به بركت ملت هوشیارى مثل ملت ایران، به بركت افكاربرانگیخته‏یى مثل افكار ملت ایران، به‏بركت انقلاب بزرگى مثل‏انقلاب اسلامى ایران، نه امریكا و نه بزرگتر از امریكا اگر درقدرتهاى مادى باشد قادر نیستند حادثه‏یى مثل حادثه‏ى صلح امام‏حسن‏را بر دنیاى اسلام تحمیل كنند; این‏جا اگر دشمن خیلى فشاربیاورد، حادثه‏ى كربلا اتفاق خواهد افتاد.

من خدا را شكر مى‏كنم كه ملت ما بیدار، و مسوولان ما بحمدلله برگردمحور دین و اسلام متفق الكلمه‏اند.

خیلیها سعى مى‏كنند از زبان مسوولان كشور، از زبان رئیس جمهور یادیگران، حرفهایى را بزنند; اینها زحمت‏بیهوده مى‏كشند! رئیس‏جمهور، یك عنصر روحانى، مومن، مرید امام، متكفل ترویج دین وداراى احساس مسوولیت در این زمینه است; مسوولان دیگر هم‏بحمدلله در سطوح بالا همین‏طورند; البته در مسوولان میانى كسانى‏هستند كه ما از آنها گله داریم! دشمن در تحلیل خود نسبت‏به ملت‏ایران و نسبت‏به جوانان ایران بسیار اشتباه كرد.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.